۳۱ مرداد ۱۴۰۰، ۱۵:۱۹

اشعار عاشورایی-۱۴؛

شب و روز چهاردهم؛ روضه انتقال اسرای کربلا به زندان کوفه

شب و روز چهاردهم؛ روضه انتقال اسرای کربلا به زندان کوفه

اشعار عاشورایی متناسب با ایام سوگواری شهادت امام حسین(ع) و شهدای دشت کربلا در موضوعات مختلفی سروده شده و هر روز به بخشی از قیام عاشورا و نهضت حسینی اختصاص یافته است.

به گزارش خبرنگار مهر، همزمان با فرارسیدن ماه محرم، ایام سوگواری سید و سالار شهیدان و شهدای دشت کربلا، هر روز اشعار عاشورایی را تقدیم می‌نمائیم. روضه انتقال اسرای کربلا به زندان کوفه در شب و روز چهاردهم محرم خوانده می‌شود.

شب و روز چهاردهم؛ روضه انتقال اسرای کربلا به زندان کوفه:

بر اسیران دیار رنج و درد

گشت شهر کوفه، میدان نبرد

سرّ دشمن بر ملأ کردند باز

کوفه را کرب و بلا کردند باز

هر اسیری، پای جان در پیش داشت

یک جهان آزادگی با خویش داشت

زینب، آن احیاگر خون حسین

برترین پیغمبر خون حسین

ناگه از سر تا قدم، فریاد شد

ناله‌اش از حبس دل، آزاد شد

کربلای دیگری آغاز کرد

با خطابه، مشت دشمن، باز کرد

خلق را آهسته بر لب، زمزمه است

کیست این بانو، علی یا فاطمه است؟

آن زبان حق به کام بوالحسن

گر نمی‌گردید خاموش از سخن

شهر، جا در موج توفان می‌گرفت

کربلا در کوفه پایان می‌گرفت

کوفیان، انگشت حیرت بر دهن

کز چه زینب مانْد خاموش از سخن

شعله‌اش در سینه، آهش در نفس

با هلال خود سخن می‌گفت و بس

کای هلال من! به بالای سنان

از چه وقت ظهر گردیدی عیان؟

این همه انگشت‌ها بالا ز چیست؟

روز روشن، وقت استهلال نیست

روز روشن، روی نی، وقت زوال

کس ندیده خون بریزد از هلال

ای تو خود، قرآن و زینب، آیه‌ات!

ای من و محمل، خجل از سایه‌ات!

با سرت، شمع دلم گردیده‌ای

سایبان محملم گردیده‌ای

چند با سنگ غمت، دل بشکنم؟

رخصتی تا سر به محمل بشکنم

ای جمالت را جمال داوری!

وی سر نورانی‌ات، خاکستری!

این من، این داغ تو، این ظلم عدو

گر سخن با من نمی‌گویی، مگو

ای مسیح فاطمه! اعجاز کن

با یتیم خود، سخن آغاز کن

بین چگونه چشم بر تو دوخته

شمع گشته، آب گشته، سوخته

تا ندادی بر حیاتش، خاتمه

یک تبسّم کن، صدا زن: فاطمه!

(غلامرضا سازگار)

غم زد به گلزار دل‌ها شکوفه

آل علی رفته زندان کوفه

واویلا واویلا آه و واویلا...

در مَحبَسی تاریک آل پیمبر

مرثیه خوان بودند با دیده تر

واویلا واویلا آه و واویلا…

ظُلمِ عُبیدُالله از حد فزون شد

قلب همه عالَم زین غصه خون شد

واویلا واویلا آه و واویلا...

سِزَد که خون بارَد چَشم زمانه

دیگر نگویم من از تازیانه

واویلا واویلا آه و واویلا...

در گوشه زندان شوری به پا شد

زنده دوباره یاد کربلا شد

واویلا واویلا آه و واویلا…

اهل حرم با قدهای خمیده

گریان به یاد سرهای بریده

واویلا واویلا آه و واویلا...

حرامیِ گمراه، ای دادِ بیداد

چوبِ عُبِیدُ الله ای دادِ بیداد

واویلا واویلا آه و واویلا…

(امیر عباسی)

مردم که روی ماه تو بر هم نشان دهند

چون خیر مقدم است که بر میهمان دهند

زخمی بود که بر تن مجروح من رسد

با هر اشاره‌ای که سرت را نشان دهند

ای سر چنین که بر سر نی جلوه گر شدی

ترسم که کودکان تو از غصه جان دهند

غای میر کاروان خبری هم ز ما بگیر

بنگر چه رنج‌ها که بر این کاروان دهند

ما را برند بر سر بازار روزها

شب‌ها به کنج خلوت زندان مکان دهند

بیم گنه مدار موید که روز حشر

بر دوستان فاطمه خط امان دهند

(سید رضا موید)

کد خبر 5286292

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha