۲۶ خرداد ۱۳۸۲، ۱۴:۵۷

گفت و گو با " ا يرج كريمي " كارگردان فيلم " از كنار هم مي گذريم":

فيلم جاده اي در مورد زندگي است

فيلم "از كنار هم مي گذريم" ساخته "ايرج كريمي " ،منتقد صاحب نام ايران از جمله آثاري است كه پس از سه سال انتظار به نمايش عمومي در آمد. با اين وجود رويكرد تازه فيلم به مقوله مرگ و زندگي آن را به اثري تبديل كرده كه گرد زمان بر رويش نمي نشيند و در هر مقطعي مي تواند دوستداران آثار سينمايي را به تماشاي فيلمي متفاوت دعوت كند.پاي صحبتهاي "كريمي " نشستيم كه حاصل آن پيش رويتان است.

 

صحنه آغازين فيلم نمايانگر جاده اي سرسبز است كه اتومبيلها در آن حركت مي كنند. مقصد اين جاده كجاست ؟

از لحاظ ظاهري مقصدي وجود ندارد.آدمها يا به جايي نمي رسند و يا اينكه در مسير دايره وار دور مي زنند.اما به اعتقاد من اگر اين سفر را دروني در نظر بگيريم مقصد در درون ماست اين مسئله در مورد كاراكتر ژاله نمود بيشتري دارد.آنچه كه من به دنبالش بودم القاي اين مفهوم بود كه ما نمي توانيم با فرار كردن ، از مشكلاتمان بگريزيم از همين رو بايد به يك درك مشترك برسيم .

اما زمانيكه اين كاراكتر ها به  درك مشترك مي رسند از يكديگر جدا مي شوند ؟

در واقع اين آدمها با خودشان به تفاهم مي رسند.آنها آدمهاي پيچيده شهري هستند از همين رو از  سادگي آدمهاي روستايي بي بهره ند و ارتباط برقرار كردن براي آنها كار دشواري است.من به دنبال اين نبودم كه در حجم محدود فيلم و با اين تعداد كاراكتر به يك آشتي بزرگ برسم بيشتر اصرار داشتم تفاهم انسانها با خودشان را نشان دهم.

اين عدم تفاهم در خلايي كه در وجود كاراكتر ها هست نمايان مي شود .آنها به نوعي نا تمام هستند و اين امر تعمدي مي نمايد؟

 همه چيز بسيار حسي شكل مي گيرد . من با منطق رياضي اين تضادها را در كنار هم قرار ندادم.اين تم را تم فقدان مي نامم كه در سرتاسر فيلم جاري است.ما ورسيونهاي مختلف اين فقدان را در ميان كاراكتر هاي مختلف مشاهده مي كنيم.به عنوان مثال در يك جا به شكل مرگ است و در جاي ديگر در قالب غيبت نمود پيدا مي كند.مادر"سپنتا"و"بهزاد" در فيلم حضور ندارد اما در دنياي فيلم نمي توان تفاوتي را بين وي و مادر "ارس"كه سالها پيش مرده است متصور شد.در طول فيلم ما يك كاراكتر را نيز داريم كه در قالب روح حضوري ملموس دارد اما وي را هرگز نمي بينيم. دوست داشتم اين ناتمامي در شكل تصويري نيز نمود داشته باشد.من در طبقه متوسط به دنيا آمده ام و مردمان اين طبقه را بهتر مي شناسم .دغدغه فكري و احساسي ام در واقع همين گروه از مردم هستند.

نمود اين امر را در صحنه نخستين فيلم مي توان يافت.در فيلم كاراكتري  داريم كه سوگوارمرگ پدر است.او دغدغه هاي روزمره دارد با وجود اين با شروع فيلمبرداري كارگردان از وي مي خواهد كه از كادر بيرون برود.مي توان گفت كه هر روزه تعدادي شخصيت واقعي از زندگي فيلمسازان ما رانده مي شوند .درحاليكه اگر داستان زندگي وي را دنبال كنيم مي تواند يكي از داستانهاي فيلم باشد؟

نقطه نظر شما برايم جالب است تا به حال هيچ كس به اين موضوع اشاره اي نكرده بود.فيلمبرداري اين صحنه آگاهانه نبوداما من به شخصه نمي پذيرم كه به عنوان يك كاراكتر اصلي سراغ اين شخصيت بروم.در اين جا نگاهي به مقوله نابازيگران داشتم كه در سينماي به اصطلاح واقع گرايانه مطرح شده اند.مي خواستم با نوعي شوخي وي را از صحنه خارج كنم. بعضي از منتقد ها عنوان كردند كه من با ديده تحقير به اين شخصيت روستايي نگاه كرده ام در صورتيكه اصلا اينگونه نيست .او نمود انسانهاي ساده اي است كه با نيروي غرايزشان زندگي مي كنند. سنتها تاثير بيشتري در تعيين زندگي آنها دارد . اشاره اي كه شما كرديد برايم جالب بود اين امر باعث شد كه خود من نيز كه اين صحنه را دوست داشتم و به نوعي مهجور مانده بود دريابم.در ابتدا "كيارستمي "تصور كرده بود كه هنرپيشه اين نقش را از روستاهاي مازندران آورده ام در حاليكه "سيد ابراهيم عمادي" فارغ التحصيل تاتر است و به خوبي از عهده كارش بر آمد.

رويدادهاي فيلم در يك جاده به وقوع مي پيوندد .اين مسئله يك سري محدوديتها را به دنبال داشته است.يكي از آنها ديالوگهايي است كه طولاني به نظر مي رسند.آيا اينطور نيست؟

اشاره خوبي داشتيد.فيلم جاده اي محدوديتها و مزاياي خودش را دارد.اين فيلم  فرصت رئاليستي استفاده از اتومبيل  رادر اختيارمن گذاشت.در اتومبيل آدمها محمل خوبي براي صحبت كردن دارند. آدمها در زندگي عادي آنقدر زياد و سنجيده صحبت نمي كنند اما زمانيكه در اتومبيل قرار مي گيرند گويا مي خواهند از فضاي محدود بگريزند.از همين رو به بررسي رويدادهاي تلخ و شيرين زندگيشان مي پردازند.

مرگ در فيلم شما بخشي از زندگي است و حضور پر رنگي دارد.من بر اين باور هستم كه جاده در اين فيلم نمادي از مسير زندگي است كه بايد پيموده شود . در اين بين ما كاراكتري را داريم كه با يك تاير پنچر در جاده حركت مي كند .او تنها شخصيت پياده داستان است و گهگاه بر خلاف جهت جاده حركت مي كند . آيا مي توان گفت كه هدف طي مسير است و چگونگي آن مهم نيست؟

تعبير شما تعبير زيبايي است. تعابيز گوناگوني پيرامون اين شخصيت شنيده ام كه عموما دلنشين بوده اند. باور كنيد كه نمي خواهم طفره بروم اما دوست ندارم يك تعبير واضح ارائه دهم.تنها به اين نكته بسنده مي كنم كه به هنگام فيلمبرداري حس شاعرانه اي داشتم.

با كداميك از كاراكتر ها حس نزديكي بيشتري داريد؟

سوال سختي است چرا كه نمي توانم يك نفر را انتخاب كنم.در دوران نوجواني مشكلات "بهزاد" را داشتم. پدرم تمايلي نداشت كه سينما را به عنوان يك حرفه دنبال كنم. از همين رو ناگزير شدم مهندسي بخوانم اماسينما همواره به عنوان اولين دلمشغولي ام بر جاي ماند.از سوي ديگر با كاراكترهاي "ژاله"و"سپنتا" احساس همدلي دارم."سپنتا"را به دليل رويكرد ساده اي كه به زندگي دارد دوست دارم .من نيز مانند وي زندگي ساده اي دارم و تماسم با زندگي بي واسطه تر است. "ژاله" را نيز به عنوان يك روشنفكرشهري درك كرده و اضطرابها و نا اميد يهايش را مي شناسم.

چرا اميدي كه در فيلم ارائه مي شوداندك است ؟

شخصا در زندگي آدم اميدواري هستم اما در حال حاضر اميدوار بودن كمي دشوار است.با اين وجود دوست داشتم يك فيلم رئاليستي ارائه دهم .در ابتدا نيز فيلم را با صحنه نعش كش تمام كردم اما "كيارستمي" گفت كه پايان بسيار تلخ است و من با صحنه اتومبيل  پدر " سپنتا" فيلم را تمام كردم.

تنها بارقه اميدي كه در فيلم وجود دارد مربوط به صحنه اي است كه زن دوم اعلام مي كند كودكي را در بطن دارد كه مي تواند يادگاري از همسر نقاش و شاعرش باشد.مردي  كه ديگر در قيد حيات نيست؟

ما  تضاد اميد و نا اميدي  را در كل فيلم داريم. من پلان كاراكتر روستايي را طوري فيلمبرداري كردم كه در پشت صحنه رودخانه نمايان است.رودخانه همواره براي من به طور عيني جريان زندگي بوده است. حتي نمي خواهم بگويم كه نمادي از زندگي است.ما تم زندگي به رغم مرگ را در تمام طول فيلم داريم.

به سوال پاياني رسيديم كه به نظر من بسيار مهم است.حالا اگر قرار باشد كه از فيلم فاصله بگيريد و به عنوان كسي به آن نگاه كنيد كه تمامي خط مشي هنري اش را به عنوان منتقد سينمايي گذرانده ،"از كنار هم مي گذريم "را چگونه ارزيابي مي كنيد؟

هنوز به اين مرحله نرسيده ام .با وجوديكه مدت سه سال از ساخت فيلم مي گذرد ، نمي توانم آن را نقد كنم.داشتم به اين حس مي رسيدم اما اكران فيلم علي رغم فروش بدش با بازتاب خوبي در مطبوعات همراه شد. نمونه آن شما هستيد كه رويكرد مثبتي نسبت به فيلم داشتيد.نمي توانم بگويم كه اگر شرايط بهتر بود فيلم را با حال و هواي ديگري مي ساختم.

 سوال را به گونه ديگري مطرح مي كنم:  "ايرج كريمي " به عنوان منتقد فصل آغازين نقدش پيرامون اين فيلم  را چگونه شروع مي كند؟

خيلي دشوار است اما من احتمالا اينگونه شروع مي كردم كه شاهكار فيلمهاي جاده اي فيلم "جاده" به كارگرداني "فليني" است.به نظر مي رسد كه " فليني " معنايي را كه فيلمهاي جاده اي به دنبالش هستند يك بار تثبيت كرده و آن اينكه فيلم جاده اي در مورد زندگي است.

کد خبر 5382

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha