خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ حامد رشاد*: هگل، فیلسوف آلمانی در کتاب فلسفه هنر، رمان را «حماسه عصر مدرن» مینامد و درواقع میکوشد با این تعبیر، بر پیوند و نزدیکیرمان- به عنوان یک صورتِ ادبی- با عصر مدرن تأکید کند؛ همانطورکه «درام»، بهویژه درام تراژیک، به عنوان صورتِ ادبیغالب بر تمدن کلاسیک یونان باستان ظاهر شده بود؛ و «رمانس» را صورتِ ادبیغالب بر قرون وسطیخصوصا در دورهیپایانیآن دانستند.[۱]
شباهت شیرینی بین «انسان عصر جدید» و «رمان» است. شباهتی شبیه شباهت مادر و فرزند. انسان مدرن، تنوع طلبترین موجود روی زمین است و رمان - به قول آندره ژید - «بیقانونترین» شکل ادبی. اما چگونه می توان این جانِ ناآرام را تعریف کرد؟
بعضی کتاب های داستان شناخت، صحبت را با این گزاره از هگل شروع میکنند: «رمان، حماسه جامعه بورژوازی است»[۲] . این کلام - اگر در پی تعریف مبناشناختی رمان باشیم - جان سخن را گفته است.
میخائیل باختین، نظریه پرداز روس، در کتاب تخیل گفتگویی بجا اشاره میکند که تحقیق درباره رمان دشواری خاصی دارد که یقیناً در مورد سایر ژانرها مصداق ندارد. آن دشواری این است که از میان همه ژانرها در ادبیات، رمان یگانه ژانری است که همچنان در حال تکوین و بسط یافتن است.[۳] به بیان دیگر، از آنجا که این ژانر هنوز کامل نشده، نظریه پردازی درباره آن یا حتی تبیین همه ویژگی هایش، کاری بسیار دشوار، و حتی به قول برخی ناشدنی است[۴].
به قول باختین، «سفت شدن استخوانهای ژنریک رمان، هنوز مستلزم گذشت زمانی طولانی است و امروز نمی توانیم امکانات شکل پذیرانه آن در آینده را پیش بینی کنیم». از این حیث، رمان وضعیتی متفاوت با سایر ژانرهای تثبیت شده دارد. برای مثال، حماسه یا حتی تراژدی ژانرهایی هستند که پیش از این به طور کامل شکل گرفته اند و شاید بتوان گفت که مثلاً حماسه ـ در معنی خاصش ـ امروز در زمره ژانرهای منسوخ شده قرار دارد. این ژانرها به صورت نیرویی تاریخی در ادبیات عمل میکنند و واجد نمونههای پذیرفته شده و مناقشه ناپذیر هستند. همگی این ژانرها پیش از پیدایش کتابت و اختراع چاپ ظهور کردند و تا به امروز هم توانسته اند ویژگی های اساسی اولیه خود را حفظ کنند.[۵]
اما احتمالاً یگانه ژانری که بعد از اختراع چاپ به وجود آمد، رمان است. این تفاوت را باختین، به جهت علاقهاش به زبانشناسی، از راه قیاس با تحقیقات زبان شناسانه چنین بیان میکند: «مطالعه درباره سایر ژانرها، به پژوهش درباره زبانهای مرده شباهت دارد؛ حال آنکه مطالعه درباره رمان، مانند پژوهش درباره زبانهایی است که نه فقط زنده بلکه همچنان هنوز جوان هستند»[۶]
دشواری ذاتی نظریه پردازی درباره چیستی رمان، از همین وضعیت ناشی میشود. برخلاف سایر ژانرها که به صورتی میراثی کهن از اعصار گذشته به دوره مدرن رسیدند، رمان خود زاده عصر جدید و منعکس کننده تحولات پرشتاب آن است. البته اقبال عمومی به رمان را هم باید از نتایج همین سنخیت تام و تمام داشتن با زمانهاش دید. رشد محبوبیت رمان همزمان بوده است با افول ژانرهایی که ریشه در گذشته تاریخی دارند.
رمان، ژانر زمانه ما است که به سبب ظرفیت تغییریابندگی اش، توانایی منحصربه فردی برای انعکاس واقعیتهای تغییریابنده دوره مدرن دارد.[۷] سرشت پویا و حد و مرزناپذیر و قاعده شکن و بدعت گذار خود این هنر، دیر و زود، تعاریفی را که به قامتش دوخته اند، کهنه میکند[۸]. رمان حتی سنتهای قبلی خود را هم مدوام پشت سر می گذارد و این احتمالاً برخواسته از طبع نوجو، سنت شکن، نسبیگرا و سیال عالم مدرن است. همین باعث شده است برخی بگویند بهترین راهی که از آن طریق میشود رمان را شناخت، خواندن رمان است![۹]
با این حال تعاریفی که از رمان ارائه شده کم نیست. بسیاری کوشیده اند رمان را دست کم به یکی از وجوهاش تعریف کند؛ مثلا یکی توجه به پیشینه تاریخی رمان و نمونههای زایندهاش داشته است و سخن از آغازش گفته است و نسبتش با گونههای ادبی پیشینش چون قصه و تراژدی و رمانس و... را پرداخته؛[۱۰] دیگری توجه به ارکان و عناصر اصلی اش چون موضوع، شخصیت، پیرنگ، حادثه، و.. داشته و آن را بر شمرده است؛[۱۱] آن دیگری به مبانی فکری و تعلقش به عالم مدرن و همراهیش با سرگردانی انسان امروز و مولفههای فلسفی اش اشاره داشته؛[۱۲] خصوصیتهای قالبی آن چون منثور بودن، حجم و رسم ظاهری اش را دیدهاند و بدین شکل خواسته اند او را از گونههای مشابه ادبیات داستانی متمایز کنند؛[۱۳] و ... اینها همه، به جهتی درست است.
این بغرنجی در شناخت و تعیین مفهومی، وقتی با تکثر برابرهای واژگانی همراه میشود، پیچیدگیای مضاعف مییابد. بد نیست در اینجا اشاره کنیم که به دلیل تلقیها یا سلیقههای مختلف منتقدین، یا تسامح مترجمین، یا پایین بودن سطح شناخت عمومی و تخصصی از ماهیت گونههای روایی مدرن در بدو آشنایی با آن، و در نتیجه بکار بردن یک اصطلاح برای چند منظور یا قراردادن برابرنهادهای نادرست؛ رسیدن به تعریف رمان از خلال نظر صاحبنظران ایرانی نیز مسیری پیچیده است. از باب نمونه: جمال زاده در مجموعه داستان یکی بود و یکی نبود، واژه «رومان» و «حکایت» را مترادف و در کنار هم به کار می برد. وی رمان را در معنای عام روایت یا به عبارتی همه ادبیات داستانی می نشاند و بین گونههای مختلف روایی تمایزی نمی گذارد. همین که مجموعه داستان کوتاه خود را تلویحا «رمان» می خواند گویی تنها ویژگی روایی بودن کافی است تا نوشته ای را رمان بداند.[۱۴]
نیما یوشیج از واژه «نوول» برای «قصه کوتاه» (داستان کوتاه)، و از واژه «رمان» برای رمان استفاده می کند. [۱۵] «قصه» اصطلاحی است که در متون بسیاری به کار رفته است. سپانلو از «قصه نویسی» برای نام گذاری یکی از فصول کتاب نویسندگان پیشرو ایران، استفاده می کند. او «قصه» و «قصه کوتاه» را معادل داستان کوتاه ، و «داستان دراز» را در معنای رمان به کار می برد؛ در مجموع او «داستان» را به طور کلی در معنای «قصه»، «رمان»، «افسانه» و «حکایت» به تسامح استفاده می کند.[۱۶]
ابراهیم یونسی «داستان» را در معنای داستان کوتاه به کار می گیرد.[۱۷]. میرصادقی در اشاره به انواع ادبی روایی نوین به جای «قصه» از «داستان» استفاده می کند: داستان کوتاه و داستان بلند (داستان کوتاه بلند). میرصادقی واژه فرانسوی «رمان» را به معادل های پیشنهادی فارسی «داستان دراز» یا «داستان بلند» ترجیح می دهد. [۱۸]
ناصر ایرانی در هنر رمان، مینویسد«رمان در معنای عامش، رمانس را هم شامل میشود و در معنای عام فرقی بین رمانس و رمان نیست». لذا در مواقعی رمانس را رمان می گوید و در مقابل برخی گونههای رمان را، مثل رمان علمی تخیلی یا رمانهای زرد را رمانس جدید مینامد؛ بر این اساس دنکیشوت رمانس کمیک واقعگراست و می توان در معنایی کلی همه داستانهای بلند منثور را رمان لقب داد.[۱۹]
و این قصه ســــــــــــــــــر دراز دارد...
*عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
[۱]. شهریار زرشناس؛ پیش درآمدی بر رویکردها و مکاتب ادبی؛ ج دوم؛ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۹، صص ۸-۱۰
[۲]. محمد پوینده؛ «رمان از نظرگاه هگل»؛ کتاب صبح؛ تابستان ؛۱۳۶۹، شماره ۷
[۳]. یا به قول ناتالی ساروت: «همواره» در حال تغییر و تحول! ؛ گویی این نوبهنوشدگی از عناصر جوهری رمان است (ژان میشل پوربوآ؛ «ساروت،رماننویسی و نظریه رمان»؛ ترجمه: مریم حیدری؛ کلک شهریور ۱۳۷۴ شماره ۶۶
[۴]. ناصر ایرانی؛ هنر رمان؛ ص۱
[۵]. حسین پاینده، رمان از منظر میخائیل باختین، روزنامه اعتماد شماره ۱۴۱۰ ؛ ۱۶/۳/۸۶
[۶]. حسین پاینده، رمان از منظر میخائیل باختین، روزنامه اعتماد شماره ۱۴۱۰ ؛ ۱۶/۳/۸۶
[۷]. حسین پاینده، رمان از منظر میخائیل باختین، روزنامه اعتماد شماره ۱۴۱۰ ؛ ۱۶/۳/۸۶
[۸]. ناصر ایرانی؛ هنر رمان؛ ص۳
[۹]. ناصر ایرانی؛ هنر رمان؛ ص۳
[۱۰]. مثل اینکه گفتهاند: نوع ادبی است که در قرن هفدهم، در ادامه نوع ادبی رمانس، با دنکیشوت خلق شد و...
[۱۱] مثل اینکه نوشتهاند: داستانی است که زندگی یک شخصیت را بر بستر حوادث روایت میکند و...
[۱۲]. مثل اینکه گفتهاند: بازنمون جهان از منظر انسان مدرن است و...
[۱۳]. مثل اینکه تعریف کردهاند: متن بلند منثوری که بالغ بر پنجاه هزار کلمه است و...
[۱۴] محمدعلیجمال زاده؛ دیباچه یکیبود و یکینبود؛ تهران: بنگاه پروین؛ ۱۳۰۵؛ ص۲
[۱۵] نیما یوشیج؛ نامهها: از مجموعه آثار نیمایوشیج؛ گردآوریسیروس طاهباز؛ تهران: دفترهایزمانه؛ ص ۵۴۰
[۱۶] محمدعلیسپانلو؛ نویسندگان پیشرو ایران؛ تهران: نگاه؛ ص ۹۵
[۱۷] ابراهیم یونسی؛ هنر داستان نویسی؛ مقدمه؛ چاپ پنجم، تهران: نگاه
[۱۸] جمال میرصادقی،. ادبیات داستانی: قصه، داستان کوتاه، رمان ص ۳۸۵. تهران: شفا
[۱۹] ناصر ایرانی، هنر رمان، صص ۴۹، ۸۷، ۱۷۳، ۶۴۸، فرهنگ نشر نو، ۱۳۹۳
نظر شما