به گزارش خبرنگار مهر، رسانه های سیما و سینما همواره به جهت مشترک بودن یکسری مولفه ها، در حوزه های مختلف با یکدیگر تعامل داشته اند که این مطلب سعی دارد به حضور جدید سینماگران در تلویزیون یا همان رسانه ملی بپردازد. ناگفته نماند که سفر سینماگران و حرفه ای های این حیطه به قاب کوچک بی دعوت نبوده و اینجاست که پیکان تحلیل و نقد بیش از هر چیز رسانه ملی را نشانه می رود.
رسانه ای که با ایجاد انگیزه در سینماگران می تواند این نقل مکان را بدل به سفری دائم کند یا اینکه با رویکردی منطقی راه را برای حضور دوگانه حرفه ای باز بگذارد. اما این رفت و آمد که به نظر می آید به جای بدل شدن به پیکانی دوطرفه، تنها از سوی سینما به تلویزیون کارکرد پیدا کرده، چه وجوه قابل بحثی برای تحلیل دارد؟
تلویزیون با رویکردی عام چند سالی بود حضوری در تولیدات سینمایی داشت و به این شیوه شرایطی برای به نمایش درآمدن فیلم در این رسانه و حمایت های بعدی فراهم می کرد. این رسانه اخیراً در رویکردی جدید قصد احیاء روند ساخت فیلم های 90 دقیقه ای یا تله فیلم را دارد. هر چند روند ساخت تله فیلم آغازی خوش و رو به رشد با حضور جوانان و تثبیت کارگردانانی صاحب سبک در این حیطه به همراه داشت، اما ادامه این روند به افزایش این رویکرد، بالا رفتن کیفیت تله فیلم و جذب دیگرانی برای ادامه مسیر نینجامید.
این گونه بود که کارگردانانی مانند مهرداد خوشبخت، مسعود آب پرور و ... که چهره های معتبر این حیطه بودند به تدریج حضورشان کمرنگ شد و روند کیفی فیلم ها هم پائین آمد و مهمتر از همه اینکه فیلم 90 دقیقه ای هم کاربرد خود را که پخش شدن در عصر جمعه و مناسبت های مختلف بود از دست داد. باز هم سیل فیلم های تکراری و بی کیفیت راهی تلویزیون شدند تا آنتن را پر کنند.
پس از این دوره رکود بود که تلویزیون و سیما فیلم به عنوان یکی از معتبرترین تولیدکنندگان فیلم های 90 دقیقه ای به فکر راهکاری اساسی و کاربردی برای رونق این گونه افتادند و این روند به ایجاد انگیزه برای حضور گسترده سینماگران و فیلمسازان سینما در رسانه ملی و ساخت تله فیلم انجامید.
روند حضور کارگردانان حرفه ای سینما در تلویزیون مانند هر رویکرد جدید عواقب مثبت و منفی را یکجا دارد ولی آنچه مهم است چگونگی برقراری موازنه در این روند است. باید به این وجه پرداخت که حضور سینماگران در تلویزیون علاوه بر ارتقاء سطح کیفی آثار تلویزیونی، با بالا بردن سطح سلیقه و پسند مخاطب تلویزیونی و جذب مخاطبی که دچار ریزش شده، می تواند پیامدی خوش به همراه داشته باشد.
طبیعتاً ارتقاء کیفی سطح فیلم های تلویزیونی و جذب مخاطب بیشتر جزو اهداف اولیه این روند بوده که به دنبال آن می توان به تعامل سینما و تلویزیون در وجوه تخصصی و جزئی تر چون فیلمبرداری، شیوه روایت، بالا رفتن سطح عوامل جذابیت زا، خلق شیوه هایی جدید برای درگیر کردن مخاطب و بدل کردن موضوعاتی سفارشی و عام به نگاهی عمیق و هنرمندانه و طبعاً ایجاد رقابت برای رسیدن به معیارهای بالاتر اشاره کرد.
حتی حضور کمی و کیفی بازیگران هم با این رویکرد می تواند به نوعی احیاء شود و بازیگران لوکسی که زیاد دیده شدن در تلویزیون را نوعی افت برای خود تلقی می دانند که امکان کار سینمایی و انتخاب از سوی یک کارگردان سینمایی را از آنها می گیرد، این بار با اعتماد بیشتر به انتخاب کارگردانی که از سینما آمده تصور سهل الصول شدن نمی کنند و بازار رقابت در این عرصه هم داغ می شود.
فراهم شدن چنین عرصه ای از این وجه هم قابل بررسی است که تولید فیلم های 90 دقیقه ای تلویزیونی امکان حضور برای فیلمسازانی فراهم می کند که به دلیل پیدا نکردن تهیه کننده در سینما، از کار و حضور محروم شده اند و دوران بیکاری و بطالت را طی می کنند. ایجاد اشتغال برای نیروهای فعال که بنا به مقتضیات زمان و اقتصاد بیرحم سینما بیکار مانده اند، از عوارض مثبتی است که از این روند البته عاید تلویزیون می شود.
اما در این میان عواقب ناخوشایند و احتمالاً منفی این رویکرد کدام ها هستند؟ با همه صحبت هایی که درباره بالا بردن سطح، سلیقه، دغدغه و وسواس های خاص دنیای سینما به تلویزیون گفتیم، ولی متأسفانه تجربه نشان داده از آنجا که سیما نسبت به سینما رسانه سهل الوصول تری است و مشکل بازگشت سرمایه و گیشه و ... را ندارد نتیجه عکس می دهد.
به این مفهوم که وقتی فیلمساز دغدغه فروش، جذب مخاطب، موفقیتی که تضمین کننده پیدا کردن تهیه کننده برای فیلم بعدی باشد و ... را ندارد، به جای اینکه که مولفه های ارتقاء دهنده سینما را با خود به تلویزیون بیاورد، جذب فرهنگ سهل الوصول از تولید به مصرف رسانه ملی می شود. فرهنگی که کمتر فرصتی برای نقد و تحلیل و آسیب شناسی باقی می گذارد چون روتین بودن با خود سرعتی می آورد که تا زمانی که تحلیل و آسیب شناسی فیلم یا اثر مورد نظر بخواهد به نتیجه ای برسد، فیلمساز احتمالاً چند کار دیگر پشت سر آن تولید کرده است.
در چنین شرایطی دیگر چه نگرانی از جذب نکردن مخاطب، افت کیفی و نازل شدن سطح این آثار است وقتی در نفس ماجرا تأثیری ندارد و این روند تولید با کمترین توجه به کیفیت فقط جهت رسیدن به روند آماری تعریف شده پیش می رود تا بیلان سالانه سازمان در تولید بالا برود و در نهایت آمار جذب مخاطب با هر سهل نظری هم می تواند پوشاننده این معایب درونی باشد.
گذشته از خالی شدن عرصه سینما از حضور سینماگران با جذب به فرهنگ از تولید به مصرف سیما که تضمین کننده تولیدات بعدی فیلمساز به سرعت و پشت سر هم است، اگر این فیلمساز زمانی خطر کند و بخواهد به سینما بازگردد و به فرض محال همه شرایط هم برایش فراهم شود چه چیز می تواند تضمین کند که دچار نقصان و افت در کار خود نشده باشد یا مولفه های تلویزیونی را با خود به عرصه سینما نیاورد؟
در بهترین شکل ممکن فرهنگ سخیف و مزمنی که دامن این سینماگران مهاجر را می گیرد نوعی فرصت طلبی و دوری از شفاف بودن است که اصل حاکمیت رابطه بر ضابطه در تلویزیون، آن را شدت می بخشد. اکثر سینماگرانی که جذب تلویزیون شده یا در سر اندیشه مهاجرت دارند وقتی مورد پرسش درباره عملکرد سیما و تحلیل انتقادی برنامه های تلویزیونی قرار می گیرند، ترجیح می دهند سکوت اختیار کنند و با عاقبت اندیشی راه را برای همکاری های آتی و بعدی باز بگذارند چون یک ضرب المثل قدیمی می گوید: "چاقو دسته خودش را نمی برد."
متأسفانه سینماگران حرفه ای کشورمان به تدریج و در کنار هم بدل به همان تیغه چاقویی می شوند که کارایی و برش خود را از دست می دهد و چه چیز برای یک هنرمند بدتر از اینکه دچار مصلحت اندیشی شود و چرتکه بیندازد! شما قضاوت کنید تکلیف خلاقیت، ارتقاء سطح کیفی آثار، بالارفتن فرهنگ مخاطب و ... در میان این موازنه منفی کجاست؟ آیا کفه منفی ترازو به کفه مثبت سنگینی نمی کند؟
نظر شما