به گزارش خبرنگار مهر، این قصه ها شکل پرداخت شده و داستانی باورها و افسانه های روستاهای اطراف قزوین است که علیخانی در آثار دیگر خود نیز به آنها توجه داشته است.
آنچه در قصه های این اثر بطور واضح و آشکار و در نگاه اول به چشم نمی آید همانا داستان پردازی به سیاق رایج مدرن و شناخته شده است. نویسنده در این مجموعه با اتکا به مفاهیمی غیرشهری و دغدغه هایی روستایی و اغلب غریب و فراموش شده، در پی بازسازی یا بازروایی قصه های مربوط به جغرافیایی خاص است.
پایبندی به گویش و لهجه ها، آداب و رسوم، طبیعت و افسانه و... به قصه های اژدهاکشان رنگ و بوی افسانه ای داده و مخاطب را از شرایط عادی داستان های امروز با شخصیت پردازی و پیشامدهای مدرن آن دور می کند. علیخانی در این کتاب دست خواننده را می گیرد و او را روانه اقلیمی می کند که هر اتفاقی در آن خاستگاه و ریشه ای در سنت، طبیعت و رابطه انسان با بومیت منطقه دارد.
از "اژدهاکشان" انتظار شخصیت ها و پایان بندی های مرسوم داستانی را نمی توان داشت و به همین ترتیب، روایت قصه و تحلیل آنها نیز خارج از قواعد همیشگی قابل انجام است. همه چیز در این قصه ها - که راوی حیات و ممات آدم های بومی هستند - گویای سرنوشت محتوم و پیشانی نوشت انسان هایی است که از قوه عمل و حرکت و پویش (از لحاظ فردیت انسانی) عاری اند و بواسطه اعتقادات و کهن الگوهای قدیمی و رسوب شده در ذهن خود به حرکت درمی آیند.
شاید بتوان گفت قصه های این کتاب که ارتباط مستقیم با سویه های افسانه ای و باورهای عامیانه مردم دارد تا اندازه ای نیازمند رازوارگی و رازآلودگی بیشتر است. می شد با شرح آنچه بر صاحبان باورهایی از این دست می رود و نمایش عمق ارتباط آنها با اعتقادات شان و نیز تاکید بیشتر بر عنصر رازوارگی و نقش حیات بخش آن رموز، ظاهری داستانی تر به قصه ها داد اما آنچه در این میان باید به آن توجه کرد، پرهیز نویسنده از همین مدرن بودن و مدرن شدن است. او روایات روستایی و قومی و فولکلورهای منطقه ای را همان گونه که هست و به همان شکل و حدتی که تاثیر می گذارد بازمی گوید و بنابراین از رفتن به درون آدم ها و ریختن پایه های داستانی مدرن دوری می گزیند.
15 قصه اژدهاکشان عبارت اند از: قشقابل، نسترنه، دیولنگه و کوکبه، گورچال، اژدهاکشان، ملخ های میلک، شوب و شیون، سیامرگ و میر، اوشانان، تعارفی، کل گاو، آه دود، الله بداشت سفیانی، آب میلک سنگین است و ظلمات.
خواننده با مطالعه این قصه ها با روستایی به نام میلک و آدم هایی آشنا می شود که حکمت ها و احکامی نامعلوم و ناپیدا حوادث و سرنوشت آنان را رقم می زند. اینکه میلک کجاست و آیا واقعا در جوار الموت و قزوین و... واقع شده مشخص نیست ولی آنچه مخاطب در طول قصه ها از آن رهایی نخواهد یافت ماجراهای غریب، آدم های عجیب و اعتقاداتی است که از زمان و مکانی نامعلوم سرچشمه می گیرند.
نظر شما