به گزارش خبرنگار مهر، بالاخره پرونده مجموعههای رمضانی سال 86 هم به بایگانی پیوست و به هر ترتیب که بود این مجموعهها به سرانجام رسیدند یا در واقع به سرانجام رسانده شدند. مجموعههایی که مخاطب را 30 شب در این ایام خاص دنبال خود کشاندند و در نهایت آخرین برگ برنده خود را با طراحی پایانهای غیرقابل پیشبینی برای مخاطب رو کردند. اما چگونه است که پایانبندی مجموعههای امسال هیچکس را شگفتزده نکرد و به قدری محافظهکارانه و سادهانگارانه چیده شد که به قولی به هیچ کجا برنخورد؟
حتماً این نقد عامیانه را بسیار شنیده اید که همیشه مجموعه های ایرانی خوب شروع می شوند، خوب تورشان را پهن می کنند و ... ولی در جمع کردن این تور همواره لنگ می زنند. کمتر پیش آمده پایان یک مجموعه مخاطب را راضی از کلیت کار جدا و در واقع رضایت او را از دنبال کردن ماجراهای طراحی شده، جلب کند.
"میوه ممنوعه"
مجموعه های ماه رمضانی هم از این قاعده مستثنی نیستند و هر چند 30 شب کمیت عمده ای است که به سازندگان فرصت طراحی حساب شده و دقیق را بدهد، اما از آنجا که شیوه تولید کارهای مناسبتی، حرکت همزمان با تولید است طبیعتاً شکل گیری بسط داستانی و رسیدن به سرانجام هم همزمان با تولید و بازخورد مخاطب صورت می گیرد و ... مهمترین عیب این شیوه هم در همان پایان بندی و به سرانجام رساندن ماجرا و شخصیت ها بروز پیدا می کند.
از مجموعه های ماه رمضانی امسال "میوه ممنوعه" و "اغماء"" هر کدام به دلایل متفاوتی مورد توجه مخاطب قرار گرفتند و به همین جهت سرانجام و پایان بندی آنها هم بیشتر مورد توجه قرار گرفت. "میوه ممنوعه" به جهت فیلمنامه محکم، بازی های قوی، کارگردانی هوشمندانه و ... مورد توجه مخاطب قرار گرفت و در مقابل "اغماء" تنها به دلیل پرداختن به موضوع جذاب و کنجکاوی برانگیز شیطان و ماوراء مخاطب را به دنبال خود کشاند.
کارگردانی عجولانه، بازی هایی تخت که گاه راکورد آن از دست بازیگر خارج می شد و ... همه زیر سایه حضور شیطان در لباس های مختلف پنهان ماند تا "اغماء" تعقیب کننده "میوه ممنوعه" در جذب مخاطب باشد. اما در هر صورت این مورد توجه قرار گرفتن بیش از هر چیز شکل و طراحی پایان بندی آنها را برای مخاطب مهم جلوه داد.
اما "میوه ممنوعه" و "اغماء" با چنین موقعیت خطیری چگونه برخورد کردند؟ هر دو این مجموعهها پس از گذشت چند قسمت از آغاز پخش مورد نقد و اعتراض و داوری قرار گرفتند. اولی به جهت پرداختن به ازدواج دختر بدون اجازه پدر و در ادامه عشق پیرانه سر یک مرد مذهبی و دیگری به جهت ورود به حوزه شیطان شناسی که از منظر قرآن تعاریف ویژه دارد.
باید پذیرفت دامنه این اعتراضها و جو سازیها در جامعه بر ادامه روند این دو مجموعه تأثیر گذاشت. این دامنهها "میوه ممنوعه" را واداشت بیشتر روی نشانههای عشق معنوی حاج یونس به هستی متمرکز شود تا گزینه هوسرانی و عشق مادی از این رابطه ممنوع حذف شود و "اغماء" را هم به تمرکز بیشتر بر جلوههای قرآنی شیطان و کراهت و گریزناپذیری وسوسههای او واداشت.
جای تعجب نیست که عوامل و بازیگران "اغماء" تا روزهای پایانی از سرانجام مجموعه اظهار بی اطلاعی می کردند و تغییر و تحولات موجب شد پخش قسمت آخر آن چند روز به تعویق بیفتد. جای تعجب هم نیست که با وجود اظهارات تهیه کننده "میوه ممنوعه" به سانسور نشدن مجموعه، کارگردان و بازیگران از تیغ تیز ممیزی گله کردند و در مواردی مجبور به توضیح دادن و توجیه شدند، آنچه آفت یک کار هنری است.
با چنین رویکردی انتظار برای چگونه به سرانجام رسیدن این دو مجموعه حساسیت ها را بالا برد و در نهایت آنچه از شرایط معمول مجموعه های رمضانی، موقعیت خاص این دو مجموعه و ... برآمد، بیش از پیش پایان بندی آنها را در نظر مخاطب حتی عام، سردستی، سهل انگارانه و به نوعی کلیشه ای مصلحت وار جلوه داد.
در مورد "میوه ممنوعه" قسمت پایانی مجموعه ای شد از پلانهای باقیمانده از کلیت مجموعه. پلانهایی که بدون در نظر گرفتن راکورد زمانی و مکانی، از موقعیت اعتکاف حاج یونس به عنوان محملی برای کنار هم قرار گرفتن آنها استفاده کردند. موقعیت کنسرت دادن احسان خواجه امیری و تدوین همزمان آن با سرانجام کاراکترهای مختلف هم از ابتدایی ترین تمهیدات برای جمع کردن قصه ای است که تا این حد در پهن کردن تور آن وسواس و ظرافت به کار رفته بود.
رویارویی حاج یونس و خانواده اش در کارگاه رنگرزی هر چند مفاهیم عدیده چون بازگشت به ریشهها، قرار گرفتن در موقعیت اولین برخورد یونس و قدسی و ... را دربر داشت، ولی راه حلی سهل انگارانه برای باز شدن گره هایی بود که کم اهمیت جلوه دادن آنها ضد پرداخته های مجموعه عمل کرد. در نهایت هم با یک فلاش بک که یکی از آخرین تمهیدات برای باز شدن یک گره داستانی و اطلاعات دهی است، پرونده عشق معنوی حاج یونس به هستی بسته می شود تا با شنیدن ترانه تیتراژ پایانی حسی آمیخته با تأسف بر چهره مخاطب نقش ببندد.
در مورد "اغماء" کار جمع کردن کلاف سردر گمی که پهن شده بود، وقت بیشتری برد تا هم کارشناسان مذهبی راضی شوند، هم مسئولان تلویزیون و هم مخاطب یک کلاس درس اخلاق تمام و کمال را طی کند و بی بهره از ماه مهمانی خدا جدا نشود. بسته شدن پرونده رابطه شیطان با پژوهان به گونه ای خوب و خوش طراحی شده بود که شکل پرداخت ماجرا را هم زیر سئوال برد.
"اغماء"
از آنجا که آدم های خوب باید نجات پیدا می کردند، هم خانم بردیا با آن زخم شمشیر با چهره ای بشاش و آراسته انتظار پژوهان را می کشید، هم پری دختر پژوهان با وجود آسیب دیدن مهره پنجم و ششم از زیر عمل جان سالم به در برد تا در همان حال خواستگاری شود و البته پیربابا که زنده ماند. از الیاس واقعی هم رفع اتهام شد تا به جایی برنخورد و در نهایت فرزاد ماند و دختران جوانی که باید هر جوان غریبه ای را فرزاد فرض کنند.
در مورد پایان "یک وجب خاک" که انتظاری بیش از ترتیب دادن یک یا چند مجلس عروسی در کنار مراسم عید سعید فطر نمی رفت. ولی اگر در مورد پایان نامتعارف مجموعه "شکرانه" کنجکاو و جزو مخاطبانی هستید که مانند همه از نیمه راه کار را رها کردید، احتمالاً می توانید از مسئولان پخش در این باره بشنوید. چون به نظر نمی آید کسی مخاطب این مجموعه تا قسمت پایانی بوده باشد!
نظر شما