دکتر رحمانیان در ابتدای سخنش با اشاره به اهمیت اندیشه فوکو و تأخیر ایرانیان در آشنایی دقیق و علمی با او گفت: فوکو اندیشمندی نوآور و انقلابی و شالودهشکن است که در هیچ یک از قالبهای مرسوم نمیگنجد و نمیشود او را بسادگی، فیلسوف، جامعهشناس، مورخ یا منتقد سیاسی خواند و در عین حال در حوزههای گوناگون علوم انسانی تاثیر عمیقی گذاشته است و طرحها و مسائلش در واقع گاهی بنیانافکن و بنیانبرانداز است. .
وی در ادامه اظهار داشت: در مورد دانش تاریخی و نگاه به تاریخ و تاریخ اندیشی اندیشههای فوکو حقیقتا انقلابی است.
این استاد دانشگاه تهران، سپس مدرنیته را مهمترین دغدغه فوکو خواند و گفت: بسیاری معتقدند که اندیشه جدید با دکارت و شک دستوری او آغاز شده است و دکارت به این معنا از بنیانگذاران اندیشه مدرن است و شک دکارتی در واقع سرآغاز دوران مدرن تلقی می شود، از این حیث فوکو را نیز که همچون دکارت فرانسوی است می توان فراخوان به این شک خواند، با این تفاوت که فوکو ما را به انتهای مدرنیته فرا میخواند.
دکتر رحمانیان اصل وارونگی یا واژگونی را مهمترین اصل روش شناسی فوکو خواند و گفت: فوکو با طرح مفهومهای مخالف میخواهد اجازه دهد که چیزهایی را که ساکت مانده اند به صدا در آورد و بدین منظور ما را فرا می خواند که در بدیهیات شک کنیم و در مورد تاریخ نگری نیز فوکو همین اصل را به کار می بندد. از این رو روش برخورد فوکو با مدرنیته کاملا بدیهی است و در قالبهای سنتی نمیگنجد. زیرا فوکو دغدغه آن را ندارد که به سرچشمه گفتمانها بپردازد یا از فروپاشی یک رژیم حقیقت سخن بگوید. نکته دیگر در تاریخنگاری فوکو آن است که او به اصل پیوستگی اعتقاد ندارد و کلیت و تمامیت تاریخ را باور ندارد و این اصلی است که تقریبا همه متفکران مدرن آن را بدیهی تلقی کردهاند.
دکتر رحمانیان در بخش دیگری از سخنانش به اهمیت نظریه گریزی فوکو اشاره کرد و گفت: فوکو اساسا متفکری نظریه گریز است و در خوانش تاریخ سعی دارد به عنوان باستانشناس امور مغفول و زیر خاک مانده را بشناسد و به همین دلیل عنوان کرسیاش در کالژدوفرانس را نظامهای اندیشه میخواند. وی در ادامه گفت: در واقع فوکو میخواهد یکی از اساسیترین اصول مدرنیته یعنی تاریخ گرایی به معنای باور به یک کلیت منسجم و پیوسته را از میان ببرد و به همین دلیل نظریه گسست را به جای نظریه پیوستگی مینشاند.
از این رو فوکو با تقسیم تاریخ جدید به سه دوره گرچه به شیوه متفکران قرن نوزدهم و هجدهم مثل ویکو و هگل و کنت و کندورسه و مارکس عمل میکند، اما بر خلاف ایشان استمرار و پیوستگی در تاریخ را قبول ندارد و معتقد است که سامانههای دانایی به یکباره پدید میآیند و به یکباره نیز فرو میریزند.
دکتر رحمانیان محور سامانه کلاسیک را نزد فوکو تاکید بر مکان خواند و گفت: نزد فوکو در دوران مدرن زمان محور میشود و بر این اساس است که قرن نوزدهم را قرن زمان میخوانند و متفکران این قرن همه به پیشرفت تاریخی اعتقاد دارند. فوکو در برابر این نگرش به تاریخ ممکن و گزینشی معتقد است و میگوید که تاریخ پیشرفتگرای عصر مدرن انسان را در جبر و ضرورت محصور میسازد در حالی که بنا به نظریه گسست او میشود تاریخ را تغییر داد و این مسئله با توجه به نگاه فوکو به تاریخ معاصر اهمیت والایی دارد.
وی در پایان به قرائتهایی که نگاه فوکو موجب آن شد اشاره کرد و گفت: اندیشه شرقشناسی نزد ادوارد سعید و نگاه فمینیستها از نگاههایی است که با توجه به مرکزیت دادن به نگاه فوکو نسبت به تاریخ صورتبندی دیگری در تاریخ تشخیص دادند.
نظر شما