به گزارش خبرنگار مهر، طبق هماهنگی روابط عمومی رادیو جوان باید ساعت 15 در ساختمان شهدا باشم تا در مراسم دومین سالگرد درگذشت هنرمند نامی ایران مرحوم منوچهر نوذری شرکت کنم. با ورود به حراست جمعیت زیادی از مردم را میبینم که جلو اطلاعات درب بلال ایستادهاند و کارتهایی در دست دارند. صدای ببخشید ببخشید گفتن مردم برای اینکه بدانند نام آنها آفیش شده یا نه فضای سالن را پر کرده است.
بعد از چند دقیقه پرس و جو متوجه میشوم آنها هم برای شرکت در مراسم نوذری آمدهاند. تا اینکه خانمی که در اطلاعات نشسته خسته از صدای مردم بلند داد میزند: "خسته شدم از بس که گفتید ببخشید، ببخشید. اگه هر کس جلو بایسته اسمش رو نگاه نمیکنم، مگه اینکه عقبتر بایسته." وقتی از جلو حراست رد میشوم، چشمان مشتاق را میبینم که دوست دارند هر چه زودتر نامشان آفیش شود تا در مراسم شرکت کنند.
ساعت 15:15 وارد سالنی میشوم که در طبقه پنجم ساختمان شهدا میزبان مهمانان سالگرد نوذری است. محمدرضا حیاتی نخستین چهره آشنایی است که در سالن میبینم و به مرور میهمانانی چون ایرج نوذری، رضا عبدی، منوچهر اسماعیلی، روشنک عجمیان، منوچهر آذری، علیرضا جاویدنیا، شاپور قریب، شاهرخ نادری، حمید خزایی قائم مقام معاون صدا، شهرام گیلآبادی مدیر رادیو جوان، برنامهسازان و گویندگان رادیو جوان هم به جمع حاضران ملحق میشوند. مردم مشتاق نیز کم کم وارد سالن میشوند. البته تعداد مشتاقان به حدی زیاد است که ظرفیت سالن جوابگو نیست و عدهای ایستاده مراسم را نظاره میکنند.
بعد از یک ساعت تاخیر فرزاد حسنی اجرای مراسم را شروع میکند و از گیلآبادی میخواهد برای سخنرانی روی سن بیاید. او با قرائت بیتی از حافظ یادی از منوچهر نوذری میکند و میگوید: "یاد نوذری هرگز در رادیو فراموش نمیشود. هرگز مراسم تشییع نوذری را از یاد نمیبرم. او با تمام وجود برای مردم خدمت کرد و حالا مردم باید پاسخاش را میدادند. او لبخند را روی زبان مردم جاری میکرد. این رسالت سنگینی است. من به هیچکس تسلیت نمیگویم. فقط یادتان باشد که معنای وجودی خودتان را همیشه مرور کنید و امیدوارم با خودمان هرگز خداحافظی نکنیم."
در ادامه مراسم مهمانان با شنیدن یکی از نمایشهای رادیویی منوچهر نوذری و تاجی احمدی به 46 سال قبل میروند. نمایشی که صادق بهرامی آن را کارگردانی کرده است. بعد از تمام شدن نمایش، حسنی از ایرج نوذری و حمیدرضا خزایی دعوت میکند تا از تیم پزشکی (دکتر اتابک و طارا رئیس بیمارستان شهید مدرس) قدردانی کنند. آنها روی سن میآیند. نوذری زانو میزند و لوح تقدیر را به دکتر اتابک اهدا میکند. دکتر هم از خاطرات نوذری در بیمارستان میگوید و اینکه تا لحظه آخر بیماران را امیدوار میکرد.
ایرج نوذری بعد از پخش ولههایی از مرحوم نوذری در مجموعه "کوچه اقاقیا" و فیلم "چند میگیری گریه کنی؟" در حالی که سعی میکند بغضاش را فروبخورد، اما قطرات اشک از گوشه چشمانش سرازیر میشود و میگوید: "چگونه بنشینم بر جایی که جای پدر بود؟ چگونه بگویم عطری که رایحه پدر بود؟ تا خون در رگهای من است و تا نفس در ششهایم به یاد او خواهم ماند."
وی در ادامه اشاره میکند: "برنامه صبح جمعه با شما با پدر و دوستان زنده بود. البته قصد من کم ارزش کردن زحمات دوستان نیست، بلکه پدر بیش از نیم قرن در این برنامه صحبت کرد. کار در رادیو خیلی مشکل است، چرا که باید با صدایی قوی حرف خود را به مخاطب منتقل کنید."
نوذری در ادامه صحبتهایش اشاره به صحبت یکی از دوستان پدرش میکند و میگوید: "این دوست به من گفت تو چرا هر وقت که نام منوچهر نوذری میآید گریه میکنی؟ و من فقط گفتم تار و پود من با پدر متصل بود و چشمانم نمیتواند بدون اشک باشد."
حسنی در ادامه مراسم از شاپور قریب دعوت میکند که مجموعه "عصای سفید" را با نوذری کار کرده بود. قریب از فعالیت و خاطرات نوذری میگوید و اینکه او همیشه با جان و دل کار میکرد. وقتی حسنی از او میخواهد تا خاطرهای بامزه از نوذری تعریف کند، او با اشاره به شکمو بودن نوذری میگوید: "در یکی از لوکیشنها که کباب فروشی در بازار سنتی بود، قبل از ضبط صحنه نوذری سفارش چند سیخ کباب داد و خورد. سر صحنه هم کبابها را خورد، حتی به بازیگر خانمی که نقش مقابل او بود اجازه نداد تا او هم کباب بخورد."
شاهرخ نادری پیشکسوتی دیگر روی سن دعوت میشود و میگوید: "من نیم قرن پیش سال 1336 در رادیو تهران متولد شدم. امروز دوستان جدید حق شناسی را نشان میدهند." او یادی از خاطراتش با نوذری میکند که وقتی پیکان خریده بود چه روزهایی با هم داشتند. بعد از آن محمد علیزاده خواننده و پوریا میرزاخانی گیتاریست دو ترانه را زنده اجرا میکنند.
منوچهر اسماعیلی هم روی سن حاضر میشود، اما او دلی پر دارد و میگوید: "خدا یک نوذری آفرید و او گنج را برای جوانان باقی گذاشت. ما پنجاه سال روزهای خوبی با هم داشتیم. بزرگداشتها باید به اندازه بزرگان ما باشد. زمانی که نوذری زنده بود، هیچکس چشم دیدنش را نداشت، اما ملت پاسخ خوبی داد. من منوچهر نوذری را به دست شما میسپارم."
علیرضا جاویدنیا از دیگر افرادی است که برای حاضران خاطره تعریف میکند و مسعود امامی ترانهای اجرا میکند. مراسم نیز با پذیرایی از مهمانان به پایان میرسد، اما یاد و خاطره نوذری هرگز از ذهن بیرون نمیرود. مردی که با شیرین زبانیهایش همیشه مردم را به وجد میآورد.
نظر شما