علم در فرهنگهای شرق به صورت علم و فرهنگ ایرانی – اسلامی ما به صورت خاص صرفاً احاطه به یکی از موضوعات و رشته ها معنا نمی شود. در این منظومه علم برای آنکه به ساحت حقیقی خود نزدیک شود باید به عمل پهلو بزند. بهترین مفهومی که موقعیت علم را در این منظومه معرفتی نشان میدهد حکمت است. حکمت در این گستره نه تنها به عنوان معرفت نظری که به عنوان معرفت عملی هم معنا می شود. حتی یک معنا از حکمت وجود دارد که آن را به آموزههای مورد نیاز برای زندگی کردن نزدیک میکند.
در اینجا هنگامیکه از معرفت عملی سخن میگوییم گونه ای معرفت مد نظر است که با عمل عجین است و صرفاً شناختی نظری محسوب نمیشود. به همین جهت است درحالیکه نخبگان در غرب روشنفکران و فیلسوفان هستند نخبگان شرقی پیران فرزانه و حکیمانی هستند که خود به آنچه میگویند دقیقاً عمل میکنند. کار و مشی افرادی چون دکتر شهیدی را باید با تکیه بر مفهوم حکمت فهم کرد. او یکی از آخرین نمایندگان این شق معرفت در دیار ما محسوب می شود. همین ضرورت بازنگری در این مفهوم و شیوه احیای آن در جهان پرتکاپوی معاصر را میرساند.
یکی از اقتضائات حکمت این است که کمتر روی خوش به تخصص نشان میدهد و سعی میکند انسانی ذوجوانب تربیت کند. اگر سروکار حکمت با زندگی و معرفت اصیل است و اگر زندگی و معرفت اصیل وجوه گوناگونی دارد بنابراین باید به وجوه مختلف معرفت مسلط بود. به همین جهت است که فردی چون دکتر شهیدی نه تنها یک ادیب و مترجم و معلم برجسته است که احاطه چشمگیری به جنبههای مختلف سنت خود چون فقه، اصول، عرفان و تاریخ دارد. کمتر نماینده زندهای از معرفت حکمی را در دیارمان میتوانیم بشناسیم که چنین ذوجوانب باشد و دکتر شهیدی البته از برجستهترین این نمایندگان به حساب میآمد. نه اینکه مشی و شیوه حکمت گونه بدون خلل و مشکل باشد. بالاخره این مرام گونه ای متفکر و متخصص تربیت نمی کند اما به نیازهای مهمی پاسخ میدهد که هنوز این نیازها در جامعه و فرهنگ ما حس میشوند.
قاعده بر این است که در دیار ما تجلیل یک شخصیت با آنچه وی عرضه کرده مشخص میشود. شکی نیست که خدمات دکتر شهیدی به فرهنگ ما زیادی بوده است. او نگاهی ژرف به تاریخ اسلام داشته و جنبه هایی مهم از این تاریخ را با قلم و نگاه عمیق خویش شکافته است. ترجمهای از نهج البلاغه ارائه کرده که برای سالها و شاید قرنها باقی بماند و محل ارجاع همه از سلایق گوناگون باشد.
دکتر شهیدی یک استاد بینظیر بود و شاگردان جدی و عمیقی که تربیت کرد این نکته را بهخوبی نشان میدهد. او بهخوبی پیوند میان علوم قدیم و جدید را نشان میدهد و خود مظهر این پیوند است. وی بوضوح نشان میدهد ما چقدر به علوم جدید و قدیم توأمان نیاز داریم. با این همه وی نماینده تامی از سنت حکمی ما است و نقاط فراز و فرود این سنت را با خود همراه دارد. این سنت هرچند ذوجوانب است تخصصپرور نیست و هرچند بر معارف گوناگون تأکید میکند روشمحور نیست و هرچند درس زندگی میدهد مسئلهمحور نیست. دکتر شهیدی را با آنچه نیست و نبود هم میتوان شناخت.
نظر شما