به گزارش خبرنگار مهر، شاید منصفانهترین شیوه نقد این باشد که یک فیلم به خودی خود و به واسطه میزان برقراری ارتباط با مخاطب مورد بررسی قرار گیرد. ولی مخاطب به صورت ناخودآگاه وقتی در ذهن میان "رسم عاشقکشی" و فیلم جدید معصومی مقایسه میکند تفاوت کیفیت دو اثر روی ذهن تاثیر میگذارد.
بارزترین مشکل این فیلم داستان آن است که وجهی کاملا کلیشهای و تکراری دارد. اینکه دختری به خاطر بیماری پدر مجبور به ازدواج با پسر مرد ثروتمند روستاست و این پسر مشکل جسمی و ذهنی دارد به اندازهای تکراری به نظر میرسد که هر کس میتواند روند قصه را حدس بزند.
در فیلم "باد در علفزار می پیچد" قصه ظرفیت مدت زمان فیلم را ندارد. این موضوع باعث شده کارگردان به سمت استفاده از دیالوگهای طولانی و تکراری در بخشهایی از فیلم برود که ریتم فیلم را کندتر میکند و بر کیفیت آن تاثیر منفی میگذارد. این موضوع در جملاتی که بین خیاط و جلیل رد و بدل میشود و ناسزاهای تکراری آقارفیع به شاگردش وجهی نامناسب پیدا می کند.
ساخته جدید معصومی مضمونی قابل توجه دارد. در روستایی دورافتاده که تنها راه معیشتی مردان آن قاچاق چوب است و همواره مافیای قاچاق روستائیان را به این سمت سوق میدهند که با کمترین دستمزد تبدیل به ابزار درآمدهای هنگفت آنها باشند، عشق از میان سختی و خشونت طبیعت به انسانهایی که قلبی پاک دارند لبخند میزند و به این وسیله بذر امید در دلها پاشیده میشود.
فیلم به خوبی از جلوههای طبیعی استفاده میکند. هر چند کارگردان در بسیاری از صحنهها به اندازهای درگیر بیان قصه میشود که از این جلوهها غافل میماند. در حالی که اگر تلاش قابل تقدیر گروه فیلمبرداری در شرایط دشوار محیط با هدایت کارگردان بیشتر روی وجه تصویری اثر متمرکز میشد، حداقل فیلم از این جهت به غنای کامل میرسید.
"باد در علفزار میپیچد" در شرایط فعلی سینمای ایران اثری ضعیف نیست و اتفاقا در میان فیلمهایی که به مسایل اجتماعی میپردازند تجربهای متفاوت محسوب میشود. اما در صورتی که فیلمنامه عمقی بیشتر داشت تاثیر فیلم نیز بیشتر میشد. این فیلم در موقعیت کنونی اتفاقی در سینمای ایران نیست، در حالی که "رسم عاشقکشی" به حق شایسته این عنوان است.
نظر شما