به گزارش خبرنگار مهر، فالاردو در فیلم "چشم انداز کنگو" نگاهی دارد به تمی آشنا که هیچ وقت هم کهنه نمی شود. جستجوی هویت را می توان به عنوان تم اصلی فیلم در نظر گرفت که در کنار آن مفاهیمی چون تقدیر، جاه طلبی و ... بر بستر روایتی مدرن قرار گرفته است.
فیلم روایت مدرن خود را با میان نویس (دو سال قبل) آغاز می کند و به معرفی شخصیت میشل می پردازد که مخترعی ناموفق است و به طور اتفاقی از پدرش می شنود که به فرزندخواندگی آنها درآمده است. سفر میشل به شهر محل تولدش در واقع برجسته شدن همان تم جستجوی هویت است که این نیمه از فیلم را به خوبی پیش می برد.
روایت این بخش با آشنایی میشل با جوانی به نام لویی و نهایتاً تصادف آنها کدگذاری می شود. پس از آن روایت با حرکت در زمان و مکان، نقطه دید لویی را محور قرار می دهد تا با معرفی او اتفاقات را تا لحظه تصادف دنبال کند. به این ترتیب دو روایت موازی به گونه ای در کنار هم قرار می گیرند تا یک نقطه عطف موجب تقاطع آنها شود.
در اینجا پرسشی در ذهن شکل می گیرد که اهمیت این شیوه روایت چیست؟ آیا صرف قرار دادن دو خط موازی در کنار هم با کمترین کدها و نشانه هایی که آنها را مرتبط می کند، می تواند برخاسته از نیاز قصه باشد؟ شاید پاسخ دادن به این پرسش حتی پس از اتمام فیلم هم مشکل باشد.
واقعیت این است که اگر فیلم را از انتها به ابتدا مرور کنیم و آنچه را پس ذهن فیلمساز هنگام نگارش و کارگردانی بوده مورد توجه قرار دهیم، شاید بتوان به توجیهی کمرنگ درباره علت انتخاب این شیوه روایت رسید. اما واقعیت این است که اطلاعاتی که در ضمن فیلم به مخاطب داده می شود، به قدری کم و ناقص است که سردرگمی خاصی برای پیگیری ادامه ماجرا ایجاد می کند.
این درست که در انتها با کنکاش بسیار درمی یابیم که میشل و لویی دو برادر هستند که از وجود هم بی خبر هستند و میشل وقتی اختراع پدر لویی را به نام خود ثبت می کند، در واقع اختراع پدر خود را دزدیده است و ... اما همه اینها اطلاعاتی نیستند که بتوان با یک ذهن پیگیر هم به راحتی از لابلای ماجراهای فیلم کشف کرد و شیوه روایت کمکی به آن کرده باشد.
بعلاوه این دو روایت موازی نمی توانند زوایای پنهان و البته با اهمیت از زندگی هر یک از این دو شخصیت را برجسته کند که در واقع کمکی به روایت زمان حال آنها باشد. وقتی روایت به زمان حال بازمی گردد با انتخاب زوایه دید دانای کل پیچش روابط را دنبال کند در حالیکه این زاویه دید هم نمی تواند ابهامات فیلم را پاسخ دهد.
این نکته از یک وجه مهم هم نشأت می گیرد که فیلم "چشم انداز کنگو" از آن دسته آثاری است که از شدت توجه به نگه داشتن برگ برنده پایانی برای غافلگیری مخاطب، اطلاعات دهی قطره چکانی را آنچنان به کار بسته که در طول فیلم کمترین اطلاعات را به مخاطب می دهد و در پایان حجم آنچه باید برای گره گشایی ارائه شود، کار را دچار اغتشاش کرده است.
هر چند میتوان این نکته را هم مورد توجه قرار داد که فیلم از جایی همین تم جستجوی هویت را در میشل رها و انگیزههای او را برای دزدیدن اختراع پدر لویی و در واقع جاهطلبیهای او پررنگ میکند. این بیمهری به کاراکتر میشل در طول فیلم هم به شدت خودنمایی میکند تا جایی که حتی کشف هویت واقعی در انتهای فیلم برای میشل اتفاق نمیافتد و او همچنان در ناآگاهی خود میماند و تنها لویی است که حقیقت را کشف میکند.
فیلم سینمایی "چشمانداز کنگو" بیش از آنکه از شیوه روایی انتخابی برای طراحی بهتر قصه و موضوع خود استفاده کند، به ارتباط مخاطب با فیلم لطمه وارد کرده و به نوعی از روایت مدرن بر ضد بهبود کار استفاده برده است.
نظر شما