یکی از بحثهایی که در دینشناسی نظری و فلسفی معاصر مطرح است نقش ادیان در بهبود جهانی است که ما در آن زیست میکنیم. در این زمینه هم مانند همه عرصههای دیگر اختلاف نظر بسیار است. با وجود این تکثر آرا در یک نکته اختلافی نیست و آن اهمیتی است که دین از نیمه دوم سده بیستم به این طرف در جهان ما ایفا میکند.
در جهانی زیست میکنیم که بهزعم بسیاری از متفکران آن فرهنگ و هویت و سنت نقشی انکارناپذیر و بی بدیل را دارا هستند. به تعبیر دیگر خاستگاه و ریشه هر تغییری در جهان ما تغییر در فرهنگ و هویت است. به همین جهت است که افرادی که زمانی تصور میکردند اقتصاد یا سیاست حرف اول و آخر تحولات زمانه را میزنند هماکنون پی بردهاند همه این مؤلفهها اگر از گذرگاه فرهنگ عبور نکنند ره به جایی نخواهند برد. در این میان بخشی مهم از هویت جهانی را ادیان به وجود آوردهاند. به تعبیر یکی از فیلسوفان همه ارزشهای بشری که ما بر طبق آنها زندگی میکنیم ریشه در چندین سنت معنوی و دینی جهان دارند.
اگر نگاهمان به ادیان و ارزشهای آنها اینگونه باشد پرواضح است که نقشی بیبدیل را برای دین در جهان معاصر قایل خواهیم بود. در این میان ادیان جایگاهی ژرف در صلح و گفگوی فرهنگها نیز ایفا میکنند. ما پی بردهایم هیچ امنیت و صلح و آرامشی بدون صلح میان ادیان مقدور و میسور نخواهند بود. این نکته است که بوفور و بوضوح در طرح هانس کونگ در مورد اخلاق جهانی مشهود است.
دینشناسی نظری و فلسفی با توجه به این پیشفرض به دنبال راهکارهایی برای گفتگوی بهینه میان ادیان است. در این زمینه البته رویکردهای مختلفی را شاهد هستیم. پارهای از رویکردها معتقد هستند که تنها با تکیه بر فرض شمولگرایی ادیان میتوان به گونهای گفتگو که این یکی زمینهساز صلح جهانی است دست یافت. یعنی ما باید قایل باشیم که حقیقت در ادیان دیگر هم موجود است. یعنی بدون قایل شدن به وجود حقیقت در ادیان دیگر نمی توان با ادیان دیگر گفتگویی را سامان داد.
عدهای دیگر اما معتقد هستند که دیدگاههای انحصارگرا یعنی دیدگاههایی که یک دین را حق مسجم و مجسمه حق میدانند نیز میتوانند مبلغ و مروج گونه ای گفتگوی ادیان باشند. عدهای تصریح میکنند که تقریرهای سنتی نسبت به ادیان هم میتوانند به گفتگویی جدی دامن زنند و پارهای دیگر از افراد بر این نکته دست میگذارند که باید به نگاههایی جدید به ادیان به سراغ گفتگو رفت.
یکی دیگر از مضامینی که با محور دین با تکیه بر نقش دین در صلح جهانی به بحث گذاشته میشود نسبت دین با عرصههای مختلف فردی و اجتماعی است. در این گستره بررسی میشود که دین و سیاست چه نسبتی دارند، تأثیر و تأثر دین و اقتصاد از چه قرارند و عاقبت اینکه تعامل میان دین و اجتماع چگونه است. همه این نکات نشان میدهند که فلسفه دین تا چه اندازه شاخهای کاربردی و هیجان انگیز است.
نظر شما