به گزارش خبرنگار مهر، امینی در ششمین فیلم سینمایی خود پس از "نامه باد"، "کنار رودخانه"، "دانههای ریز برف"، "زمان میایستد" و "فقط چشماتو ببند"، موفق میشود مهارتهای خود را در فیلمسازی، فیلمنامهنویسی، بازی گرفتن از بازیگران و ... به شکلی ایده آل به نمایش بگذارد.
کسانی که فیلمهای قبلی امینی را دیده اند، ضمن نمود مولفههایی شاخص از رشد یک فیلمساز جوان و تجربهگرا، به این نکته اذعان داشتند که سوژه این آثار بیشتر مناسب ساخت یک فیلم کوتاه است و به همین دلیل در بسط داستان، فیلمهای او دچار مشکلات عدیده بودند که گاه تواناییهای فیلمسازی کارگردان را هم به حاشیه می برد.
کار روی سوژه های داغ و جشنواره پسند، حضور عمده نابازیگران، خط داستانی کمرنگ که بیشتر به ایده پهلو می زند و ... مجموعه عواملی بودند که گام های امینی را به عنوان یک فیلمساز محکم نکردند و همه این نکات هم باعث شد او نتواند با مخاطب عام رابطه ای به فراخور کارنامه سینمایی اش برقرار کند.
اما امینی در "استشهادی برای خدا" سراغ سوژهای به شدت دراماتیک رفته هم از جهت بار داستانی هم از جهت امکانی که به او برای پرداختن به قصه های فرعی و زبان سینما ایجاد کرده است. همکاری مشترک و موفق او با محسن طنابنده در امر نگارش، فیلمنامه را بدل به کاری پخته کرده که می تواند اجتماع کوچک روستا را به گونه ای ملموس خلق و پردازش کند.
محیط کوچک روستا، آدمهای محدود و ... موقعیت خوبی برای مانور دادن نویسندگان بر جزئیاتی را فراهم کرده که مهمترین پیامد آن باورپذیر کردن روابط آدمهای آن است. روحانی روستا (محسن طنابنده)، پسر جوان مأمور مخابرات (احمد مهرانفر)، بهیار (سروناز مستوفی)، مرد نیمه دیوانه و چند دورنما از اهالی روستا مجموعه شخصیت هایی هستند که چیدمان روابط بین آنها به نظر کاری سهل و ممتنع می آید.
فیلم با پتانسیل خوبی که از موقعیت بازگشت به زادگاه می گیرد، آغاز می شود. فیلم با بازی ظریف میان موقعیت مرد تازه وارد (جمشید هاشمپور) به عنوان یک غریبه یا آشنای قدیمی آغاز می شود، ولی خیلی سریع در سکانس گورستان با جستجوی او به دنبال قبر مادرش، بخشی از هویت او افشا می شود.
به این ترتیب در روندی تدریجی خط قصه گذشته مرد و داستان خاص او در لابلای گفتگوی روحانی و پسر جوان و ارتباط با اهالی روستا، همچون قطعات پازل در کنار یکدیگر قرار گرفته و تصویر او را تکمیل می کنند؛ تصویر مردی که در آستانه مرگ برای حلالیت گرفتن از همسرش که 20 سال پیش او را ترک کرده، به زادگاه بازگشته است.
نقطه قوت دیگر فیلم آن است که بر مسیر همین یک خط روایتی پیش نمی رود و از قصه فرعی ها استفاده کاربردی می کند. به این ترتیب وقتی اجتماع کوچک روستای دورافتاده با همان چند کاراکتر نمونه وار ملموس و باورپذیر می شود، می توان مسئله قهرمان فیلم را برای حلالیت گرفتن بدل به مسیری پر فراز و نشیب و دراماتیک کند که در واقع قضاوت زودهنگام او را در گذشته درباره زنش، پیش چشم او و مخاطب برجسته می کند.
به علاوه فیلم ضمن ایجاد رمز و راز حول و حوش سرنوشت زن که به گفته عده ای در بالای کوه به تنهایی زندگی می کند، تعلیق ظریفی را برای پایان حفظ می کند که می تواند امیدهای مرد برای حلالیت گرفتن از زن را کمرنگ کند. از بهترین کارکردهایی که از حذف و نشان ندادن یک کاراکتر میتوان مثال زد در پایان فیلم رقم می خورد. پایانی نمادین که علاوه بر مفاهیم عمیق درونی با نشان ندادن زن به عنوان یک چهره خاص، اهمیت حضور او و قضاوت مرد را به چالش کشیده و سرانجامی تلخ و شاعرانه بر فیلم رقم بزند.
فیلم در بخش میانی در مبارزه مرگ و زندگی میان انسان و طبیعت، دچار افت ریتم فاحش میشود که به روند پویای فیلم ضربه میزند. هر چند می توان زحمت و سختی های فیلمبرداری در برف و سرما و کولاک را دلیلی موجه برای کارگردان دانست که از همه نماهای گرفته شده استفاده کرده و فیلم را در این بخش دچار کندی و رخوتی خاص کرده است.
ولی واقعیت این است که اگر امینی میتوانست بر این وجه احساسی غلبه کند و به پویایی فیلم بیندیشد، با کوتاه کردن بخشهای میانی این امکان به وجود میآمد که فیلم در عین ارزشهای هنری نهفته در آن، مخاطب خود را هم راضی نگه دارد و فرصتی برای بهتر دیده شدن فیلم "استشهادی برای خدا" فراهم شود.
نظر شما