به گزارش خبرنگار مهر، "پادشاه ..." اولین تجربه کارگردان و محصول سال 2007 با اقتباسی امروزی از نمایشنامه "توفان" شکسپیر است. اقتباسی که نشان می دهد متون کهن تا چه اندازه امکان بهره برداری در گذر ایام را دارند و چه امکان بالقوه ای برای سینما هستند.
فیلم روایتگر مقطعی خاص از زندگی یک پدر و دختر است. پدری که پس از دو سال اقامت در موسسه بیماران روانی با یک ذهن آشفته به خانه بازمی گردد و می خواهد دخترش را در رسیدن به توهم گنج با خود همراه کند. در واقع محور اصلی فیلم چگونگی همراهی دختری واقعگرا با پدری سودازده است که رویاهایی در سر دارد و طبعاً این تضاد در کیفیت رابطه آن دو تأثیری خاص می گذارد.
حضور مایکل داگلاس در نقش پدری با اختلالات روانی که بیشتر در نقش های پر هیجان و عصبی بازی کرده، یکی از نقاط قوت کار است که می تواند کلیشه کاراکترهای روانی و متوهم را تازه کند و در کنار این وجه به تصویری جدید بیانجامد. تصویری از مردی که می خواهد کلمه (وجود داشتن) را به مفهوم واقعی تجربه کند و برای رسیدن به آن از دختر نوجوانش همراهی می خواهد.
فیلم با تکیه بر وجوه شخصیتی این پدر و دختر، به نوعی تعریفی جدید از این رابطه ارائه می دهد که در آن جای رویاهای نوجوانانه دختر را واقعیات تلخ زندگی؛ تنهایی، ترک تحصیل، کار در پیتزافروشی، ... و عاقبت اندیشی آینده گرفته و در مقابل پدر به توهم و رویای پیدا کردن گنجینه طلاهای به جامانده از مبلغان مذهبی اسپانیایی پناه برده است.
با این تعریف اولیه، پرداخت رابطه نیز به گونه ای متفاوت می شود و این بار در جهت عکس این دختر است که پدر را متوجه واقعیات گزنده زندگی می کند تا به روند عادی بازگردد و دست از رویاپردازی بردارد. فیلم علاوه بر بهرده بردن از نریشن دختر برای روایت، از فلاش بک های لحظه ای او هم به فراخور نیاز بهره می برد و در اینجاست که تصویری از گذشته خانواده، حضور پدر و رابطه با دخترش شکل می گیرد.
مادری عروسک گردان که خانواده را ترک کرده، پدری متفاوت که ذهن دختر کوچکش را با تئوری ها و مسائل فراتر از درک او انباشته و در نهایت دخترکی که با رفتن پدر به آسایشگاه روانی مجبور به ترک تحصیل شده تا زندگی اش را اداره کند. همه اینها به نظر تصویری مخدوش از خانواده می آیند که با آمدن پدر، قرار است بخشی از این فروپاشی بازسازی شود.
اما رابطه شکست خورده آنها که برآمده از تضاد افکار و روحیاتشان است، راهی برای احیاء این پل باقی نمی گذارد مگر اینکه بزرگترین بهره این همراهی کوتاه مدت برای دختر نوجوان را، تلنگر وارد شدن به واقعگرایی افراطی او بدانیم. پدر می آید، در مدتی کوتاه آشفتگی های روح و روانی خود را به دختر انعکاس می دهد، از هجی کردن فعل (وجود داشتن) و یافتن گنج حرف می زند و در نهایت در آبهای رودخانه ای ناپدید می شود که قرار است او را به گنج کهن برساند.
به نظر می آید ویژگی روایت دخترک با توجه به اتفاقی که در گذشته افتاده، می تواند در متعادل شدن دید او به زندگی مفهوم پیدا کند و آنچه ماحصل همراهی کوتاه مدت او با پدر است. مفهومی که می تواند در هر دوره و زمان به مثابه کلیدی برای بهتر زندگی کردن در زمان حال و به پرواز درآوردن پرنده خیال بیانجامد که لازمه فاصله گرفتن از زندگی صرف روزمره است.
وجهی که در زمانی که شکسپیر آن را به نگارش درآورده موضوعیت داشته و البته امروز اهمیت آن بیشتر حس می شود که انسان ها به سرعت به سمت تنهایی، انزوا، ماشینی شدن کار و زندگی و ... پیش می روند و دیگر پنجره ای به رویای فردا باز نیست. وقتی رویای کوچک دخترک بدل به ماشینی اسقاطی می شود که با زحمت بسیار آن را می خرد ولی پدر به راحتی آن را می فروشد، این رنگ باختن آرزوهای حقیر عینی در برابر رویای بزرگ و ذهنی چون یافتن گنج است.
فیلم "پادشاه ..." می تواند در بطن همراهی و همجواری دو شخصیت محوری، به گونه ای کاربردی مفاهیمی را که استعداد بدل شدن به شعار دارند، به زبان قصه و تصویر ترجمه کند و از خلال آن به تصویری امروزی از زندگی انسان هایی برسد که رویاپردازی را از یاد برده اند.
در سایت سینمایی Rotten Tomatoes رأی 64 درصد منتقدان به فیلم سینمایی "پادشاه کالیفرنیا" مثبت بوده است. این فیلم به کارگردانی مایکل کاهیل با بازی مایکل داگلاس و ایوان ریچل یکشنبه چهارم فروردین ساعت 16 از شبکه اول سیما پخش شد.
نظر شما