حق آن است که در فلسفه اسلامی پارهای مؤلفه ها حضور دارند که برای ما بسیار ضروری اند. تأکیدی که فلسفه اسلامی بر عقلانیت روا می دارد و اصراری که بر تابعیت تام از استدلال و منطق در آن حضور دارد برای ما می تواند مغتنم باشد. به نظر بسیاری از افراد، حضور این عناصر در فلسفه اسلامی باعث شده که در فرهنگ ایرانی – اسلامی عقل هنوز در مقابل جریانهای عقلانیت ستیز بتواند مقاومت داشته باشد و شعلههای عقل همچنان در این فرهنگ شعله ور باشند.
حرمت نهادن به فلسفه اسلامی مانند حرمت نهادن به هر فلسفه دیگر ناشی از حرمتی است که ما به عقل و عقلانیت روا میداریم. نمی توان به احیای عقل در فرهنگمان اندیشید و از فلسفه اسلامی در این زمینه غافل شد. نه اینکه هر آنچه در فلسفه اسلامی حضور دارد در تأیید عقل است – که هیچ فلسفه ای اینگونه نیست – بلکه این فلسفه می تواند در حکم سنت و بستری عمل کند که ما با آن به جهان و دنیای فکری اطرافمان نظر کنیم.
با این همه متأسفانه در فلسفه اسلامی سنتی حاکم شده است که این سنت در دیگر معارف ما هم حضوردارد و آن کمرنگ شدن نقش و عمل نقادی و نقد است. اگر می خواهیم فلسفه اسلامی را احیا کنیم راهی نداریم جز آنکه نقادانه با همه قله ها و آموزههای آن برخورد کنیم. برخورد نقادانه و پرسشگرانه با قله ها و آرای فلسفه اسلامی البته بدان معنا نیست که ما ستیزی را با این فلسفه بیاغزایم بلکه بدان معنا است که با آن به مکالمه و گفتگو بپردازیم و نیازهای کنونی مان و ضرورتهای عصری مان را از آن بخواهیم.
باید بدانیم راهی جز نسبت برقرار کردن میان فلسفه اسلامی و ضرورتهای روز برای احیا و زنده نگاهداشتن آن وجود ندارد. متأدسفانه ما پس از ابن سینا هرگز فیلسوفی در حد و اندازه وی نداشته ایم و این برای فرهنگی غنی چون فرهنگ ایرانی – اسلامی ضعفی اساسی است. باید بجد باور داشته باشیم که اگر در این هزار ساله تحولی جدی و شگرف در فلسفه اسلامی حادث نشده به جهت دوری گزیدن از روح و روحیه پرسشگری و نقادی است.
از دیگر مشکلات موجود در زمینه فلسفه اسلامی که البته مختص این فلسفه نیست و تقریباً همه فلسفههای غربی حاضر در ایران زمین را در بر می گیرد شیوه آموزش و تدریس و نگارش آثار در این حوزه است. ما به شارحانی قوی نیاز داریم که فلسفه اسلامی را با زبانی روان و سلیس در معرض دید و نظر مخاطبان قرار دهند و همچنین به پژوهشگران و اساتیدی محتاجیم که مجتهدانه در این فلسفه غور کنند و مضامینی از آن را متناسب با نیازهای روز پررنگ کنند. مـتأسفانه در مراکز علمی ما فلسفه اسلامی هم مانند فلسفه های دیگر به گونه ای انتزاعی و بدور از مسائل روز تدریس می شود. تأکید بر این مشکلات و تأمل بر آنها مقدمه برون رفت از این مشکل مهم است.
هر معرفتی بخصوص معرفت فلسفی واجد تاریخی پرپیشینه است که بدون درک این تاریخ فهمی دقیق از آموزههای آن ممکن نیست. در مراکز آموزش فلسفه اسلامی به این تاریخ توجه نمی شود. متأسفانه به این فلسفه به صورت آموزه توجه می شود. تأکید بر تاریخ فلسفه اسلامی چندین حسن دارد. اول آنکه باعث می شود ما نگاهی واقع بینانه و پرسش محورانه با این فلسفه داشته باشیم. ثانیاً سیر تطور هر مفهوم و فرضیه و نظریه را بخوبی دریابیم و ثالثاً بتوانیم بهتر به بررسیهای تطبیقی دست زنیم.
اگر پارهای از تلاشهای متکلفانه برای نشان دادن نسبت فلسفه اسلامی با فلسفه های غربی را کناری نهیم می توانیم تأمل ژرف به بررسیهای تطبیقی را از جمله ضرورتهای فعلی فلسفه اسلامی بدانیم. در این راستا اما لازم است بر مفهوم مهم فلسفه های تطبیقی هم تمرکز کنیم و روشها و رویکردهای درست و منطقی و موجه آن را استخراج کنیم اما به نظر می رسد یکی از راههای مهم احیای فلسفه اسلامی توسل به مقایسه های تطبیقی میان آن و فلسفه های غربی است.
نظر شما