دکتر ذکیانی در خصوص مسئله بحران در فلسفه اسلامی به خبرنگار مهر گفت: به نظرم بحران را باید نسبت به هدفی که برای فلسفه اسلامی تعیین کردهایم تعریف بکنیم. اگر هدف فلسفه اسلامی آشنائی و ترویج مفاهیمی است که فلاسفه اسلامی مطرح کرده اند در نظر بگیریم، از این جهت بحرانی نیست .اما اگر هدف را تعامل متقابل با مسائل علمی، فرهنگی و عینی جامعه بدانیم آن هم نه فقط در جامعه خودمان بلکه در جامعه جهانی چنین اتفاقی نیافتاده است واین بحران کاملاً وجود دارد.
این استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی در خصوص علت عدم پیشرفت فلسفه اسلامی گفت: باید بررسی کنیم که آیا فقط فلسفه اسلامی نتوانسته است با ضرورتهای دنیای جدید پیش بیاید یا هیچ کدام از علوم بومی و وطنی ما نتوانستهاند. آیا فیزیک ، شیمی،روان شناسی، جامعهشناسی ، مدیریت وغیره به صورت بومی رشد کردهاند و با دنیای خارج تعامل پیدا کردهاند و توانستهاند با ضرورتهای دنیای جدید پیش بیایند و اثر بگذارند؟ خیر. به تبع از دیگر علوم این اتفاق در فلسفه اسلامی هم نیافتاده است چراکه علوم شاخههای به هم پیوستهاند ونمیتوان یک شاخه را از بقیه جدا کرد. البته یک نکته هست و آن این است که ما در فلسفه اسلامی سابقه داریم و انتظار از یک نهاد باسابقه بیشتر است. ما الان مدتهاست که از قافله علم عقب افتادهایم بنابراین باید رکود را به صورت کلی بررسی کنیم و ببینیم که افول مسلمین از کجا و چگونه شروع شده است.
وی در پاسخ به این سئوال که آیا فلسفه اسلامی میتواندبا مسائل روز ارتباط برقرار کند اظهار داشت: به نظر من این امر امکانپذیر است. به عنوان مثال در قرون چهار و پنج پیشرفت علمی مسلمین بسیار است و در آن دوره همه علوم از جمله فلسفه ما هم پیشرفته بود وحرفی برای گفتن داشت. اندیشمندان ما در آن زمان بهخوبی توانستند فلسفه ترجمه شده را جذب کرده و با استفاده از آن،علم جدید تولید کنند و تولیدات خود را در قرون وسطی به غرب منتقل کنند. الان هم ما میتوانیم با تأسی از پیشینیان به نوآوری در فلسفه دست بزنیم.
ذکیانی خاطر نشان کرد: عدهای تصور میکنند که ما باید صرفاً از گذشتگان تقلید کنیم و مباحث ملاصدرا و ابنسینا بخوانیم و همان ها را تکرار کنیم. این تصور غلط است. حداقل کار ما باید فهم آثار گذشتگان باشد نه حداکثر آن. ما در زمینه مواجهه با پیشینیان دچار وضعیتی هستیم که من آن را پارادوکس تقلید مینامم. ابنسینا، سهروردی و ملا صدرا از زمانی مطرح شدند که مبانی اساتید خود را نقد کردند و تلاش کردند تا چیزی بدانها اضافه کنند. بنابراین ما اگر مقلد حقیقی هستیم باید آزاداندیشی و نوآوری را از اینها یاد بگیریم یعنی اینها را بخوانیم و زمانی که فهم عمیق پیداکردیم شروع کنیم به نقد این مبانی یعنی تا زمانی که ما وارد این پروسه نشویم اصلا مقلد نیستیم. ما باید فلسفه اسلامی را وارد جامعه کنیم و جنبه کاربردی برای آن در نظر بگیریم. از طرف دیگر ما باید در معرفتشناسی ، فلسفههای تحلیلی و قارهای که در دنیا مطرح هستند به صورت جدی تری کار کنیم.
این محقق فلسفه درباره چرایی دشواری کتب فلسفه اسلامی اظهار داشت: برای فلسفه اصالت محتوا مهمتر از روانی متن است. هرچند آسان فهم بودن متن سبب میشود که عده بیشتری بتوانند با این کتابها تماس بگیرند و آنها را بخوانند اما مهم در فلسفه،عمیق بودن و هماهنگی و انسجام است که بعضی مواقع اینها باعث میشوند که متن سخت شود. البه کلاً در فلسفه کتابهای اصلی دشوار هستند وف قط مربوط به فلسفه اسلامی نیست در فلسفه غرب اگر نگاه کنیم میبینیم سنجش خرد ناب کانت و یا کتابهای اسپینوزا ولایب نیتس اصلاً آسان نیستند.
وی در تحلیل وضع تدریس فلسفه اسلامی در دانشگاهها گفت: باید از دو منظر وضع موجود و وضع مطلوب این مسئله را بررسی کرد. در وضع موجود مشکلات را باید از سه منظر ملاحظه کرد. اول بحث دانشجویان است. بسیاری از دانشجویان که فلسفه میخوانند ، رشته فلسفه علاقه اصلیشان نبوده است و برحسب اتفاق قبول شدهاند. و دانشجوئی هم که رشته مورد علاقه اش را قبول نشده است چندان انرژی و توان صرف درس نمی کند و روی مباحث عمیق نمی شود و صرفا برای گرفتن مدرک درس می خواند. البته این مسئله تقریبا مربوط به تمامی رشته هاست.
ذکیانی در ادامه گفت: دومین رکن اساتید هستند. بسیاری از اساتید متون اصلی فلسفه اسلامی را به صورت کامل نخوانده اند و این در زمان تدریس مشکل ایجاد میکند ، در حقیقت اساتید ما در زمان تحصیل، آموزش کامل ندیدهاند و با آموختههای جانبی خود تدریس میکنند که این امر مشکل ساز می شود. رکن سوم منابع درسی است. ما باید منابع دست دوم را کنار بگذاریم و کتابهای درجه یک را بخوانیم اما چون اکثرا به دنبال کتابهای آسان هستیم این کتابها بیشتر مورد استقبال قرار می گیرند و منبع درسی میشوند.
این استاد دانشگاه در پایان اظهار داشت: پیرامون وضع مطلوب به نظر من با توجه به ویژگی فلسفه اسلامی که رشته ای بسیار دشوار است، من معتقدم باید از مقطع کارشناسی حذف شود و در مقاطع بالاتر هم با گزینش علمی سخت صورت پذیرد تا دانشجویان بتوانند از عهده متون برآیند. من فکر می کنم اگر در طول پنچ سال ده نفر متخصص فلسفه اسلامی تربیت شوند بهتر از این است که 500 نفر مدرک بگیرند و فقط اطلاعات سطحی نسبت به فلسفه اسلامی داشته باشند.
نظر شما