برخی در همین تهران خودمان با حقوق ماهانه 250 هزار تومان و داشتن چهار سر عائله زندگی می کنند و وقتی از آنان می پرسی از زندگی ات راضی هستی؟ با مناعت طبع جواب می دهد : خدا را شکر... . عده ای دیگر هم هستند که این مقدار پول تنها خرج یک روز از زندگی آنان است و چه بسا بیشتر از این پولها را هم خرج می کنند ولی احساسشان این است که هنوز در رفاه کامل به سر نمی برند!
همین تفاوت دیدگاهها و عقاید است که باعث شده نتوان برای واژه رفاه یک معنا و مفهوم واحد را تعریف کرد که اقشار مختلف جامعه را در بر بگیرد. در واقع، برای پی بردن به معنا و مفهوم واقعی رفاه در جامعه می بایست آنچه را می بینی باور کنی تا پی به مفهوم رفاه ببری.
فرشاد، پسر 23 ساله ای است که صبح هر روز با خودرو بی ام و مدل کوپه در خیابانهای بالای شهر ویراژ می دهد.وقتی از او می پرسم که به نظر تو رفاه یعنی چه جواب می دهد که "آنقدر داشته باشی که بتوانی هر طور دلت می خواهد بخوری، بپوشی و بگردی."
قیمت خودرو فرشاد حدود 900 میلیون ریال است. پولی که به نظر محمدعلی ، یک جوان دیگر تهرانی، تا پایان عمرش هم نمی تواند از حقوقی که می گیرد، در بیارد و خرج کند. محمدعلی، هم سن و سال فرشاد است اما با این تفاوت که او کارگر خدماتی یک شرکت پیمانکاری است که حقوق ماهانه اش با اضافه کاری و...، بیشتر از 300 هزار تومان نیست. تازه باید از این مقدار کرایه رفت و آمد و پول ناهار هم بدهد که البته او همیشه از خانه خوردنی می آورد و هر صبح و شب با اتوبوس شرکت واحد می آید و می رود تا کمتر هزینه کند.
از محمدعلی می پرسم به نظر تو رفاه یعنی چه و او جواب می دهد "آنقدر داشته باشی که محتاج 10 هزار تومان نشوی که اگر رو زدی به صاحب کار و او گفت ندارم از زندگی سرخورده شوی." او آرزو دارد که روزی صاحب یک خودرو ارزان قیمت و مدل پایین شود تا بتواند حداقل پدر و مادر و خواهرانش را هفته ای یکبار به شاه عبدالعظیم، قم و... ببرد، اما خودش می گوید که این آرزوی او هیچ وقت برآورده نخواهد شد. وقتی علتش را جویا می شوم، می گوید : "هر روز خرج زندگی بیشتر از روز قبل می شود و هر روز فاصله فقرا و پولدارها زیادتر می شود." او تا کلاس اول دبیرستان درس خوانده و از اقتصاد چیز زیادی نمی داند اما همین قدر می داند که اگر دخل و خرج زندگی با هم جور نباشد تورم به وجود می آید و دود این تورم هم فقط به چشم اقشار کم درآمد و حقوق بگیر می رود.
در حال حاضر قیمت یک آپارتمان مسکونی با متراژ حدود 300 متر مربع در بهترین نقطه شمالی شهر تهران تقریبا حدود یک و نیم میلیارد تومان است، در حالی که احمد از عهده خرید خانه ای کوچک و قدیمی در حومه پایتخت که تنها 40 متر مربع متراژ دارد و قیمتش 20 میلیون تومان است بر نمی آید و ناچار همان خانه را با سه میلیون تومان پول پیش و ماهی 100 هزار تومان اجاره کرده است.
وقتی از او می پرسم توانسته ای برای زن و بچه هایت رفاه و آسایش فراهم کنی، جواب می دهد : بله. اما مهشید دختر 19 ساله ای که یک خودرو پرادو زیر پایش است و خانه ای که در منطقه فرمانیه دارند حدود 9 میلیارد ریال ارزش مالی دارد، به هیچ وجه از شرایط آپارتمانشان راضی نیست.
مهشید در توضیح علت نارضایتی اش از منزلی که دارند، می گوید "هر وقت قرار است یکی دو تا از دوستانم را دعوت کنم خجالت می کشم که آپارتمانمان کوچک است".
آپارتمانی که پدر مهشید در این منطقه توانسته بخرد حدود 250 متر مربع متراژ دارد و اتاق مهشید هم حدود 25 متر مربع است. با این حال او از کوچک بودن اتاقش ناراضی است و مدام به پدرش می گوید که باید منزل شان را عوض کنند.
معصومه، دانشجوی سال سوم جامعه شناسی است. او به همراه پدر و مادر و دو برادرش در منزلی با متراژ 60 متر مربع زندگی می کنند و او برای اینکه بتواند راحت تر درسهایش را بخواند ناگزیر از کتابخانه عمومی و فضای سبز اطراف منزلشان استفاده می کنند.
وقتی می پرسم که معنا و مفهوم واژه رفاه در جامعه ای که ما زندگی می کنیم، چیست جواب می دهد : آسایش. از او می خواهم بیشتر توضیح بدهد و او می گیرد همین قدر که از آنچه داری و باعث می شود محتاج دیگران نشوی، به نظرم در رفاه و آسایش هستی و لازم نیست بیشتر دست و پا بزنی. چون هر قدر بیشتر زور بزنی، بیشتر درمانده می شوی.
با خودم می گویم وقتی یک خودرو 90 میلیون تومانی و یا یک آپارتمان یک میلیارد تومانی نمی تواند توقعات سیری ناپذر بعضیها را برآورده سازد پس چگونه است که حقوق 300 هزار تومانی برای عده ای دیگر می تواند رفاه و آسایش بیاورد. هرچند قرار نیست که این رضایت به معنای عدالت باشد!
نظر شما