ارگانیسمهای پیچیده هم قابل فهم هستند یعنی روابط (ت -پ) آنها قابلیت ساده شدن را دارا هستند. علاوه بر این، این مکانیسم صریح و آشکار است. اگر بروز پاسخی رضایتبخش باشد آن نوع خاص پاسخ میتواند تقویت شود. یک موش که میلۀ قفس خود را فشار میدهد شاید قصد در آوردن نوع خاصی از صدا به عنوان پاسخ نداشته باشد، شاید این موش بر حسب تصادف دریافته است که هنگامیکه میله را فشار میدهد و صدایی شنیده میشود قرص غذا دریافت میکند و بنابراین یک پاسخ به یک تحریک صدایی یعنی فشردن میله تأیید خواهد شد.
سخن اینجا مبنی بر دریافت موش به اینکه ارتباطی میان صدا، صدای ناشی از میلۀ قفس و دریافت قرص غذا وجود دارد البته سخنی صرفاً مابعدالطبیعی است. این امر فرایندی درونی از این نوع که رفتارگرایان رو میکنند ارایه میکند. اگر ما به حقایق صرفاً رفتارگرایانه تأکید کنیم در مییابیم که این موش به این میله با نوع خاصی از صدا فشار وارد میکند و یک قرص دریافت میکند. در نتیجه فشار دادن میله از سوی موش با آغاز نمونههایی از این صدا همراه است. به بیان دقیقتر: این امکان که موش میله را میفشرد و صدا فوقالعاده افزایش مییابد. در انتها اینکه این موش به این میله هنگامی و تنها هنگامی، فشار وارد میکند که پس از آن بلافاصله صدای از این میله ساطح شود. این امر در اساس آنچه "فهم" موش از این ارتباط معنا میدهد به حساب میآید.
رفتارگرایان اینگونه فرض میگیرند که هر آنچه میآموزیم بر حسب مکانیسیمهای ماده مربوطه قابلتبیین هستند. این نکته فرض میگیرد که کارهای پیچیده - به طور مثال فهم شما از بازی پارچیسی (Parcheesi) با تسلط پیدا کردنتان به زبان انگلیسی – میتواند به کارهای سادهتری تجزیه شود و هر یک از این کارها میتواند به روشی که فشار آوردن بر میلۀ قفسه از سوی موش تبیسن میشود، تبیین شود.
در سال 1959 نوآم چامسکی مقالهای منتشر کرد که بررسی رفتار فعلی اسکینر بود و در آن او از این نکته بحث کرد که تلاشهای اسکینر برای بسط مدل رفتارگرایانه فهم عملهای زبانشناسانۀ موجودات انسانی به صورت نومیدکنندهای ناکافی هستند.
چامسکی مدعی شد که قابلیتهای زبانشناسانه حتی در اساس نمیتوانستند بدون فرض اینکه موجودات انسانی یک مجموعۀ قابلتوجهی از ساختارهای شناختی پیچیده در اختیار دارند که کاربردشان را از زبان هدایت می کنند تبیین شوند.
این حمله به مضامین اسامی رفتارگرایانه تأثیر مخربی بر برنامه و طرح رفتارگرایانه داشتند. روانشناسان زیادی با این نظریههای رفتارگرایانه متصلب ابراز نارضایتی کرده و پیشاپیش نظریات جدیدی را اتخاذ کرده بودند. برای چامسکی که با علاقۀ قابلتوجه به فعالیتهای "قاعدهمحوری" (rule - governed) به صورت کلی همراه بود پرونده رفتارگرایی را بست. رفتارگرایی هرگز نتوانست اقتداری را که زمانی واجد بود مجدداً به دست آورد.
به صورت روزافزون آشکار گشت که رفتارگرایی بر دیدگاهی استوار بود که مربوط به مرجعیت علمی بود و این دیدگاهی بود که ریشه در نظریات فلسفی نامطلوبی داشت که حداقل به برکلی بر میگشت. با نیاز داشتن به اینکه هر بیان قابلتوجه از جهت علمی برحسب مشاهداتی که کاربرد آن بیان را تأیید میکند مشخص میشود رفتارگرایان حالات تبیین را که در علوم دیگر سودمند نشان داده شده بودند رد میکردند. این حالات تبیین ماهیاتی که فرض میشدند میان ویژگیهای قابل مشاهدۀ جهان را تبیین میکنند و مشاهداتی که برهانی برای آن ماهیات بهوجود میآورند تمایز قابل میشدند و این امری بود که رفتارگرایان اغلب انجام نمیدادند.
نظر شما