به گزارش خبرنگار مهر، دکتر محمد شهبا مترجم کتاب "سینما چیست" عصر روز سه شنبه در نشست هفتگی شهر کتاب با عنوان " نظریه و فلسفه فیلم" گفت: باید میان دو بحث نظریه فیلم و فلسفه فیلم تمایز قائل شویم. نظریه فیلم به دنبال این است که به چهار پرسش پاسخ دهد که هرکدام پرسشهای مخصوص به خود را دارند.
وی افزود: پرسش اول این است که ماده خام سینما چیست. یعنی سینما از چه ساخته می شود. که خود این پرسش مسائلی چون رابطه سینما با واقعیت، این مسئله که یک فیلم حرکت می کند یا توهم حرکت است، رابطه سینما با زمان و مکان را در بر می گیرد.همچنین مسئله ( آپارتوس) هم که در فارسی برایش معادل وجود ندارد مطرح است. آپارتوس یعنی هر چیزی که باعث تحقق سینما می شود، از بلیطی که خریده می شود تا میزانسن، صدا ، تدوین، معماری ساختمان سینما، دستگاه نمایش فیلم. یا به عبارت دیگر اینکه شرایط تحقق سینما چیست.
این پژوهشگر فلسفه فیلم در ادامه افزود: اولین کسی که در این مورد صحبت کرده است " مانستربرگ" است که می گوید ماده خام سینما ذهن است، یعنی سینما بر واقعیت بیرونی استوار نیست بلکه بر ذهن استوار است در نتیجه همه چیز در ذهن سنجیده می شود. " آرهان" می گوید ماده خام سینما محدویت های آن است، یعنی سینما نمی تواند واقعیت را آنگونه که هست نشان بدهد. "آیزنشتاین" می گوید جاذبه ماده خام سینما است و کراکوئر هم معتقد است واقعیت بیرونی عکاسی پذیر ماده خام سینما را تشکیل می دهد.
مترجم کتاب "سینما چیست" اظهار داشت: پرسش دوم نظریه فیلم بحث روشها و فنون است، یعنی اینکه این ماده خام به چه طرقی در سینما پرداخته می شود. این مسئله به مؤلفه هائی چون تحول فنی سینما، روانشناسی کارگردان و اقتصاد سینما ربط پیدا می کند.
وی افزود: سومین پرسش نیز بحث شکلها و سبکهای سینمائی است. اینکه چه سبکهایی تاکنون شکل گرفته اند و با امکاناتی که وجود دارد سمت و سوی آینده سینما چیست؟ مسئله مهم در این پرسش بحث ژانر است. چه می شود که ژانرها شکل می گیرند، تداوم پیدا می کنند و اصلا برای چه به وجود می آیند؟ که در اینجا مسئله چرخه ها پیش می آید یعنی اینکه چرا مثلا ژانر وسترن در یک دوره ای حذف می شود و پس از مدتی دوباره باز می گردد. پرسش چهارم نیز بحث هدفها و ارزشهاست. یعنی اینکه فیلم به چه دردی می خورد؟ برای جامعه چه فایده ای دارد؟ چه سودی برای هنرهای دیگر دارد.
مترجم کتاب دنیای درام گفت: حال با این تفاسیر این سئوال پیش می آید که چه احتیاجی به فلسفه فیلم است، چراکه نظریه فیلم تقریبا از سال 1916 سابقه دارد اما فلسفه فیلم 5 سال است که به وجود آمده است. زمانی که دو واژه فلسفه و فیلم را کنار هم قرار می دهیم سه گزاره فلسفه و فیلم، فلسفه در فیلم و فلسفه فیلم پدید می آید که نباید آنها را با هم یکسان تلقی کرد. فلسفه فیلم به ماهیت ، کارکرد و نقش سینما می پردازد و باید دقت کرد برخی از مباحثی که در این حیطه مطرح می شوند فلسفه خالص نیستند و لزوما کسانی هم که در این زمینه صحبت می کنند فیلسوف اطلاق نمی شوند.
وی در ادامه اظهار داشت: فلسفه فیلم پنج حیطه یا پرسش اصلی دارد. اول اینکه فیلم چیست؟ ، دوم اینکه مؤلف فیلم کیست؟ کارگردان است، فیلمنامه نویس است، بازیگر است یا اصلا مؤلف واحد ندارد. سوم بحث ارتباط عاطفی تماشاگر با فیلم است، مسله چهارم رابطه فیلم و جامعه است و آخرین مورد این است که آیا فیلم را می توان منبع دانش یا خرد در نظر گرفت یا خیر؟
شهبا گفت: اگر بپذیریم رشته فلسفه فیلم باید وجود داشته باشد این پرسش مطرح می شود که فلسفه فیلم چه سبکی باید داشته باشد. یعنی اینکه اهل فلسفه باید آن را پیش ببرند یا اهل سینما؟ و نیز اینکه الگوی پی ریزی فلسفه فیلم چیست؟ که دو پاسخ به این مورد داده شده است. اول دیدگاه سنتی است که معطوف به خود عنوان فلسفه فیلم است یعنی اینکه باید همان روش پژوهشهای فلسفی را در فلسفه فیلم به کار ببریم و پاسخ جدیدتر این است که باید فلسفه فیلم را براساس الگوهای علوم تجربی بنا کرد.
مترجم کتاب " نظریه های روایت والاس مارتین" گفت: در فلسفه فیلم این سؤال مهم مطرح است که چرا وقتی فیلم می بینیم با اینکه می دانیم اتفاقات واقعی نیستند اما نگران شخصیت فیلم هستیم؟ یک پاسخ این است که با شخصیت فیلم همذات پنداری می کنیم. و فلسفه فیلم این امر را بررسی می کند که چرا همذات پنداری روی می دهد. بعضی از فیلسوفان یک پاسخ کلی داده اند و آن این است که فیلم به تخیل ما دامن می زند به همین دلیل آنچه در فیلم روی می دهد برایمان اهمیت پیدا می کند و بر احساساتمان تأثیر می گذارد و در نتیجه فیلم اثربخشی می یابد. این پاسخ دو فرضیه شبیه سازی گمان ورزی را در دل خود دارد.
وی ادامه داد: شبیهسازی می گوید وقتی در مورد چیزی تخیل می کنیم این تخیل باعث واکنش عاطفی ما می شود و گمان ورزی می گوید که در اینجا تخیل وجود ندارد بلکه گمان است و گمان مرحله قبل از تخیل است. این نظریه این اشکال را دارد که میان باور واحساس تمایز قائل نمی شود چرا که ما با باور عمل می کنیم نه با احساس. هیچکدام از این نظریه ها نمی توانند این امر را توجیه کنند که چرا بیننده با شخصیتهای معمولی ارتباط برقرار می کند.
شهبا اینکه انسان علاقمند به شنیدن داستان است، به عوامل ناشناخته گرایش دارد، روایت زمان دارد و انسان هم زمانمند است، انسان تصویر پسند است، فیلم مباحث ایدئولوژیکی و عقیدتی را مطرح می کند، انسان موجودی است معطوف به فردیت وسینما تجسم فرد گرائی است، توجه به بدن زیاد شده است و فیلمها به مشکلات معطوف به بدن اسان می پردازند و فیلمها نگرانی های اجتماعی را مطرح می کنند را هشت دلیل برای توجیه اینکه چرا بیننده با آدمهای فیلم ارتباط برقرار می کند عنوان کرد.
نظر شما