تعیین مرز ادبیات فرهیخته (polite literature) و ادبیات عامیانه (folk literature) کار دشواری است. بخش اعظم حماسههای ملی، ادبیات تمثیلی و نمایشی، داستانهای اخلاقی و مذهبی و افسانههای عاشقانة سرگرم کننده عموماً ریشه در قصههای عامیانه و تجربههای تودهها دارد که سینه به سینه در میان نسلها گشته تا به کتابت درآمده و به دنیای ادبیات جدی راه یافته است. هزار و یک شب، کلیله و دمنه و داستانهای اخلاقی مثنوی های عرفانی سنایی، عطار، مولوی همه خاستگاه مردمی دارند. ادبیات عامیانه در روزگار ما نیز همچنان بر ادبیات جدی و فیلمنامهها و نمایشنامههای مدرن تأثیرگذار است.
ادبیات عامیانه عمدتا شکل شفاهی دارد. ادبیات شفاهی قومیتهای کوچک، در سیر شکلگیری هویت ملی نقش عمدهای بازی میکنند. در تاریخ ادبیات کشورهای نواستقلال یافته شبه جزیرة بالکان و آسیای میانه ادبیات عامیانه و شفاهی مرحلة نخست شکل گیری هویت را رقم زده است.
ادبیات نخبه گرا در خدمت قدرتهای سیاسی و فرهنگی بود
در قدیم فرهنگ طبقة حاکم، برای کلام سلسله مراتبی قائل بود. ادبیات متعالی که به مفاهیم دین و مذهب مربوط است، ادبیات نخبهگرا، ادبیات خیالپرداز و ادبیات سرگرمی همگی در دو قلمرو رسمی و غیررسمی قرار میگیرد. در قلمرو ادبیات رسمی تنها شکلهای والای ادبی مطرح میشد که به نهادهای قدرت وابسته بود. این ادبیات در حکم رسانة بزرگی در خدمت قدرتهای سیاسی و فرهنگی بود. دربار، خانقاه، انجمنها و محافل ادبی در شهرهای بزرگ، حامیان اصلی این نوع ادبیات بودهاند. اما ادبیات عامهپسند که حاوی مفاهیم ساده و طبیعی مرتبط با زندگی تودة مردم بود ادبیات بی ارزش قلمداد میشد و چندان محملی برای طرح و انتشار نمییافت. در تاریخ ادبیات عامه فارسی (افسانهها و قصهها و اشعار عامیانه، فکاههها و طنزها) از دو طریق به حاشیه رانده شده است: یکی غلبه ذوق طبقه مسلط و دیگری سیطره نگرش قدسی.
فخرالدین اسعد گرگانی در مقدمة "ویس و رامین" میگوید که افسانه تا هنگامی که به نظم درنیاید و با وزن و قافیه آراسته نشود در میان مهتران و حکیمان مقبولیت پیدا نمیکند. او ویس و رامین را به نظم در آورده تا برایش روادید ورود به قلمرو ادبیات رسمی پیدا کند. ابوالفتح حاکم اصفهان از گرگانی میپرسد که در باب ویس و رامین چیزی میدانی؟ گرگانی میگوید: همه این داستان را میشناسند و دوست دارند اما در قدیم هنر شاعری نبوده تا آن را به نظم کشند.
فسانه گرچه باشد نغز و شیرین
به وزن و قافیه گردد نوآیین
مهان و زیرکان آن را بخوانند
بدان تازان بسی معنی بدانند
همیدون مردم عام و میانه
فروخوانند از بهر فسانه
مرزبندی میان ادب رسمی و نخبهگرا
این سخن گرگانی مرزبندی میان ادب رسمی و نخبهگرا را با ادبیات عامه مشخص میکند. بسیاری از قصههای مردمپسند از طریق حمایتهای طبقات مسلط به نظم درآمدند یا به نثر کتابت شدند. برخی از آنها را نیز شاعران در هالهای از ابهام های استعاری و رنگ و لعاب عرفانی و متافیزیکی به نظم کشیدند و از این مسیر به درون دژهای محکم ادبیات جدی راه یافتند.
تاریخ ادبیات ایران تقریباً تاکنون به ادبیات عامیانه توجه نداشته است. اما در میان تیم تاریخ ادبینویس ریپکا، ییری سیپک (Jiri Cejpek) کارش را اختصاصاً به این موضوع محدود ساخته است. کار وی در حقیقت دفاعیهای است از ادبیات عامیانه در برابر ادبیات نخبهگرا و ذوق مسلط طبقة حاکم. بررسی نظام مند ادبیات عامه تاجیک و ازبک توسط خاورشناسان مارکسیست سبب شد که در ایران هم به این بخش از ادبیات توجه شایان شود. موزههای مردمشناسی دایر شد و تک نگاری های محلی، تحقیق در زبان و فرهنگ عامه به طور جدی رونق گرفت. مارکسیستها معتقدند که ادبیات عامیانه پایگاه پرولتاریایی دارد و خاستگاه و جایگاه اصلی آن را در میان طبقات پایین تودهها میجویند و معیار عامهپسندی ادبیات در یک دوره عبارت است از اتکا بر آگاهی عمومی رایج در آن دوره. بنابراین پر فروش بودن و مخاطب عام داشتن از ویژگی های آن است. مورخان ادبی سوسیالیست این موضوع را با جدیت دنبال کردهاند به عقیدة آنها تاریخ فرهنگی تودهها در فولکلور و ادبیات عامه مندرج است.
آیا قصههای عامیانه در چارچوب ادبیات داستانی قابل بررسی است؟
در بررسی ادبیات عامیانه مسائل و مشکلات خاصی پیش روی محقق و مورخ ادبی است. آیا جداگانه به این نوع ادبیات بپردازد؟ ریشهها و خاستگاه های تاریخی آن را در کجا بیابد؟ سیر دگرگونی بنمایههای آن را در گذر تاریخی بر اساس چه منطقی باید دنبال کند؟ آیا زمان پیدایش آنها را در نظر بگیرد یا زمان کتابتشان را؟ نسبت این ادبیات را با ادبیات رسمی بویژه در اخذ و اقتباسها و دگرگونی در ساخت و محتوای آنها چگونه تبیین کند؟
ابهام در منابع نخستین و ریشههای اولیه آنها همیشه در کار مورخ ادبی خواهد بود. برخی از مواد از فراسوی مرزهای فرهنگی یک کشور وارد شدهاند. فقدان منابع موثق در باره نقالی، تعزیهخوانی، قصهخوانی، معرکهگیری، خیمهشب بازی و آوازها و سرودها، راویان قصهها و جشنهای فولکلوریک، کار پژوهش در ادبیات عامیانه را دشوار میکند. اصلاً آیا قصههای عامیانه در چارچوب ادبیات داستانی قابل بررسی است؟
بطور کلی دو مسئله مهم مانع میشود که سیر تاریخی روشن و رو به رشدی برای ادبیات عامیانه بتوان ترسیم کرد: یکی ابهام خاستگاه های اصلی و حد و حدود اخذ و اقتباسها و دیگری گونهگونی روایتهای محلی و شکلهای متعدد از یک افسانه یا شعر.
نظر شما