* خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: آیا بر اساس نیاز مخاطب است که نویسنده اثری را خلق می کند یا صرفا یک حس و نیاز درونی؟ شما فکر می کنید دلیل داستان نوشتن چیست و چرا باید داستان نوشت؟
- ناصر زراعتی: هیچ بایدی در کار نیست. آدمیزاد از قدیمالایام دوست داشته چیزهایی را که روی داده یا شاهدشان بوده یا برپایه دیدهها و شنیدهها و تجربههای شخصی خود سرهم کرده و ساخته برای دیگران تعریف کند و بعدها که توانست بنویسد این چیزها را روی کاغذ بیاورد تا دیگران هم اگر دلشان خواست بخوانند. بعضی آدمها خوششان میآید داستان یا قصه تعریف کنند و بنویسند و بیشتر آدمها هم دوست دارند این داستانها و قصهها را گوش بدهند یا بخوانند. معمولا دسته اول ابتدا استعدادی در این زمینه در خود پیدا میکنند و با تمرین و ممارست این استعداد را در حد توانشان پرورش میدهند و فن داستان نویسی را هم احتمالاً یاد میگیرند و داستان مینویسند که این داستانها گاهی خوب از آب درمیآید و گاهی بد. میبینید که بایدی مطرح نیست یعنی مثل هر مورد دیگری در زندگی با زور و اصرار و فشار نمیتوان کسی را واداشت داستان بنویسد. اگر هم اینکار انجام شود (چون از این موجود دو پا هرچه بگویید برمیآید) یعنی «باید» بیاید وسط نتیجه یک پول سیاه هم نمیارزد.
* پس باید پرسید آیا ادبیات می تواند به جامعه یا فرد کمکی هم بکند؟
- در پاسخ به این پرسش هرچه فکر میکنم به نتیجهای نمیرسم. واقعا ادبیات - آنهم از نوع داستانیاش - چه کمکی به جامعه یا فرد میتواند بکند به جز اینکه مایه سرگرمی برخی افراد جامعه شود و آنان از این تفریح سالم احتمالاً لذتی ببرند؟
* می توان ادبیات داستانی را جزو ضرورتهای جامعه دانست؟
- ضرورتهای جامعه را باید اول تعریف کنیم ببینیم منظورمان چیست تا بعد فکر کنیم که ادبیات داستانی در این مقولهها میگنجد یا خیر. گذشته از نیازها یا به قول شما ضرورتهای اولیه آدمیزاد - یعنی خوراک و پوشاک و مسکن - و پس از آنها آموزش و بهداشت و مانند آن، پای فرهنگ به میان میآید که در آن صورت میتوان ادبیات (بهطور اعم) و ادبیات داستانی و داستان (به طور اخص) را جزئی از آن دانست. باید بگویم که خیر در جامعه خیلی ضرورت های دیگر هست که اهمیتشان از ادبیات داستانی پیشتر و بیشتر است. برای نمونه آن چیزی که بهش میگویند آزادی که اگر احتمالا در جامعه به وجود بیاید به حال ادبیات داستانی هم مفید خواهد بود.
* رسانههایی مانند رادیو و تلویزیون و حتی سینما امروزه به جزء لاینفک سرگرمیها و عادتهای روزانه مردم بدل شدهاند و حذف آنها از جریان زندگی نوعی احساس کمبود را در افراد پدید میآورد. با این وصف اگر ادبیات هم نداشته باشیم جامعه دچار خلا و آسیب میشود؟
- همینطور است که میگویید. این رادیو و تلویزیون و سینما و در این سالها، ویدئو و کامپیوتر و اینترنت و مانند آن با زندگی آدمیزاد چنان درهم آمیخته که بدون آنها نه «نوعی احساس کمبود» که خلائی عظیم در زندگی افراد و جامعه پدید میآید. حالا چرا از «حذف» اینها صحبت میکنید؟ کاری که محال است و نشدنی. با این پیشزمینه شاید می خواهید نگرانیتان را از نداشتن ادبیات بیان کنید که مبادا جامعه دچار خلاء و آسیب شود؟ اگر کمی فکر کنیم متوجه میشویم که ادبیات - که نوع داستانی اش گویا بیشتر مورد نظر شماست - را نمیشود نداشته باشیم ادبیات بوده و هست و خواهد بود و این رسانهها که شما نام بردید و آنهایی هم که من اضافه کردم همه از ادبیات سود میبرند. نگران نباشید آنچه جامعه را دچار خلاء و آسیب میکند چیزهای دیگری است.
* آیا میتوان تکنولوژی و تفریحات مدرن و سرگرمیهایی چون سینما و تلویزیون و بازیهای کامپیوتری و ... را مقصر مهجوریت ادبیات دانست؟
- چه کسی گفته ادبیات دچار مهجوریت شده که حالا شما دنبال مقصرش میگردید و یقه تکنولوژی و تفریحات مدرن و سرگرمیها را گرفتهاید؟ همیشه تفریحات و سرگرمیهای گوناگون وجود داشته و دارد و خواهد داشت. ادبیات هم که شاید آن را بتوان نوعی تفریح و سرگرمی مفید و خوب و سالم دانست وجود داشته و دارد و خواهد داشت. نگران نباید بود مهجوریتی در کار نیست.
* آیا در کشورهای پیشرفته و صنعتی ادبیات در تقابل با سرگرمیهای جدید به عقب رانده شده است؟
- تا جایی که من خبر دارم منفی است.
* فراگیر شدن مناسبات مادی و سودمحور، تلاش برای رفاه بیشتر و تولید ثروت و... چه تأثیری بر برخورد جامعه با مسائل فرهنگی دارد؟
- باید بگویم این چیزها که میگویید فراگیر شده و نمیدانم در کجا این اتفاق افتاده یا دارد میافتد. اتفاقا بر برخورد جامعه با مسائل فرهنگی - از جمله ادبیات داستانی - تأثیر بسیار خوب و مثبتی خواهد داشت. وقتی رفاه و ثروت بیشتر باشد اوقات فراغت هم خواهد بود و نگرانی هم کم خواهد شد و حال و احوال آدمیزاد بهتر خواهد بود و در نتیجه امکان تولید و مصرف همهچیز از جمله ادبیات و داستان هم بیشتر فراهم خواهد شد. با شکم گرسنه و جیب خالی نه میتوان داستان نوشت نه کتاب خرید و خواند.
نظر شما