به گزارش خبرنگار گروه دين وانديشه خبرگزاري " مهر" وي در آغاز سخنان خود خلاصه اي از مطالب جلسه اول را براي يادآوري تكرار كرد ، وي گفت : يكي از بحثهاي مهم در باستان شناسي نظري و همچنين در باستان شناسي عملي طي دهه هاي اخير اين است كه باستان شناسي مانند فلسفه، رياضيات، و منطق دانش نقلي به شمار نمي رود . باستان شناسي داراي رگه ها و موضوعات چند ساختاري است و پرسشهاي كه مطرح كرده داراي ابعاد مختلفي است . باستان شناسي آيين يكي از موضوعات مهم باستان شناسي در دهه اخير است . ما در ميان انبوهي از رويدادها و حوادث زندگي مي كنيم ولي براي همه افراد ممكن نيست تجربه مرزي از هستي و اعماق آن چه مي گذرد داشته باشند . افرادي كه تجربه مرزي و عميق از هستي دارند بسيار اندك هستند . يكي از كساني كه به جرات مي توان گفت همه تجربيات وي از عالم مرزي ، عدالت و مرگ و زندگي و رنج و آزادي ، واقعي و عيني بوده است مولاناست . مثنوي پر از اشعاري است كه نشان دهنده تجربيات بنيادي مرزي و عميق است ، و اصلا هنر يعني درك فردي از عالم و دين هم يعني درك عميق و قدسي از عالم . ما در برخورد با آثار هنري به وجد مي آييم و در برخورد با تجربيات قدس در خود فرو مي رويم . اگر بپذيريم نسبت بين هنر و آيين يك نسبت بنيادي است اين پذيرش به عنوان پيشفرض نقش بسيار موثري در باستان شناسي دين خواهد داشت و اساسا دين يكي از دشوارترين و پيچيده ترين و تودر توترين و سوال خيزترين تجربه انسان از عالم است . دو مقوله هنر و دين به آساي تن به تعريف نمي دهند و در مقابل تعاريف ما مقاومت مي كنند ، چرا كه ابزارها يي كه ما براي تعريف آنها به كار مي بريم خاصه در تعاريف فلسفي و كلام و تاريخ اديان و دين پزوهي هاي علمي با ذات دين و هنر سازگار نيست .
در ادامه ، ملا صالحي به بخش دوم سخنان خود پرداخته و گفت : در اساطير هلني عشق نيرويي است كه تمام اجزاي عالم را به هم پيوند مي دهد . در عالم ايراني نيز " مهر" خورشيد و عشق است . عشق فروغي است كه هستي ما را روشن مي كند و در واقع نوعي بيداري است كه وجود ما را از" مي " خود پر مي كند . هنر هم به طريقي همين هدف را دنبال مي كند . اما نكته اي كه در اين جا مطرح است اين است كه در هستي و لايه هاي دروني تر هر آييني نوري كيهان شناختي و هستي شناختي وجود دارد . اين نور به تمام حركات و سكنات و مناسك و آداب جهت و روح مي بخشد .
وي ادامه داد : در هنر- در هر شكلي از كنش آفرينندگي و در هر شكلي ازتلاش هنرمندانه - نوعي ذوق و ذائقه زيباشناختي وجود دارد . آن چه كه هنر را هنر مي كند همين ذائقه زيبا شناختي است كه به حركت در مي آيد و آفرييندگي ما را جهت مي دهد . اين ذائقه ريباشناختي از دوره اي به دوره ديگر فرق مي كند ، گاه جلالي و جمالي ، و گاه به لطف ظهور مي كند . گاه تراژيك و گاه به صورت كميك پديدار مي شود . در برخي از فرهنگ ها مانند فرهنگ ايران اسلامي به شكل گرافيك پديدار مي شود ، و در فرهنگ هايي مانند فرهنگ رومي عهد باستان تجسمي تر ظهور مي كند . اين ذائقه زيباشناختي كه كنش هاي مار ا جهت مي دهد و به حركت مي آورد ، نوعي كمال و آفرينش به حسن به همراه دارد . نكته ديگر اين كه رابطه هنرمندانه و رابطه آييني رابطه " من و تو " است و مانند رابطه من و شيء نيست. رابطه ديني نيز همين گونه است . در رابطه ديني انسان مخاطب ايزدان و فرشتگان و خداست . در هنر نيز اين گونه است، چرا كه آفرييندگي در هنر نوعي تشرف و حضور در عوالم متعالي تر وجود است .
دكتر ملاصالحي اضافه كرد : وقتي از تلاقي و تعامل بين نسبتها و ارزشها صحبت مي كنيم به اين معنا نيست كه در تاريخ تقابل و تظاهر وجود ندارد . وقتي از تفاهم ارزشها و آرمانها سخن مي گويم به اين معنا نيست كه در تاريخ تداخل و معارضه جويي و ستيزه جويي نيست . زماني كه اروپاييان به ويژه روميان به مسيحت مي گرايند معابد ويران مي شوند و شمايل شكني گسترش مي يابد . وقتي رنسانس آغاز مي شود بسياري از كليساها ويران مي شود . ما در در تاريخ، تضاد ارزشها را مي بينيم . تاريخ قلمرو مطلق ها نيست چرا كه قلمرو مطلق فقط از آن خداست .
وي با ذكر اين پرسش كه موضع ما در قبال تاريخ چيست ؟ گفت : بي تفاوتي نامناسب ترين موضعي است كه در برابر تاريخ مي توان اتخاذ كرد و وظيفه ما اين است وقتي تضاد هم در تاريخ است به سوي انحطاط و شر مطلق هدايت نشويم . در عرصه دين پژوهي، مي توان دين را به لحاظ موضوعي به سه لايه تقسيم كرد : " لايه كلامي" كه در واقع هسته هستي شناسي دين است ، لايه " كنش هاي ديني" كه در رفتارها و كنش ها و مناسك جلوه گر مي شوند ، و لايه پاياني كه آثار باقي مانده از رفتارهاي ديني است . در باستان شناسي ديني نه پيكره قدسي داريم و نه پيكره رفتاري ، آن چه كه داريم پيكره مادي است كه اصطلاحا شواهد ديني است . در اين ساحت رابطه " من و تو" وجود ندارد . با اين بيان مي توان گفت باستان شناسي دين يعني باستان شناسي شواهد و آثار و اجسام و اجساد آييني و نه رفتار آييني و كلام ديني ، و در واقع ، نه خود دين بلكه آثار دين .
ملاصالحي در پايان سخنان خود گفت : حال سوال اساسي اين است كه نقطه عزيمت ما كجاست ؟ چه معيارهايي در دست ما است كه اثر آييني را ازغير آييني تشخيص دهيم . باستان شناسي به طور عام و به طور خاص از آسيب پذيرترين مطالعات دين پژوهي به شمار مي رود . امروز مي دانيم آن چه كه باستان شناسان مطالعه مي كنند پديده هاي واقعي نيستند. تجربه قدسي يكي از عام ترين تجربه هاست . نسبت آييني يك تجربه قدسي است و تجربه ديني نيز تجربه قدسي است كه به صور مختلف در هستي شناسي ديني تجلي مي يابد .
نظر شما