۴ اردیبهشت ۱۳۸۳، ۱۴:۵۷

دكتر ملا صالحي : آفرينندگي در هنر نوعي تشرف و حضور در عوالم متعالي وجود است

دومين بخش از مجموعه سخنراني هاي سه گانه دكتر ملا صالحي تحت عنوان " باستان شناسي هنر و آئين " عصر روز پنج شنبه در موسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني برگزار شد .

به گزارش خبرنگار گروه دين وانديشه خبرگزاري " مهر" وي  در آغاز سخنان خود خلاصه اي از مطالب جلسه اول را براي يادآوري تكرار كرد ، وي گفت : يكي از بحثهاي مهم در باستان شناسي نظري و همچنين در باستان شناسي عملي طي دهه هاي اخير اين است كه باستان شناسي مانند فلسفه، رياضيات، و منطق دانش نقلي به شمار نمي رود . باستان شناسي  داراي رگه ها و موضوعات چند ساختاري است  و پرسشهاي كه مطرح كرده  داراي ابعاد مختلفي است .  باستان شناسي آيين يكي از موضوعات مهم باستان شناسي در دهه اخير است . ما در ميان انبوهي از رويدادها و حوادث زندگي مي كنيم ولي براي همه افراد ممكن نيست تجربه مرزي از هستي و اعماق آن چه مي گذرد داشته باشند .  افرادي كه تجربه مرزي و عميق از هستي دارند بسيار اندك هستند . يكي از كساني كه به جرات مي توان گفت همه تجربيات وي از عالم مرزي ،  عدالت و مرگ و زندگي و رنج و آزادي ، واقعي و عيني بوده است مولاناست . مثنوي پر از اشعاري  است كه نشان دهنده تجربيات بنيادي مرزي و عميق است ، و اصلا هنر يعني درك فردي از عالم و دين هم يعني درك عميق و قدسي از عالم . ما در برخورد با آثار هنري به وجد مي آييم و در برخورد با تجربيات قدس در خود فرو مي رويم .  اگر بپذيريم نسبت بين هنر و آيين يك نسبت بنيادي است اين پذيرش به عنوان پيشفرض نقش بسيار موثري در باستان شناسي دين خواهد داشت و اساسا دين يكي از دشوارترين و پيچيده ترين و تودر توترين و سوال خيزترين تجربه انسان از عالم است . دو مقوله هنر و دين به آساي تن به تعريف نمي دهند و در مقابل تعاريف ما مقاومت مي كنند ، چرا كه ابزارها يي كه ما براي تعريف آنها به كار مي بريم خاصه در تعاريف فلسفي و كلام و تاريخ اديان و دين پزوهي هاي علمي  با ذات دين و هنر سازگار نيست .  

در ادامه ، ملا صالحي   به  بخش دوم  سخنان خود پرداخته و گفت :  در اساطير هلني عشق نيرويي است كه تمام اجزاي عالم را به هم پيوند مي دهد . در عالم ايراني  نيز " مهر" خورشيد و عشق است . عشق فروغي است كه هستي ما را روشن مي كند و در واقع نوعي بيداري است كه وجود ما را از" مي "  خود پر مي كند . هنر هم به طريقي همين هدف را دنبال مي كند . اما نكته اي كه در اين جا مطرح است اين است كه در هستي و لايه هاي دروني تر هر آييني نوري كيهان شناختي و هستي شناختي وجود دارد .  اين نور به تمام حركات و سكنات و مناسك و آداب جهت و روح مي بخشد .

وي ادامه داد : در هنر- در هر شكلي از كنش آفرينندگي و در هر شكلي ازتلاش هنرمندانه - نوعي ذوق و ذائقه زيباشناختي وجود دارد .  آن چه كه هنر را هنر مي كند همين ذائقه زيبا شناختي است كه به حركت در مي آيد و آفرييندگي ما را جهت مي دهد .  اين ذائقه ريباشناختي از دوره اي به دوره ديگر فرق مي كند ، گاه جلالي و جمالي ، و گاه به لطف ظهور مي كند .  گاه تراژيك و گاه به صورت كميك پديدار مي شود .  در برخي از فرهنگ ها مانند فرهنگ ايران اسلامي به شكل گرافيك پديدار مي شود ، و در فرهنگ هايي مانند فرهنگ رومي عهد باستان  تجسمي تر ظهور مي كند .  اين ذائقه زيباشناختي كه كنش هاي مار ا جهت مي دهد و به حركت  مي آورد ، نوعي كمال و آفرينش به حسن  به همراه دارد . نكته ديگر اين كه رابطه هنرمندانه و رابطه آييني رابطه " من و تو "  است و مانند رابطه من و شيء  نيست. رابطه ديني نيز همين گونه است . در رابطه ديني انسان مخاطب ايزدان و فرشتگان و خداست . در  هنر نيز اين گونه است، چرا كه آفرييندگي در هنر نوعي تشرف و حضور در عوالم متعالي تر وجود است .

دكتر ملاصالحي اضافه كرد : وقتي از تلاقي و تعامل بين نسبتها و ارزشها صحبت مي كنيم به اين معنا نيست كه در تاريخ تقابل و تظاهر وجود ندارد .  وقتي از تفاهم ارزشها و آرمانها سخن مي گويم به اين معنا نيست كه در تاريخ تداخل و معارضه جويي و ستيزه جويي نيست . زماني كه اروپاييان به ويژه روميان به مسيحت مي گرايند معابد  ويران مي شوند و شمايل شكني گسترش مي يابد . وقتي رنسانس آغاز مي شود بسياري از كليساها ويران مي شود . ما در  در تاريخ،  تضاد ارزشها را مي بينيم . تاريخ قلمرو مطلق ها نيست چرا كه قلمرو مطلق فقط از آن خداست . 

وي با ذكر اين پرسش كه  موضع ما در قبال تاريخ چيست ؟ گفت :  بي تفاوتي نامناسب ترين موضعي است كه  در برابر تاريخ مي توان اتخاذ كرد و وظيفه ما اين است وقتي تضاد هم در تاريخ است به سوي انحطاط و شر مطلق هدايت نشويم .   در عرصه دين پژوهي، مي توان  دين را  به لحاظ موضوعي به سه لايه تقسيم كرد : " لايه كلامي" كه در واقع هسته هستي شناسي دين است ، لايه " كنش هاي ديني"  كه در رفتارها و كنش ها و مناسك جلوه گر مي شوند ، و لايه پاياني كه  آثار باقي مانده از رفتارهاي ديني است .  در باستان شناسي ديني نه پيكره قدسي  داريم و نه پيكره رفتاري ،  آن چه كه داريم پيكره مادي است كه اصطلاحا شواهد ديني است . در اين ساحت  رابطه " من و تو"  وجود ندارد .  با اين بيان مي توان گفت باستان شناسي دين يعني باستان شناسي شواهد و آثار و اجسام و اجساد آييني و  نه رفتار آييني و كلام ديني  ، و در واقع ، نه خود دين بلكه آثار دين .

ملاصالحي در پايان  سخنان خود گفت : حال سوال اساسي اين است كه نقطه عزيمت ما كجاست ؟  چه معيارهايي در دست ما است كه اثر آييني را ازغير آييني تشخيص دهيم . باستان شناسي به طور عام و به طور خاص از  آسيب پذيرترين مطالعات دين پژوهي به شمار مي رود . امروز مي دانيم آن چه كه باستان شناسان مطالعه مي كنند پديده هاي واقعي نيستند.  تجربه قدسي يكي از عام ترين تجربه هاست . نسبت آييني  يك تجربه قدسي است و تجربه ديني نيز تجربه قدسي است  كه به صور مختلف در هستي شناسي ديني تجلي مي يابد .

کد خبر 72564

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha