اندیشمند قزاق
آبای ابراهیم قونانبای اوغلی متفکر، شاعر مردمی و فیلسوف قزاق در این روز به سال 1845 در تپه شینگیس در شرق قزاقستان پا به عرصه وجود نهاد.
او فرزند دوم خانواده ای ثروتمند بود که با ملاحظه علاقه و استعداد غیرعادی فرزندشان به راحتی زمینه رشد او را فراهم کرده و ابراهیم نوجوان را برای تحصیلات به مسکو فرستادند. ابراهیم در این محیط از امکانات گسترده مسکو در آن سال ها حداکثر استفاده را برد و به گفته خودش در آثار ادبی روسی و به خصوص اشعار بزرگانی چون پوشکین و لرمونتوف غوطه خورد.
صیقل یافتن روح و قریحه ادبی ابراهیم او را در بازگشت به وطن مالوفش به خوبی یاری کرد و باعث شد که در اوج دوران تحولات اجتماعی او از این همه راه خود را به سلامت برده و فارغ از موج گرایشات متعدد و به ویژه تاثر شدید محیط فرهنگی از اروپا به کار خود بپردازد.
ابراهیم با نگره ملی گرایانه اش در این دوران به سرودن شعر به زبان قزاق پرداخت که این مسئله در قزاقستانی که جز اشعار محلی و ترانه های رقص ها، هیچ اثر مکتوب منظومی نداشت یک واقعه تکان دهنده محسوب می شد. جالب اینکه ابراهیم در این زمان به هیچ وجه بر موج محبوبیت ناگهانی اش در میان مردم قزاق سوار نشده و از تعصب های خشک قومی هم خود را بر حذر داشت و به مدد هوش سرشار، توانست در عین حال از حرکت نوین گرایش به فرهنگ اروپایی کمال استفاده را کرده و مطالعات موثری را در فرهنگ اروپایی و آثار برجسته ادبی و فلسفی آن داشته باشد.
آثار برجسته ای که او بعد از این دوره ها نوشت علاوه بر دگرگون کردن نگاه معاصران به ادبیات و فرهنگ قزاقستان زمینه ای را برای تفکر فلسفی در این کشور پدید آورد که به گواه صاحب نظران هنوز هم دنباله روان و طرفداران جدی در این عرصه دارد. دولت قزاقستان پس از مرگ او در پنجم جولای 1904 با نامگذاری دانشگاه مرکزی این کشور در آلماتی به نام او و برافراشتن مجسمه هایش در تمام شهرهای این کشور سعی کرد گوشه ای از خدمات ابراهیم قونانبای اوغلی را به فرهنگ ملت قزاق جبران کند. نام او در میان مشاهیر فرهنگی روسیه درج شده و میدانی هم با نام و پیکره او در شهر مسکو وجود دارد.
شاعر مردم تهیدست
تولد خورخه آمادو، نویسنده و شاعر مدرنیست برزیلی در این روز به سال 1912 در همان مزرعه و در میان همان مردمی رخ داد که بعدها قهرمانان قصه های او شدند و او توانست اولین نفری باشد که زندگی این مردم را در آثار ادبی تحسین برانگیزش به میانه جامعه بیاورد.
آمادو در میان نویسندگان آمریکای جنوبی چهره شاخصی است که آثارش تاکنون به بیش از 30زبان زنده دنیا ترجمه شده و چند رمان او هم به فیلم های مهمی بدل شده اند. کودکی او در میان مزرعه های کوکا و کارگران فقیر شهر ساحلی ایهه ئوس گذشت و در همین شهر بود که با نوشتن در روزنامه های محلی پا به عرصه ادبیات گذاشت و در سال 1931 اولین رمان خود را چاپ کرد و با نقدهای مثبتی مواجه شد. دومین رمان آمادو با نام "کاکائو" در سن 20سالگی او را در اوج شهرت قرار داد و به نویسنده ای تمام وقت تبدیل کرد که به خاطر گرایش های مردمی و مواضع تندی که نسبت به عدالت اجتماعی داشت، نمی توانست زیاد مطبوع زمامداران وقت باشد. آمادو توقیف و محاق مطلق را خیلی سریع تجربه کرد و در سال 1937 - دو سال پس از اولین دستگیری اش - او جوان ترین نویسنده تمام جهان بود که کتاب هایش در انظار مردم در خیابان ها سوزانده شد.
اما قصه های آمادو از میان شعله های دیکتاتوری جتیلیو بارگاس - مستبد وقت - راه خود را به اروپا باز کرد و در آنجا بود که او طعم شهرت و محبوبیت جهانی را با نقدهای و توجه بزرگانی چون آلبر کامو چشید و از غربت تبعید در اروگوئه و آرژانتین، نتیجه ایستادگی خود را دید. اگرچه مدتی بعد با تغییر رژیم آمادو با احترام تمام به برزیل بازگشت و مقام فرهنگی دولتی را نیز اختیار کرد اما تبدیل و تبدل ناگزیر دولت های مستعجل به زودی او را دوباره به تبعیدی خودخواسته به فرانسه، چکسلاواکی و شوروی کشاند.
آمادو در بازگشت از شوروی به سال 1955 با نظرگاهی جدید در اولین گام از تمام مشاغل رسمی استعفا کرد و با نگارش بیانیه ای رسمی از عضویت و وابستگی به تمامی احزاب، اعلان استقلال کرد و تنها و تنها به نوشتن پرداخت و تا زمان مرگش در ششم آگوست 2001، بیش از 15 رمان درخشان نوشت. شاهکار عمرش "گابریلا" که ژان پل سارتر آن را بهترین رمان عامیانه تاریخ نامیده هم در میان این آثار قرار دارد.
سرآغاز اکسپرسیونیسم آلمانی
پدر آلفرد دوبلین نویسنده آلمانی همانند اغلب هم کیشان یهودی اش به سال های پایانی قرن 19، پیله ور دوره گرد ساده ای بود که به واسطه طبیعت شغلش مجبور بود دائما در حال مهاجرت باشد و در این مهاجرت ها خانواده اش را هم به همراه ببرد. در یکی از مسافرت ها بود که آلفرد دوبلین در دهم آگوست در شهر کوچک استتین به دنیا آمد. سفر خانواده به برلین باعث شد که آلفرد دوبلین در این شهر به مدرسه برود و بعدتر هم در همان جا ماندگار شود.
در طول زمان تحصیل در رشته پزشکی در دانشگاه برلین، مطالعه آثار بزرگانی چون کانت، شوپنهاور و فردریش نیچه را آغاز کرد و تحت تاثیر آنها به فلسفه پرداخت. پس از فراغت از تحصیل همزمان با آغاز تجربیاتش در روانکاوی، در جراید برلین مقاله می نوشت. حاصل دوران اشتغال جدی او به روانپزشکی نوشتن چندین رمان بود که تا سال 1915 جرات انتشار آنها را در خود ندید اما با چاپ اولین رمانش و گرفتن یک جایزه مهم ادبی، دیگر به نویسنده شناخته شده ای بدل شد. تمام قصه های کوتاهی را که پیش از آن گاه به گاه در گوشه و کنار چاپ می کرد، برایش شهرت بیشتری می آوردند و در همین سال ها اگرچه به عنوان پزشک در جنگ جهانی اول شرکت کرد اما همچنان به نوشتن و انتشار آثارش ادامه می داد و تا زمان مرگ بیش از 40 قصه کوتاه و رمان نوشت و منتشر کرد.
حاصل دوران بین دو جنگ، آشنایی و همکاری او با برتولت برشت، چهره بی بدیل تئاتر جهان و چاپ آثار متععدی بود که روی کار آمدن دولت نازی و تبعید ناخواسته به سوئیس و آمریکا هم نتوانست از تاثیر و اقبال این آثار بکاهد. در دوران تبعید دوبلین مدتی را برای شرکت متروگلدوین مه یر فیلمنامه نوشت و تحت تاثیر آرای اسپینوزا و کیرکه گارد به مذهب کاتولیک گروید.
در بازگشت به اروپا مدتی را در فرانسه اقامت گزید و در بازگشت به وطن، به سبب رنجش از جو سیاسی آلمان در سال های پس از جنگ، دوباره به فرانسه برگشت و مهمترین آثار عمرش را با نام "هملت" و "نوامبر 1918" در همین سال ها نوشت. این آثار بعدها به عنوان بیانیه های ادبی اکسپرسیونیسم آلمانی تلقی شدند و تاثیر فضای تلخ و تیره آنها بعدتر در آثار شاخص این مکتب هنری منعکس شد.
رجعت دوباره او به وطن درحدود ده سال بعد رخ داد. بازگشتی که چندان هم برای او لذت بخش نبود چون ناملایمات سرگشتگی دائمی و سفرهای متعدد و بی پایان دوبلین را در سال 1956 به کلی از پا درآورد و با بیماری پارکینسون پیشرفته به بیمارستانی در فرایبورگ انداخت و یک سال بعد در روز 26ژوئن جانش را گرفت.
نظر شما