به گزارش خبرنگار مهر، کیانی این روزها نمایش "بیداریخانه نسوان" را روی صحنه دارد که بعد از "همسایه آقا" که سال 85 در سالن چهارسو به صحنه رفت، تازهترین اثر اوست. وی به همراه بازیگران "بیداریخانه نسوان" در نشست نقد و بررسی نمایش در خبرگزاری مهر به تشریح نگارش، بازیگری و جنبههای مختلف آن پرداخت.
* چه انگیزهای باعث نگارش "بیداریخانه نسوان" شد؟
حسین کیانی: نگارش انگیزهای دائمی و در برخی از آثار من هم مشهود است. همواره دغدغه پرداختن به مسائل تئاتر توسط تئاتر را داشتهام، نظیر نمایشهای "تکیه ملت"، "تیاتر اجباری"، "رژیستورها نمیمیرند" و "مضحکه شبیه قتل". اشخاص نمایشهایم نیز به گونهای درگیر خود مسائل تئاتر هستند، مانند بابک میرزا در "تیاتر اجباری" که رژیستور است.
این دغدغه باعث شده من همواره در آثارم به آدمهایی بپردازم که با تئاتر درگیرند و منبع درآمدشان تئاتر است. این بار به طور صرف به موضوع درامنویسی و مقوله زنان درامنویس پرداختم که طرح آن نیز به تنهایی جذاب و قابل توجه است. وقتی طرح را با برخی دوستان در میان گذاشتم، مورد استقبال قرار گرفت تا اینکه آن را به صورت نمایشنامه نوشتم و به اجرا درآوردم.
* تا چه حد دغدغه استفاده از شیوههای مختلف نمایشهای ایرانی را داشتید؟
ـ استفاده از شیوههای نمایش ایرانی یک دغدغه دائمی است، زیرا برخاسته از فرهنگ نمایش ایرانی و فرهنگ نمایش ایرانی نیز برخاسته از تمامیت فرهنگ ایرانی است. دغدغه اصلی من این است آثاری را به صحنه ببرم که آینهای از فرهنگ ایرانی و بومی و سنتی ایرانی باشد؛ فرهنگی که برای تماشاگر آشناست و در آن زندگی میکند و نفس میکشد.
طبیعی است وقتی دغدغه انسان اینچنین فرهنگی باشد از شیوههای سنتی نمایش ایرانی نیز بهره میبرد. البته نه خیلی واضح، چون این تواناییها باید در دل کار تنیده شود. ما در نمایش ایرانی فضایی ثابت داریم که هنرپیشه با بیان یک کلمه تعریفی به آن میدهد و تماشاگر نیز آن را باور میکند. ما در "بیداریخانه نسوان" کلمه را تبدیل به تابلو کردیم که توسط مأمور بلدیه فضا و گذر را تغییر و تعریف میکند. در حالی که فضا یکجاست و خانههای زنهای نمایش نیز تنها با تغییر چینش وسائل تغییر میکند.
* شما در قصه به همه شخصیتها میپردازید و ما هم شاهد ظاهر زندگی و هم موقعیت فعلی و شرایط خانوادگیشان هستیم. اما بعضی وقتها این فصلهای رسیدن به زندگی شخصیتها طولانی میشود. چرا فصلهای رجوع به زندگی این شخصیتها کوتاه نشد و با ایجاز بیشتر همراه نبود؟
ـ اگر برای تماشاگر خسته کننده باشد شاید در چاپ یا اجراهای مجدد فکری برای آن کنیم. در این نمایش باید زنها، خانوادهها و شرایط اجتماعیشان مطرح شود. درست است که شخصیت مدحت سادات این زنها را دور هم جمع کرده ولی نباید آنها نیز در تاریکی قرار بگیرند و زوایای مد نظر من ناگفته بماند.
در نگارش نمایشنامه و شصیتپردازی و داستانگویی راههای متعدد وجود دارد و یک راه تنها راه ممکن نیست. این هم یکی از راههایی بوده که شخصیتها معرفی شدند. چه بسا میشد موقعیتهای دیگری نیز پدید آورد و این شخصیتها در فضایی دیگر با مدحت سادات آشنا میشدند و به قول شما نمایش کوتاهتر میشد و دست به تشکیل همچنین جمعیتی میزدند.
اما سلیقه من این است که زنان از طریق خانوادههای خود معرفی شوند که در انتها سدی محکم مقابل مسیر و هدف شخصیتهای نمایش میشوند. اگر ما خانوادهها را نبینیم و فقط به شنیدهها بسنده کنیم فکر نکنم تأثیرگذار باشد. مخاطب اگر ادیبالممالک پدر محجوبه، مظفرخان پدر اختر و مسلمالسلطنه را در وضعیت خود نبیند، نمیتواند بین نمایش و شخصیتها ارتباط برقرار کند.
* در ابتدای نمایش شاهدیم که مدحت سادات تحت تأثیر مرگ پدر به میهن بازگشته است. ولی این تأثر و تألم بلافاصله بعد از گفتگوی میان او و محجوبه رنگ میبازد و جای خود را به انگیزه راهاندازی بیداریخانه نسوان میدهد...
ـ طبیعی است. زیرا مدحت در مکالمه با محجوبه به مکاتبات خود با وی اشاره میکند و میگوید: "در این مدت نفهمیدی دلخواه من چیه؟ تشکیل جمعیتی برای زنهای درامنویس." گذشته از این تأثر از مرگ پدر وجهه دراماتیک ندارد و تنها وسیلهای است برای کشاندن مدحت به ایران و ادامه دادن و پرداختن به آن.
به نظر من موردی نداشته و چالش برانگیز نخواهد بود. من فقط از مرگ پدر به عنوان انگیزهای برای آوردن مدحت به ایران استفاده کردم؛ ضمن اینکه روح و اندیشه وی همواره همراه مدحت است چون جزو مردان خوب ولی غایب این نمایشنامه است و در واقع یادگاری با نام مدحت از وی باقی مانده است.
اگر قرار نباشد بلافاصله این تأثر قطع شود و بیداریخانه نسوان انگیزه اصلی مدحت نشود، جز کند کردن روند دراماتیک اثر کمک دیگری به ما نمیکند. به همین دلیل تصمیم گرفتم مرگ سیدعلی خان تهرانی یا پدر مدحت تنها انگیزهای برای بازگشت مدحت به کشور باشد.
* جز مدحتسادات که روشنفکر است و دغدغهای متفاوت از دیگران دارد که در بازی افسانه ماهیان هم مشخص است، زنان دیگر بیشتر طناز هستند. در حالی که انتظار میرود به دلیل علاقه به درامنویسی، رفتار و جنس بازی متفاوت داشته باشند.
ـ شاید بتوان آن را شیرینی نامید، نظیر روابطی که بین اختر (آزاده صمدی) و همسرش هوشنگ روی صحنه شکل میگیرد ولی این در مورد دیگر شخصیتها نظیر محجوبه (آیدا کیخایی) صدق نمیکند. محجوبه تنها در تقابل با برادر جاهل خود قرار میگیرد و سعی میکند خانواده خود را متقاعد کند.
شخصیت ملکه (پونه عبدالکریمزاده) نیز شیرین و دستپاچه است و عشوهگر نیست. به هر حال اگر غیر از مدحت قرار باشد ما این زنها را افرادی بسته، قاب شده، غیر قابل دسترس، ناملموس، محکم و زمخت و سخت نشان دهیم، بر وجوه شخصی آنها سرپوش گذاشته و تک بعدیشان کردهایم.
جنس صحبتهای اختر و محجوبه درباره درامهاینویسی نسبت با مواقعی که در منزل یا با خانواده خود هستند تغییر میکند. فکر میکنم اگر این زنها را تک وجهی ببنیم در شخصیتپردازی اشتباه کردهایم. هدف من این بود که وجوه مختلف شخصیتی این زنها را نشان بدهم.
هیچ انسانی نیست که روشنفکر باشد و تنها دگم و متفکر باشد و حرفهای فرهنگی بزند در حالی که لحظات شیرینی در زندگی خود دارد. اگر ما میخواهیم تمامیت یک شخصیت را به صورت واقعگرایانه به تماشاگر نشان دهیم، باید لحظات طنازانه زندگی و شیرین زندگی وی را با هم نشان دهیم.
* ما در بازی شخصیتهای زن نمایش غیر از مدحت سادات و محجوبه شاهد سادهلوحی و رفتارهای کاریکاتورگونه هستیم. این باعث میشود وقتی حرکت روشنفکرانه از زنان سر میزند، قابل درک و باور نباشد.
ـ سادهلوحانه و کاریکاتورگونه نیست، بلکه شیرین و طناز است. من خیلی قبول ندارم این رفتارها روی صحنه به سادهلوحی تعبیر شود. چرا باید این زنها غیرقابل نفوذ باشند؟
* منظور غیر قابل نفوذ بودن نیست. بلکه وقتی کسی از قشر تحصیلکرده و در آن دوره دنبال درامنویسی است، در سطح معقول رفتار میکند.
ـ چرا باید این زنان به صورت صنمی غیر قابل دسترس و دستنیافتنی باشد؟
* فقدان این رفتارها یا اینگونه بازیها دلیلی بر دستنیافتنی بودن شخصیتها نمیشود؟
عبدالکریمزاده: چرا فقط به یک بخش از قضیه نگاه میشود، این نگاه شخصیت را تکوجهی میکند. درست است که این زنها مطالعه میکنند ولی دلیل نمیشود که رفتارشان در جمع با رفتارشان در زندگی شخصی یکسان باشد.
* ولی رفتار برخی از این شخصیتها در هر دو زمینه یکسان و در برخی موارد سادهلوحانه است.
عبدالکریمزاده: مدحت به ما درس درام میدهد و ما درباره موارد جدی با وی حرف میزنیم. ولی دلیل ندارد با من که نقش ملکه را بازی میکنم، با پدرم یا منوچهر نامزدم که از خارج آمده و من خیلی از این موضوع خوشحالم نیز مشابه برخورد با مدحت باشد. من جایی سر مدحت فریاد میکشم و میخواهم امنیت ما را تضمین کند. ولی چرا باید با پدرم این برخورد را داشته باشم؟
* اما ما شاهدیم که در برخورد با حضور مدحت، قمری و پدر این رفتار سادهلوحانه وجود دارد. یا حتی زمانی که در خانه مدحت درباره اتفاقی که برای درامنویسان زن ایران افتاده نیز اینگونه رفتار میشود.
صحنهای از نمایش "بیداریخانه نسوان"
ماهیان: اگر چنین استنباطی از بازی بازیگران میشود و اینکه به صورت کاریکاتورگونه و کمدی رفتار میکنند به خاطر موقعیت کمدی متن است که ما را لاجرم به این سمت سوق میدهد. شاید اگر قرار بود من هم نقش اختر را بازی کنم، به دلیل فانتزی موجود در موقعیت به سمت آن نوع بازی میرفتم.
در این فضاها بازی کردن خیلی لب مرز است، چون نباید به سمت کمدی صرفت رفت و بضاعت و جنبههای مختلف شخصیتها را نشان داد. ولی موقعیت نمایش بازیگر را به آن سمت سوق میدهد. معتقدم این کار کمدی تراژدی است و یک در میان کمدی و تراژدی تکرار میشود. حال این کمدی در ژانر مورد نظر، سبک و سلیقه کارگردان است.
حتی خود من نیز در صحنههایی با قمری به سمت اینگونه بازی میلغزم. بارها در تمرین با کارگردان صحبت میکردم و به من توصیه میکرد به سمت سطحی نشان دادن شخصیت نروم. موقعیت بازیگر را به سمت بازی کمدی میکشد و در عین حال بخشی دیگر از زوایای این زنها را نیز نشان میدهد. ضمن اینکه برای مخاطب زنگ تفریح است.
عبدالکریمزاده: اینگونه بازی برمیگردد به نشان دادن زنهای آن دوره تاریخی. نوع لباس پوشیدن آنها باعث شده دست و پای خود را گم کنند و رفتارهایی متفاوت از خود نشان دهند. این لب مرز بودن زنها به این نیز برمیگردد. از طرفی تضاد خانوادهها نیز وجود دارد که گاهی به آنها اجازه میدهند فعالیتهایی روشنفکرانه مثل کتاب خواندن انجام دهند و گاهی مقابل آنها میایستند.
--------
"بیداریخانه نسوان" به نویسندگی و کارگردانی حسین کیانی هر روز جز شنبهها ساعت 20 در تالار چهارسو مجموعه تئاتر شهر به صحنه میرود. حمیدرضا آذرنگ، شهرام حقیقتدوست، امیررضا دلاوری، آزاده صمدی، پونه عبدالکریمزاده، آیدا کیخایی، افسانه ماهیان و رویا میرعلمی بازیگران این نمایش هستند.
نظر شما