تلاش کردیم، ناله کردیم، خواستیم هر چه داریم به درگاه خدا ببریم که با رحمت بیکرانش روحی تازه در کالبدمان بدمد، اما مثل حکایت یخ فروش هر چه کردیم یا نکردیم تمام شد. ماه رمضان به پایان رسید و اگر عمری باشد باید سالی دیگر به انتظار بنشینیم.
ماه رمضان که امسال روزهای طولانی اش تشنگی را بیشتر از رمضانهای گذشته به ما چشاند به پایان رسید و ساعتی دیگر با رویت هلال ماه نو عید فطر فرا می رسد.
در 29 روز گذشته بر سر هر سفره افطار "اللهم لک صمنا ..." خواندیم، سحرها که بیدار شدیم و به آسمان نگاه کردیم ستاره ها پرنور بودند آنقدر که دلمان می خواست به آسمان برویم و همنشین ستاره ها شویم تا شاید به آسمان و اوج نزدیکتر شویم.
شبهای قدر به امید پذیرش توبه و پاکی از گناهان، شب زنده داری کردیم، تا صبح به درگاه خدا نالیدیم، سعی کردیم به نیازمندان کمک کنیم، خواستیم مهربانتر باشیم و با دوستان صمیمی تر.
گفتیم " الهی العفو" ، گفتیم " الغوث"، گفتیم" توبه"، احساس کردیم خالص شده ایم، سبک شدیم و سبکبار از مراسم احیا بازگشتیم اما از همان شب تا کنون چگونه بوده ایم؟ بر سر وعده هایمان با خدا مانده ایم؟ هنوز سبکباریم؟
همه ساله در شبهای قدر قرآن به سر به درگاهش می نالیم و توبه کنان از او حاجت می خواهیم اما پس از مراسم و حتی در فاصله دو شب قدر می شویم همان آدم قبل از شبهای قدر. ماه رمضان هم که تمام شد یادمان می رود با خدا چه گفتیم و چه عهد کردیم.
عهد می شکنیم، اما آنقدر به بزرگی و کرامت خدا یقین داریم که دوباره به درگاهش می رویم و به امید عفو و بخشش آن عزیز دوست داشتنی لابه می کنیم.
به هر حال رمضان فرصتی بود برای یافتن بیشتر خویش و نزدیکی بیشتر به خدا اما هر چه بود تمام شد و هرکس به توان خود توشه برگرفت. غصه روزهای رفته آنها را بازنمی گرداند اما شادی رسیدن عید فطر دل را آرام می کند.
صد شکر که عید آمد
شوق عید فطر و نماز پرشکوه آن و شوق رجوع به ذات خود، اندکی از غصه ها می کاهد. گویی جشن می گیری برای اینکه با خدا و خودت وعده کرده ای که به گونه ای دیگر زندگی کنی، فطر عید بزرگی است، عید ذاتها و جانها، عید پشت کردن به شیطان و حرکت در مسیر حق، اما باز هم دلمان برای میهمانی خدا تنگ می شود حسی که دست بردار نیست... گویی طعمی را که چشیده ای نمی خواهی از دست بدهی.
زندگی چه فراز و نشیبها که بر ما تحمیل می کند و چه فرصتهایی که ما در این فراز و فرودها از دست می دهیم، قول می دهیم، عمل نمی کنیم اما باز منتظر رمضانی دیگر می مانیم که بار گناهان یک ساله مان را به روسیاهی به پیشگاه حق ببریم تا خط بطلانی بر آنها بکشد.
در این ماه سعی کردیم نمازهایمان را خالصانه تر بخوانیم، کاری که در ماه های دیگر کمتر می کنیم و اغلب در پایان ماه رمضان دوباره می شویم همان انسانهایی که بودیم و البته کاش غیر از این باشد.
رمضان در لغت به معناى گرما و شدت تابش خورشید است، گویی ماهی است برای سوختن گناهانی که مرتکب شدیم و ماهی است تا دگرگون شویم، بسوزیم و خمیره مان در قالبی الهی، دوباره جان گیرد.
مولانا می گوید:
آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست
تا سقا هم ربهم آید جواب تشنه باش الله اعلم بالصواب
زین طلب بنده به کوی حق رسید درد مریم را به خرما بن کشید
روزه گرفتیم تا اخلاص آزمایی شویم، تا از گرسنگی به خدا پناه ببرم، تا صحت و سلامتی خویش را تضمین کنیم، تا اگر فقیریم و غنی و اگر داریم یا ندار، بدانیم همه ما در مقابل خداوند در یک صفیم و عامل تفاوت ما نیات و اعمال خوب و بد ماست.
روزه گرفتیم تا یادمان باشد بیشتر به فکر بی کسیها و تنهاییها و رفاقتها باشم، به این فکر که خدای عظیم که همه جا در کنار ماست و قدم بر هر پله ای که بگذاریم در پله بالاتر منتظر ماست، از کرده خوبمان خوشحال می شود و بدکاریهایمان غمگینش می کند.
دلتنگیها تمام نمی شود و ماه رمضان تا ساعتی دیگر تمام است تا اگر عمری باشد سالی دیگر در سفره دیگر بر خوان رحمت الهی بنشینیم. اما یادمان باشد که رمضان فرصتی بود برای صیقل جان و روح.
از همین اکنون تلاش کنیم تا آیینه صیقل خورده جانمان به زنگار گناه آلوده نشود و برای روزهایی که می آیند انسانی آراسته و دل آرام باشیم که یاد خدا در روح و جانمان تنیده است.
نظر شما