۱۶ مهر ۱۳۸۷، ۹:۰۳

ابعاد اجتماعی و سیاسی ازخودبیگانگی

ابعاد اجتماعی و سیاسی ازخودبیگانگی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: سرگذشت فلسفی مفهوم بیگانگی به‌راستی از هگل آغاز می‌شود . هگل مفهوم از خودبیگانگی را به معنای اساسی در مورد ذات مطلق به کار می‌برد . مثال یا ایده مطلق ( یا روح مطلق ) که هگل هیچ حقیقتی جز آن نمی‌شناسد،(ذات) یا (خویشتنی) پویاست که دائماً در دایره بیگانگی و بیگانگی زدایی دور می‌زند.

اصطلاح بیگانگی در اندیشه مارکس به مفهوم عملی است که به وسیله آن ( یا وضعی که در آن ) شخص یا گروه یا نهاد یا جامعه‌ای بیگانه می‌شود ( یا بیگانه می‌ماند ) 1- از نتیجه یا محصول فعالیت خویش ( یا از خود آن فعالیت ) یا 2- از محیط طبیعی که در آن به سر می‌برد یا 3- از دیگر آدمیان – علاوه بر حالتهای 1و2و3 از راه همه یا هر یک از آن حالات – همچنین بیگانه می شود 4- از خویشتن ( یعنی استعدادهای انسانی خود که به طور تاریخی پدید آمده اند ).

بیگانگی وقتی از این نظر لحاظ شود ، همیشه مساوی با از خود بیگانگی است : مساوی است با بیگانگی آدمی ( یعنی خویشتن او ) از خود ( یعنی استعدادهای انسانی او ) و از طریق خود ( یعنی فعالیتهای او ) . پس از خود بیگانگی همچنین به معنای دعوت به دگرگون سازی انقلابی دنیاست ( یعنی (( بیگانگی زدایی ))  )، نه فقط یکی از مفاهیم توصیفی .

سرگذشت فلسفی مفهوم بیگانگی براستی از هگل آغاز می‌شود . هگل مفهوم از خود بیگانگی را به معنای اساسی در مورد ذات مطلق بکار می‌برد . مثال یا ایده مطلق ( یا روح مطلق ) که هگل هیچ حقیقتی جز آن نمی‌شناسد ، ( ذات) یا (خویشتنی) پویاست که دائماً در دایره بیگانگی و بیگانگی زدایی دور می‌زند. در تجلی طبیعی – یا در طبیعت که شکل از خود بیگانه مثال مطلق است – با خود بیگانه می‌شود، ولی از این با خود بیگانگی در قالب روح متناهی ( یعنی انسان ) بیرون می‌آید، زیرا آدمی در جریان بیگانگی‌زدایی، همان ذات مطلق است. پس، با خود بیگانه شدن و از بیگانگی در آمدن در اینجا صورت ثبوتی یا وجودی ذات مطلق است .

مارکس به ستایش از هگل یاد می‌کرد که دریافته بود، آدمی، خود خویشتن را می‌آفریند ( شیئیت بخشیدن به معنای از دست دادن شی ء و بیگانگی و استعلا از این بیگانگی است). ایرادی که مارکس به به او داشت از این جهت بود که هگل شیئیت یا خارجیت را با بیگانگی یکی می‌دانست و آدمی را مساوی خود آگاهی و بیگانگی انسان را به معنای بیگانگی خود آگاهی وی تلقی می‌کرد. به نوشته مارکس: حیات انسانی و انسان ، در نظر هگل ، مساوی با خودآگاهی است. بنابراین، هر گونه بیگانگی زندگی آدمی چیزی جز بیگانگی خودآگاهی نیست. از این رو ، هر گونه تملک مجدد زندگی بیگانه شده و خارجیت یافته به مثابه بردن آن به درون خود آگاهی به نظر می‌رسد.

اما بحث عمیق و گسترده درباره بیگانگی پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد . نه تنها مارکسیستها ، بلکه اگزیستانسیالیستها و پیروان مکتب اصالت شخصیت، و علاوه بر فیلسوفان ، روانشناسان ( بویژه روانکاوان ) و جامعه شناسان و منتقدان ادبی و نویسندگان نیز در این بحث شرکت داشته اند . یکی از غیر مارکسیستهایی که رونق و اهمیتی خاص به این بحث داد ، هایدگر بود که در کتاب "هستی و زمان" مفهوم غریبی ، پریشیدگی را در وصف وجه نا اصیل هستی بشر بکار برد و مفهوم آوارگی یا بیخانمانی را به میان آورد ، و در 1947 بر اهمیت بیگانگی تأکید کرد.

از مارکسیستها ، لوکاچ مطالعاتی راجع به بیگانگی در هگل ( خاصه در آثار جوانی هگل ) و مارکس انجام داده و کوشیده است تصور خویش از بیگانگی ( و رابطه آن با شی ء شدگی ) را مشخص کند .  از طرف دیگر ، بسیاری از افرادی که حاضر به پذیرفتن مفهوم بیگانگی در مارکس بوده اند، از قبول مفهوم بیگانگی زدایی سرباز زده اند و آن را به دلیل اینکه مستلزم فرض فطرت یا ذات ثابت و دگرگونی ناپذیری برای انسان است، غیر تاریخی و مردود دانسته‌اند .

مسئله‌ای که بخصوص بحث وسیع بر انگیخته این بوده است که آیا از خود بیگانگی یکی از صفات ذاتی و نابود نشدنی آدمی از حیث انسان بوده است ، یا ویژگی تنها یکی از مراحل تکاملی بشر . برخی از فیلسوفان ( خاصه اگزیستانسیالیستها ) معتقد بوده‌اند که بیگانگی یکی از جنبه‌های ثابت ساختار هستی آدمی است، و انسان گذشته از هستی اصیل ، هستی یا زندگی نا اصیلی را نیز می گذراند و بیهوده نباید دل خوش کرد که روزی فقط به نحو اصیل زندگی کند .

مشکل رفع بیگانگی از حیات اقتصادی نیز صرفاً از طریق الغای مالکیت خصوصی حل نخواهد شد. تبدیل مالکیت خصوصی به مالکیت دولتی ، تغییری در ماهیت وضع کارگر یا تولید کننده نخواهد داد. بیگانگی زدایی از حیات اقتصادی مستلزم آن است که مالکیت دولتی نیز ملغی و به مالکیت حقیقی اجتماعی مبدل شود ، و این صورت‌پذیر نیست مگر با سازماندهی کل حیات اجتماعی بر اساس خودگردانی تولید گنندگان بلا واسطه . اما خود گردانی تولید گنندگان نیز فقط شرط لازم رفع بیگانگی از حیات اقتصادی است ، نه فی نفسه شرط کافی آن ، چراکه خود بخود مشکل بیگانگی را در توزیع و مصرف حل نمی کند و حتی برای بیگانگی زدایی در قلمرو تولید هم بتنهایی کافی نیست. پاره ای از اقسام بیگانگی در تولید ، از ماهیت وسایل امروزی تولید سرچشمه می‌گیرند ، و از این رو ، به صرف تغییر شکل مدیریت تولید ، از میان رفتنی نیستند .

کد خبر 760974

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha