بیکن در مقام یک حقوقدان، عضو پارلمان و شورای سلطنت بریتانیا، دربارهی مسایل مربوط به حقوق، دولت و مذهب، همچنین موضوعات سیاسی دوران خویش، به نوشتن پرداخت. از سوی دیگر متونی منتشرکرد که در آنها درباره برداشتهای ممکن از جامعه اندیشیده بود و حتی در آثار خود درباب فلسفه طبیعی(پیشرفت آموزش) دربارهی مسائل اخلاق (جستارها) به تأمل پرداخت.
بیکن پس از آنکه تحصیل خود را در ترینیتی کالج، کمبریج و گرایز-این، در لندن، به پایان رساند، به جای برگزیدن سمتی دانشگاهی کوشید تا حرفهای سیاسی را آغاز کند. با وجود آنکه تلاشهای او در عصر ملکه الیزابت قرین موفقیت نگشت، در زمان جیمز اول به بالاترین مقام سیاسی یعنی لرد اعظم ارتقا یافت.
شهرت و نفوذ جهانی بیکن در آخرین سالهای حیاتش، زمانی که توانست تمام توانمندی خود را به طور خاص بر آثار فلسفیاش متمرکز سازد، گسترش یافت. پس از مرگش، زمانی که دانشمندان انگلیسی حلقه بویل (دانشکدهی نامریی) طرح او را در مورد نهادی پژوهشی و تعاونی در برنامهها و تمهیداتشان برای تأسیس انجمن سلطنتی به کارگرفتند، شهرت او حتی افزایش یافت.
شهرت بیکن تا به امروز حاصل رسالات او درباب فلسفه طبیعی و تجربهگرا (پیشرفت آموزش، ارغنون جدید علوم) و آموزه او درباره بتهای ذهنی است، که در نوشتههای اولیهاش مطرح کرد. علاوه براین، طرح او دربارهی نهادی پژوهشی و مدرن که در اتلانتیس جدید به تشریح آن پرداخت نیز بر شهرت او تأثیرگذار بوده است.
فرانسیس بیکن در 22 ژانویه سال 1561 چشم به جهان گشود. او فرزند دوم سر نیکلاس بیکن(کلیددار اعظم مهرسلطنتی) و بانو آن کُک بیکن- همسر بیکن و دختر سر آنتونی کُک، معلم خانگی ادوارد پنجم و یکی از سرشناسترین انسانگرایان عصر خود- بود. او در لندن و در ترینیتی کالج، کمبریج (5-1573) و گرایز-این (1576) به تحصیل پرداخت. از سال 1577 تا سال 1578 بیکن جوان، سر آمیاس پالت، سفیر انگلیس، را طی مأموریتش در پاریس همراهی کرد؛ مرگ پدر سبب بازگشت او به انگلستان شد.
ارثیه اندک بیکن مشکلاتی مالی برای او به همراه آورد و از آنجا که داییاش، لرد برگلی، در به دستآوردن سمتی دولتی که سمتی پردرآمد بود، به او کمک نکرد، او به شغلی سیاسی در مجلس عوام روی آورد.
در سال 1581 درمقام نمایندهی کُرنوال[ناحیهای درجنوب باختری انگلیس] وارد مجلس عوام شد و به مدت سیوهفت سال نمایندهی مجلس باقیماند. در سال 1582 وکیل دعاوی شد و به سمت دانشیاری گرایز-این منصوب گردید. دخالت او در امورسیاسی بلندپایه به دنبال نوشتن اولین یادداشت سیاسی با عنوان "توصیهنامهای به ملکه الیزابت" در سال 1584 آغازشد.
بیکن با رسیدن به سن بلوغ به مرور فلسفهی طبیعی پرداخت و ـ به پیروی از پدر- کوشید تا منصب سیاسی بلندپایهای را به دستآورد. او پس از مدتی کوتاه، کوشید تا با تأکید بر روشهای تجربی و پایهریزی علمی کاربردی، طرحهایی را برای نظامی جدید از علوم صورتبندی کند. با وجود این، آشکار شد که این تکلیف مضاعف بلندپروازانهتر از آن است که در عمل تحقق یابد.
ملکه الیزابت یا لردبرگلی با طرحهای بیکن درباره اصلاح علوم توافق چندانی نداشتند. امیدواری اندک او به این حوزه سبب شد که او وکیل و نمایندهای موفق شود.
از سال 1584 تا 1617 (سال ورود او به مجلس لردها) عضو فعال مجلس عوام بود. هنگامی که درسال 1593 عنایت الیزابت را برسر مسئلهی سوبسید از دست داد به ارل اسکس به عنوان حامی پناهبرد. او در مقام مشاور سیاسی به اسکس خدمت کرد اما هنگامیکه شکست اسکس در مبارزهی ایرلند آشکار شد و مبارزهی او برضد ملکه در نهایت او را به شمشیر جلادان سپرد، از او فاصله گرفت.
هنگامی که در سال 1603 جیمز چهارم، پادشاه اسکاتلند، با عنوان جیمز اول انگلستان جانشین ملکه انگلیس شد، دوران خوش بیکن آغاز شد. او در سال1603 به مقام "نایت" مفتخرشد، در 1606 با دختری جوان و وارث ثروتی هنگفت ازدواج کرد، در سال 1607 معاون رئیس دادگستری و در سال 1613 دادستان کل شد. از 1616 به بعد به بلندمرتبهترین مشاغل زندگیاش دست یافت: در سال 1616 به عضویت شورای سلطنت درآمد و سال بعد به سمت کلیددار اعظم مهرسلطنتی منصوب شد- و به این ترتیب به جایگاهی مشابه جایگاه پدرش دست یافت- و درسال 1618 لقب لرد اعظم و بارون ورولام به او اعطا شد.
در سال 1621، یعنی همان سالی که لقب ویسکونتِ سنت آلبانس به او اعطا شد، پارلمان به اتهام رشوهخواری در منصب قضاوت، او را به دادگاه ویژه فرستاد. جناح دربار و دشمنان او در پارلمان نقشه برکناری او را ترتیب داده بودند. بر طبق این نقشه او سپربلای مناسبی بود تا دوکِ بوکینگهام نه تنها از خشم عمومی که از تهاجم علنی نیز در امان ماند. او تمامی مشاغل و کرسی خود در پارلمان را از دست داد، اما لقب و دارایی شخصیاش را حفظ کرد. بیکن پنج سال آخر زندگیاش را به طور کامل به آثار فلسفی خویش اختصاص داد. او کوشید تا طرح بزرگ خود، دایرهالمعارف علوم (Instauratio Magna Scientiarum) را به پیش برد؛ اما این کار وسیعتر از آن بود که او بتواند فقط طی چند سال آن را به انجام برساند.
با وجود آنکه او توانست بخشهای مهمی از این اثر را به پایان برساند، اما این ضربالمثل که اغلب در آثار او بازگو شدهاست در مورد خود او نیز صدق میکند: زندگی کوتاه است، دانش بیانتها. او در آوریل سال 1626 در پی آزمایشهایی با یخ بر اثر ذاتالریه درگذشت.
نظر شما