پرفسور متيو ليپمن
* پروفسورليپمن ، شما دركتابتان تحت عنوان " فكركردن درحين آموزش" دوالگوي آموزش را مقايسه كرديد ( الگوي سنتي والگوي انعكاسي ). كمي درمورد تفاوت اين الگوها توضيح دهيد؟
- ليپمن : نمي توانم بدون ساده سازي اين الگوها را شرح دهم . درك سنتي كه مردم ازآموزش داشتند به تاريخ باستان بازمي گردد و روشي را براي متقاعد كردن نسل جوان تربراي به كارگيري دانش يكسان نشان مي دهد . دراين ميان، نسل قديمي، حقايق ، روابط و ارزشهايي را كه درست مي پنداشتند به نسل جديد منتقل مي كردند. دراين الگو نيازي براي تحقيق وتفحص شخصي دانش آموزان احساس نمي شد . چنين آزمون انتقادي درميان نسلهاي پيشين حكمفرما بود. روشنفكري مجالي را براي اصلاحات فراهم كرد.
مونتاين نيازبه آموختن قضاوت و داوري را مطرح كرد ، اما هيچ كس اطلاع نداشت كه چنين امري چگونه بايد انجام شود. درحقيقت تا پايان سده 19 تلاش اندكي براي ياد دادن قضاوت و داوري صورت گرفت. كانت آموزش وپرورشي را مطرح كرد كه درآن كودكان خود مي انديشند ومقلد بزرگسالان نيستند. اوعلاوه براين، به طرح مدل انعكاسي با اشاره به آنچه كه هواداري از" تمرين بررسي فيلسوفانه " ناميده مي شد ، كمك كرد. با وجود اين، هيچ كس نمي دانست كه چگونه اين امرمتحقق مي شود وازاين رو، نظريه كانت به فراموشي سپرده شد.
دراوايل قرن بيستم ، درطول نيمه اول قرن بود كه آموزگاراني چون جان ديويي الگوي انعكاسي جديدي را بوجود آورد. البته معلمان ديگري نيزحضورداشتند - مانند دوركيم ، گودمن و ميد - كه ازعلوم اجتماعي ومنطق الهام پذيرفته واصول جديدي را درآموزش وپرورش ، ملاكها واستانداردهاي جديد مطرح كردند. اين اصول موجبات شكل گيري الگوي آموزش وپرورش انعكاسي را فراهم كرد. به جز ديويي هيچ كس به تغييرروش تعليم اشاره اي نداشت . با وجود اين، ديويي پيوسته تاكيد مي كرد كه معلمان بايد درزمينه انديشه مورد آموزش قرارگيرند. آموزش انديشه هاي حقيقي به روزشده كافي نبود. همين امردرمورد آموزش استدلال وحقيقت نيزصدق مي كرد. كودكان نيز مانند دانشمندان بايد با يكديگرهمكاري مي كردند ، چرا كه تمامي آن چه كه دراين زمينه لازم بود درهمكاري خلاصه مي شد.
رهبران متد انعكاسي آموزش درقرن بيستم به اين نتيجه رسيدند كه آموزش براي انديشيدن بايد به صورت دقيق ، روشنفكرانه ومنصفانه مطرح شود. درنيمه دوم قرن بيستم شعارآموزگاران پيشتازاين بود كه مدارس نيازبه انديشه انتقادي دارند . اين درشرايطي است كه اين انديشه ها بايد به گونه اي باشند كه اصول علوم تجربي ومنطق رسمي وغيررسمي را خدشه دارنكند.
با وجود اين ، تنها ديويي بود كه پا را فراتراز رايل، شفلر ، گودمن ، نلسون ، و راولز گذاشت وبه آموزش به مثابه اصلاحات عظيم اجتماعي نگاه كرد، كه هدف ازآن، تبديل كردن جامعه به يك دنياي قانونمند بود . دراين دنيا مردم با دموكراسي بسيار زندگي مي كنند ودموكراسي به همان ميزان برايشان طبيعي است كه نوع راه رفتنشان اين گونه است.
با پايان قرن بيستم ، مرحله آموزش انعكاسي مربوط به ديويي پايان يافت وبا آغازقرن بيست ويكم مرحله اي مطرح شد كه معرفي عملكردهاي سودمندي چون جامعه پرسش، موازنه انعكاسي وگسترش قضاوت ويژگي هاي آن را تشكيل مي داد. ازهمين رو، تشخيص مدلهاي انعكاسي اوليه كه ازفلسفه تدريس ديويي نشات گرفته بود آسان شد. اين مدل انعكاسي داراي ويژگيهاي فلسفه كودكان بود. هدف ازاين انديشه بوجود آوردن دانش آموزان متفكر، معلمان متفكر ومدارس آموزش انديشه بود.
* چرا جايگاهي كه شما درچاپ دوم " فكركردن درحين آموزش" اتخاذ كرده ايد با عنوان " حماسه بزرگ وابسته به آموزش سقراطي " شناخته شد.
- كلمه maieutic، واژه يوناني براي مامايي است. سقراط ازاين كلمه زماني استفاده مي كرد كه مي خواست شباهت نسبي ميان مامايي وآموزش را تشريح كند. ماما موجبات تولد كودك را ازمادري كه بارداراست فراهم مي كند. اين درشرايطي است كه يك فيلسوف موجبات تولد انديشه را ازكودك كه صاحب تفكراست فراهم مي كند. ( تفسيرهاي ثانويه بسياري بوجود آمد تا بيانيه سقراط به خوبي درك شود . به نظرمن تعبيري كه ارائه شد درزمره بهترين ها جاي دارد واطلاق پذيري شالوده فلسفه آموزش كودكان را بيان مي كند : اين فلسفه مبين آن است كه كودكان به جاي خود مي انديشند ومقلد ديگري نيستند ) .
ازسوي ديگر " ماما " تنها به مادركمك نمي كند كه كودكان را به دنيا بياورد، بلكه موجبات تولد يك موجود انديشمند را فراهم مي كند وبي ترديد اوعضوي ازجامعه جهاني انديشمندان زنده است. سقراط با شهامت بسيارالگوي آموزشي مبتني برانديشه هايش را ارائه مي دهد .آن چه كه او انجام مي دهد به منزله شوك ديالكتيكي تناسب حماسي است. چاپ دوم كتاب " فكركردن درحين آموزش " به منزله تلاشي درجهت نشان دادن اين نكته است كه ما درحال حاضر تنها درآستانه طراحي هاي جديد درزمينه آموزش هستيم. تلاش هاي ما زماني به نتيجه مي رسد كه آموزش مامايي نظري به يك قانون تبديل شود تا يك استثنا.
* شما مطرح كرديد كه براي برطرف كردن نقصهاي موجود درمدارس ابتدايي ما نيازمند اين هستيم كه نگاهي عميق به آموزش داشته باشيم وپيچيدگي هاي آن را درزمينه جستجو و درزمينه فلسفه جستجو و پرسش بررسي كنيم. ازسوي ديگر، شما به پرسش وجستجو به عنوان منطقي ياد مي كنيد كه فرمهاي گوناگون فلسفه را دربردارد. چگونه مي توان گفت كه آموزش وفلسفه يك پرسش وجستجواست؟
- پرسش درحقيقت پاسخي جستجوگرانه به وجوه مسئله آميزتجربيات آدمي است. اين امربا سوال كردن آغازمي شود وبه تعبيروتفسيروشكل گيري فرضيه مي انجامد. پرسش ازطريق مباحثه و ژرف انديشي مي كوشد تا مشكلات را به جنجال ، مشاركت و استدلال تبديل كند . پرسش هاي علمي گه گاه به صورت پرسشهاي مجسم مجرد مطرح مي شوند اما اين امر ناعادلانه است. تمامي انديشه هاي خلاقانه ومبتني برتخيلات درزمره پرسش وجستجو جاي مي گيرند واين امردرمورد تمامي تحقيقات مسائل اخلاقي وارزشي نيزصدق مي كند. زماني كه ارسطو اعلام كرد تمامي كنكاش ها درحقيقت پرسش وجستجو هستند، به نظرمن دراين مسيرحركت مي كرد. اما درمورد آموزش وفلسفه چه مي توان گفت ؟ اگربگوييم آموزش، جستجو نيست مانند اين است كه ادعا كرده باشيم كه آموزش را تنها بايد ازطريق سنتي توصيف كرد ودراين ميان آموزش انعكاسي جايگاهي ندارد كه البته اين امرقابل قبول نيست. هيچ توجيهي براي انكارجايگاه پرسش درفلسفه وجود ندارد. نهاد بشري ازپرسش شكل گرفته است وفلسفه يكي ازاين ابعاد است. همچنين مي توان به فلسفه به مثابه فرم بسيارپيچيده آموزش نگاه كرد.
نظر شما