۳ آذر ۱۳۸۷، ۱۶:۱۸

زمان و مرگ از نگاه هیدگر

زمان و مرگ از نگاه هیدگر

خبرگزار ی مهر - گروه دین و اندیشه: نسبت هستی با زمان کدامست ؟ چون هیدگر شاهکار فلسفی دوره نخست کارش یعنی هستی و زمان را منتشر کرد، به این پرسش پاسخ داد: هستی را تنها می‌توان در افق زمان شناخت. زمان، حقیقت هستی و آشکارگی آن است.

اندیشه هیدگر مرز نمی‌شناخت. او درباره بسیاری از نکته‌ها و مسائل فلسفی نظر دارد. با این همه کار هیدگر یکسره و به‌گونه‌ای کامل و خلل ناپذیر متمرکز است گرد یک مسأله بود. سرلوحه کتاب هستی و زمان هیدگر جمله‌ای است از مکالمه سوفیست افلاتون: اکنون ... بیایید و مطلب را بر ما روشن کنید . هنگامی که از ((باشنده )) سخن می‌گویید ، مرادتان چیست ؟ بی‌گمان منظورتان از دیر باز بر خودتان روشن است. مانیز پیشتر گمان می‌بردیم که مقصود شما را دریافته‌ایم ولی در این دم کاملاً ناتوان شده و درمانده ایم. بیگانه چنین می‌گوید : بقیه مکالمه بحثی است که مدام به این مقصود باز می‌گردد: همگان می‌پندارند که می‌دانند وقتی از هستی حرف می‌زنند، از چه چیز یاد می‌کنند ، اما نکته اینجاست که چون از آنان بپرسیم: هستی چیست ؟یکسر در می‌مانند.

نسبت هستی با زمان کدامست ؟ چون هیدگر شاهکار فلسفی دوره نخست کارش یعنی هستی و زمان را منتشر کرد ، به این پرسش پاسخ داد : هستی را تنها می‌توان در افق زمان شناخت. زمان، حقیقت هستی و آشکارگی آن است. هستی‌شناسی هیدگر به این نکته مرکزی وابسته است: هستی زمان است. اندیشه فلسفی از افلاطون تا نیچه بدون دقت لازم از این نکته گذشته است، چرا که همواره هستی را مورد موجود یعنی چیزی حاضر در زمان حاضر پنداشته است. اما به نظر هیدگر کار اصلی فیلسوف تأویل هستی است در افق زمان. این هرمنوتیک هستی‌شناسانه به معنای گوش سپردن به آوای زمان است.

در آغاز کتاب هستی و زمان آمده است که ادراک هستی یک تعین دازاین (یا هستی آنجا ) است. دازاین در گوهر خود یک هستی  هستی شناس است ، نه به این معنا که همواره هستی‌شناسی بنیادین را سامان می‌دهد ( که این بهترین شکل اندیشیدن دازاین است ) بل به معنایی خاص چنین است. یعنی در توان نهانی و درونی اوست که بتواند هستی را بشناسد یا آوایش را بشنود .

نگرش ویژه‌ای که در گوهر خود تلاش برای شناخت ساختار بنیادین هستی ( هستی شناسی بنیادین ) را نهان دارد، اما این هنوز به‌گونه‌ای کامل بیان نشده است . رسالت هستی‌شناسی بنیادین ( که با هستی‌شناسی در اندیشه فیلسوفان پیش از هیدگر تفاوت دارد ) تحلیل وجود شناسانه ( اگزیستانسیل ) دازاین است.

او می‌داند که خواهد مرد، آگاه است که دیگران می‌میرند و او را با خود در این تجربه شریک نمی‌کنند، که مرگ همواره در پیکر  مرگ دیگری حاضر می‌شود. دازاین با دغدغه مرگ زندگی می‌کند. به نا تمامی طرح خود باور می‌آورد، به بی‌دلیلی متوقف شدن زندگی و طرحش. می‌داند که هیچ کس نمی‌تواند جای او بمیرد، و مرگش را با کسی شریک نخواهد شد . دازاین در مرگ شاید به آخر رسد . دازاین مرگ آگاه است، بر خلاف سنگ و گربه. حیوان نمی‌میرد، دازاین می‌میرد. دازاین مرگ را پیش‌بینی می‌کند انتظار یا پیش‌بینی مرگ، به طرح دازاین شکل می‌دهد، آن را ناکامل می‌کند و به شکست می‌کشاند. با این پیش‌بینی، مرگ محتمل می‌شود. نه همچون امکانی میان امکانات دیگر، بل چون امکان مطلق دازاین. امکان دادن به مرگ همین پیش بینی شکل اصیل و ریشه‌ای دغدغه است.

منبع: مدرنیته و اندیشه انتقادی - تألیف بابک احمدی.

کد خبر 788432

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha