۶ آذر ۱۳۸۷، ۸:۴۰

فلسفه معنابخش علوم دیگر است؛ گزارش یک میز گرد فلسفی

فلسفه معنابخش علوم دیگر است؛ گزارش یک میز گرد فلسفی

شرکت‌کنندگان در میزگرد "فلسفه و دیگر علوم اسلامی" بر نقش معنازایی فلسفه برای علوم و معارف دیگر تأکید کردند.

به گزارش خبرنگار مهر، میزگرد "فلسفه و دیگر علوم اسلامی" با حضور دکتر ابراهیمی دینانی، دکتر اعوانی و دکتر محقق داماد ظهر صبح روز سه شنبه در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران برگزار شد.

دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی در ابتدای این نشست در پاسخ به این سؤال که فلسفه چیست و فلسفه ورزی به چه معناست؟ گفت: این سؤال بسیار بنیادی است. فلسفه ورزی همان فلسفه است اما برای فلسفه تعریفهای زیادی شده است. هر نحله فلسفی یک تعریفی برای فلسفه خود دارد که می تواند همه اینها به وجهی درست باشد اما به طور جامع، فلسفه یعنی شناختن هستی. به عبارت دیگر فلسفه شناختن وجود است نه موجود.

وی سؤال اصلی فلسفه را در عبارت "لایپنیتس" یادآور شد و گفت: چرا موجودات به جای اینکه نباشند، هستند؟ هر فیلسوفی هر چه فلسفه را تعریف کند ناچار باید تنش به اینجا بخورد حتی در فلسفه های مضاف. این چیزی است که آدم را تا آخر عمر درگیر می کند. کار فیلسوف دغدغه این مسئله است و فلسفه ورزی هم یعنی همین.

دکتر غلامرضا اعوانی نیز در پاسخ به این سوال که آیا فلسفه دارای غرض است یا نه؟ و آیا فلسفه منفعت دارد و با غرض چه تفاوتی دارد؟ تصریح کرد: غرض فلسفه در ذات خودش است. کشتی سازی علم، صنعت یا فن هست اما غرضش ساختن است و خارج از خودش است اما فلسفه و علم موجب کمال نفس است و انسان در فلسفه به حقیقت انسانی خود می رسد.

دانستن، کمال انسانی است

وی افزود: ارسطو یک گفتار معروفی دارد که حرف همه حکماست و می گوید"انسان فقط همان است که می داند و دیگر هیچ". وقتی در تعریف انسان می گوییم "حیوان ناطق" به دلیل اینکه نطق همان قوه دانایی اوست و این دانستن و علم به حقیقت ذاتا مطلوب است که در ادبیات ما نیز به آن اشاره شده است. انسان دارای علم مطلق است نه علم مقید. درجات علم و فلسفه همان علم مطلق است. انسانی که نمی داند، این قوه خود را به کمال نرسانده است و یا نمی داند و دچار جهالت است از کمال انسانی بهره مند نیست. فلسفه هم همان دانایی مطلق است. فلسفه شناخت حقیقت وجود است که این وجود هم مراتب دارد. فلسفه راهی برای به فعل رساندن قوه دانایی است و تنها موجود دیگری که در حد نامتناهی این قوه دانایی را بالفعل و بالذات دارد حضرت حق است.

وی تأکید کرد: علم بین ما و خداوند مشترک لفظی نیست بلکه مشترک معنوی است. علم مشترک معنوی است منتهی علم خدا نامتناهی است چون وجود مطلق است و علم ما به حد طاقت بشری است. علم و وجود با هم تنیده شده است و تمام هستی با علم خدا خلق شده و ما هم علم داریم به این علم و این بزرگ ترین کمالی است که بشر می تواند به آن دست پیدا کند.


مبادی تصوریه علوم در علم فلسفه اثبات می شود

دکتر سید مصطفی محقق داماد در ادامه این نشست در پاسخ به این سوال که تفاوت منفعت و غرض فلسفه چیست؟ تصریح کرد: فلسفه علم اعلی است بدین معنی که هر علمی مبادی تصوری و مبادی تصدیقی دارد که مبادی تصوری علوم در فلسفه مورد بررسی و اثبات قرار می گیرد. اگر موضوع علم طب، بدن آدمی است اما اثبات وجود موضوع -که انسان و بدن انسان است- در علم طب بحث نمی شود.

وی تمام علومی که در بستر تاریخ اسلام متولد شدند را علوم اسلامی خواند و افزود: این علوم از فلسفه بسیار متنعم هستند و بسیاری از قواعد که در علم اصول مطرح است در فلسفه به اثبات رسیده است. همچنین علم فقه و اجتهاد و علم کلام اسلامی. درست است که مواد قیاس، نقل است اما نحوه استنتاج و مباحث آن در فلسفه آموزش داده می شود.

دکتر ابراهیمی دینانی در پاسخ به این سؤال که فلسفه مطلق و فلسفه مضاف چه تفاوتی با هم دارند؟ گفت: در دنیای امروز فلسفه‌های مضاف بیشتر جولان پیدا کردند به گونه ای که از فلسفه مطلق کمتر صحبت می شود.

وی فلسفه اخلاق، فلسفه دین، علم، منطق، حقوق و... را نمونه های بی شمار فلسفه مضاف خواند و گفت: این مباحث چیز تازه ای نیست چراکه حکمای ما در مباحث خود مطرح کرده اند. وقتی می گویند که همه علوم در اثبات موضوعات خود مدیون فلسفه هستند یعنی همین فلسفه مضاف، منتهی آنقدر بسط نداشت.

در نظر قدما تا قرن 18 میلادی علم به طور کلی فلسفه اما به اعتبارات مختلف بود

در ادامه این مبحث دکتر اعوانی رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه، به تفاوت معنای کنونی فلسفه مضاف با تعبیر قدما اشاره کرد و گفت: تا قرن 18 میلادی در غرب تمام علوم فلسفه بوده، به تعریف ارسطویی علم برهانی یعنی فلسفه بود. حس علم نیست بلکه مقدمه علم است . تجربه به تعبیر قدما علم نیست. به تعبیر قدما کشف علت، علم است که همه علوم قدیم در مورد موجود به اعتبارات مختلف بحث می کنند.

وی به تنها فرق علوم و فلسفه اشاره کرد و گفت: فلسفه علم مطلق است و پیش فرض ندارد اما علوم پیش فرض دارند.

دکتر اعوانی به تمثیل نردبان از فلسفه در نظر افلاطون اشاره کرد و گفت: یک نفر وسط نردبان ایستاده یا می خواهد برود بالا یا بیاید پایین. آن کسی که بیاید پایین علم است و نهایت بالا رفتن او همان پله است اما فلسفه در آن پله نمی ماند می رود تا بالایی که دیگر پله نباشد. بنابر این علم مطلق است.

وی تصویر علم را در دنیای کنونی دگرگون خواند و گفت: فلسفه های مضاف در حوزه فلسفه علم پدید آمده که نهایتش به کانت می‌رسد و کانت علم نظری را ممکن نمی داند و علم پدیداری را جهل می داند و در نظر او فلسفه یک وظیفه دارد که به مبادی و مفاهیم علوم به عنوان گزاره های درجه دو بپردازد. از این منظر فلسفه های تحلیلی پدید آمد که کار آنها به معنای علم مطلق نیست. فلسفه های مضاف امروزی جزئی از فلسفه های علم است که فلسفه های علم به گزاره های متافیزیکی توجه ندارند. ما یک فلسفه تحلیلی و یک فلسفه نظری داریم.

دکتر اعوانی افزود: در حکمت اسلامی "علم" مراتب طولی دارد، چنانکه ادراک مراتب طولی دارد، حس، خیال عقل استدالی، عقل شهودی، ... که لازم و ملزوم یکدیگرند و همدیگر را نفی نمی کنند بر خلاف غرب. ما این مراتب را کل واحدی می بینیم که با هم ارتباط دارند و رابطه آنها در فلسفه ما مشخص است. بنابر این وحدت علوم در حکمت اسلامی بیشتر تضمین است.

دکتر محقق داماد در ادامه این بحث در مورد رابطه فلسفه های مضاف و علوم اسلامی گفت: در ادبیات اسلامی ما یک آمیختگی بسیار عمیقی داشتیم میان علوم اسلامی و فلسفه. این آمیختگی باعث می شد که فلسفه های مضاف به نحو استغنا خودنمایی نمی کردند و به یک معنا علوم اسلامی فلسفه علوم بود.

وی با یادآوری سخنان استاد خود مرحوم سید مهدی حائری یزدی که بر غنای کتب آموزشی در حوزه های علمیه تأکید داشت، افزود: ایشان می گفتند مغنی فلسفه ادبیات عرب است نه ادبیات عرب. ادبیات عرب همان است که در کشورهای عربی تدریس می شود اما به هیچ وجه فیلسوف ادبیات تربیت نمی شود. به هیچ وجه الان استاد ادبیات صرف آنطور که در شرح امثله و... که فلسفه این نوع ترکیب را بیان می کردند، بیان نمی کنند.

وی به آموزش دانش آموزان به سبک فلسفی در قدیم اشاره کرد و گفت: شاید برخی ها ادبیات عرب را می دانند و خوب صحبت می کنند اما آنجایی که می خواهند از ادبیات عرب در استنتاجات، در فقه، در اصول استفاده کنند، پایشان لنگ است چون فلسفه ادبیات را نخواندند.

دکتر محقق داماد با اشاره به مباحث مختلف در علم اصول، تصریح کرد: علم اصول، فلسفه فقه است. در علم اصول مباحثی وجود دارد که به هیچ وجه در فقه به کار نمی آید اما عالی و دقیق است.

این استاد فلسفه به وجود فقهای برجسته اهل سنت که فیلسوف نیز بودند اشاره کرد و گفت: فقهای بزرگی مثل شاطبی که اندلسی است تحت تأثیر نحوه فکری اروپایی در اسلام کارهای بزرگی کرد. شاطبی در فلسفه فقه و حقوق کار بسیار بزرگی کرده است که نیاز است در دانشکده الهیات تدریس شود.

وی از کتاب "اعلام الموقعین عن رب العالمین" ابن قیم نیز به عنوان فلسفه علم یاد کرد و آن را کتاب متافیزیک فقه دانست و در عین حال به غنای کتب اسلامی در مقایسه با برخی کتب فلسفی غرب تأکید کرد و گفت: شاید در آینده نه چندان دور شکل عرضه دانش فلسفه مضاف عوض شود و آن چارچوب و ساختار آن نحوه جدید و مدرنی به خود بگیرد.

دکتر دینانی نیز در ادامه به تفاوت دنیای قدیم و جدید اشاره کرد و گفت: دنیای جدید در یک کلمه خلاصه شده و آن "سقف بی کفتر صدها اتوبوس" به تعبیر سهراب سپهری است. خوب یا بد به هر حال جهان، جهان دیگری است.

وی تقسیم لفظ به حرف، اسم و فعل را از روح فلسفه دانست و گفت: اسلام بسیار جایگاه والایی دارد اما فرهنگ اسلامی با دین اسلام متفاوت است و اسراری در ادبیات فارسی و فلسفه ابن سینا وجود دارد که اگر ابن سینا نبود و رد پای ابن سینا در علوم اسلامی حتی نحو، صرف و اصول و فقه نبود، چه چیزی باقی می ماند.

وی به روح حاکم فلسفه در مباحث نحوی اشاره و تأکید کرد: علوم اسلامی ما مملو از رگه های فلسفی است به ویژه که 90درصد اصول، فلسفه است.

در ادامه این نشست که مورد استقبال دانشجویان و اساتید دانشکده الهیات قرار گرفته بود، دکتر دینانی به تأثیر عمیق فلسفه بر علوم اسلامی اشاره کرد و گفت: وجود فلسفه در علوم اسلامی هم بسیار سودمند بوده و از جهتی نیز دست و پاگیر بوده است هرچند که در معارف قدما پیش هستند اما در تکنیک ما عقب ماندگی هایی داریم.

وی از عدم توجه اساتید فلسفه نسبت به آثار ابن رشد انتقاد کرد و  این فیلسوف را از عالمان برجسته اسلام در فقه دانست و گفت: ابن رشد پیشگام دنیای جدید است و توصیه می کنم که کتاب "بدایة المجتهد و نهایة المقتصد" در دانشکده الهیات تدریس شود چراکه کتاب فقهی عجیبی است.

دکتر اعوانی نیز در مورد نسبت علوم با فلسفه نیز گفت: در نگاه قدما وجود، تجلی علم است و تجلی علم نصف حکمت است و تمام ذرات هستی ظهور علم الهی است.
 
وی به مراتب علم اشاره کرد و گفت: حس را نمی توان به حس نقد کرد بلکه باید آن را از مرتبه بالاتر یعنی عقل تحلیل کرد. صحبت از عقل است. آیا ما قوه ای داریم که بتواند عقل را مورد نقد قرار دهد . من بین حکمت و فلسفه جدید فرق می گذارم. حکمای ما در عقل هم مراتب قائل بودند که حتی می شود عقل را هم نقد کرد که آن عقل شهودی، ذوقی و کشفی است. افلاطون اعتقاد دارد عقل برهانی بین همه علوم هست اما فلسفه نباید به این عقل خرسند باشد و باید به کمال عقل برود.

وی با بیان اینکه امروزه مراتب وجود ندارد، افزود: امروز علم اعلی فراموش شده است. فلسفه اسلامی را آنطور که باید نمی خوانیم ما باید دوباره برگردیم به فلسفه خودمان به عنوان تفسیر هستی نه فقط خواندن کتاب بلکه از دید نظری به آن توجه کنیم.

خطر جدایی مباحث معقول و منقول 

در پایان این مبحث نیز دکتر محقق داماد با طرح این سؤال که آیا ما با جدا کردن معقول و منقول سودی بردیم یا منحرف شدیم، افزود: درحوزه های سنتی معقول و منقول با هم بود. حتی کسانی که با فلسفه مخالفت می کردند اصول شان فلسفه بود. هرچه جلو آمدیم این معقول و منقول از هم جدا شدند.

وی جدا شدن معقول و منقول را از یکدیگر خطری جدی خواند و گفت: برخی از حقوقدان برجسته ای هستند که به هیچ وجه اصطلاح منطقی و واژه های فلسفی را که در کارهای حقوقی اش به کار می رود، نمی داند و از طرف دیگر هم فیلسوفانی هستند که به مباحث حقوقی واقف نیستند.

وی علامه حلی، ابن رشد اندلسی و... را از جمله علمای جامع معقول و منقول در تاریخ اسلام برشمرد و گفت: ما باید ببینیم این بزرگان در اجتهاد چه روشی را به کار برده اند.

کد خبر 790057

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha