علم در صدق و كذبش به قرآن و حديث ارتباطي ندارد. فرض بگيريم كه اينها دو ريشه متفاوت علماند، و با فرض اين كه تقليد ، روش خاص پيروي از علوم نقلي است و اثبات نيز روش شايسته براي علوم عقلي است؛ اين مسئله اين موضوع را به دنبال دارد كه اگر مردم علوم عقلي را فرابگيرند ، در حالي كه آنها را براي خود و در خود اثبات نكردهاند ( بدانها يقين پيدا نكرده اند)، پس در حقيقت آن چه را كه آنها علم مي دانستند ، درنيافته و نميدانند. [علمشان تنها تصوري از علم و دانايي است]. اين جهل مركب است. به بيان ديگر، آنها به نادانيشان جاهل اند.
" جهل مركب " آفت روح انساني است و تنها راه علاج جهل مركب ، شناخت جهل است. |
" جهل مركب " آفت روح انساني است ، چرا كه درها را به سوي دانش و ياد گيري مي بندد. اگر انسان گمان كند كه مي داند ، ديگر چرا بايد براي آموختن تلاش كند؟ تنها راه علاج جهل مركب ، شناخت جهل است. بعد از آن ، جهل تبديل به جهل بسيط مي شود. راه علاج جهل بسيط طلب علم است.
به طور خلاصه، اگر هيچ چيز درباره سنت عقلي در ذهن نباشد، اين نكته را بايد به خاطر داشت كه : اولين هدف آموزه هاي عقلي تحقيق است و تحقيق عبارت از معرفت اشياء با اثبات و شناخت حقيقت آنها توسط آدمي در درون خود[ نفسِ خود ] است. اگر علم تنها حفظ نظرات انديشمندان و كارشناسان بود در آن صورت ، آن دانش، دانشي تقليدي و خالي از تحقيق خواهد بود.
نظرات اكثر مردم، محفوظاتي از دروس مدرسه، خواندن كتابها، تلويزيون يا شنيده هايي از ديگران است |
از آنچه گفتم بايد روشن باشد كه غالب مردم اساس نظريات خود را بر علوم " منقول" و نه بر علوم عقلي، بنا نهاده اند. به بيان ديگر، نظرات اكثر مردم، محفوظاتي از دروس مدرسه، خواندن كتابها، تلويزيون يا شنيده هايي از ديگران است . علوم در درونشان اثبات نشده و تحقق نيافته است. مطمئنا آنچه را كه گمان مي كنند دارند، ندارند و همان را همچون باور اصيلي مي انگارند. علم تقليدي مي تواند از منابع مختلفي سرچشمه گيرد ، از جمله روش مدرن آموزش، كه پيامبراني چون داروين، فرويد و انيشتين داشت. اگر كسي مطمئن باشد كه مرجع صادقي را براي تقليد انتخاب كرده است مطمئنا پس از آن نياز به تحقيق در حوزه اعتبار و صدق علوم نقلي خواهد داشت.
فرهنگ عامه غربي – و همچنين مشابه آن فرهنگ كه در بسياري از جوامع اسلامي رواج يافته است- بر ديدگاهي بنا شده كه درآن " نظريه هاي علمي" ، عين حقيقت فرض شده اند و"علم" تنها پاسخگويٍ قابل اعتماد پرسش از هستي است. در اين منظر نقش دين در بهترين حالت عرضه داشت سيستم اعتقادي اي است كه در سايه آن آدميان به تسكين روحي و استقامت اجتماعي دست مي يابند |
قبل از ادامه بحث درباره رابطه ميان سنت عقلي اسلامي و علوم مدرن ، لازم است مطلبي را در باب كلمه «علم» Science از حيث ريشه شناختي بيان كنم. اين كلمه مي تواند به هر نوع دانشي اطلاق شود، اما وقتي كه در تقابل با دين قرار مي گيرد ما از آن معناي جهد دانشمندان مدرن در حوزه هايي چون فيزيك، زيست شناسي، و زمين شناسي را درك مي كنيم. از علم، به بياني ديگر ، دانش تجربي مراد مي شودكه نتايجش با« روش علمي» به دست مي آيد. با اطلاع از اين معناي " علم" بايد حقيقت " روش علمي" را مورد توجه قرار دهيم . روش علمي ( Scientism ) آن چنان كه Rustum Roy فيزيكدان و منتقد اجتماعي مي گويد، عبارت است از قبول علم به عنوان الهيات و فرض تكنولوژي پيش رونده به عنوان دين روز به روز(Day-to-Day) . " روش علمي" راهي براي نگاه به عالم است و نوعي از ارزش صدق به آن مي دهد كه قبلا براي متن ديني متصور بود. با وجود اين كه بسياري از فيلسوفان و نويسندگان دوران مدرنيسم ، روش علمي را مورد انتقاد قرار داده اند، هنوز بسياري از مردم جهان ، حتي آنها كه تحصيل كرده اند و بايد بهتر بفهمند، دانش علمي را به عنوان تنها راه قابل اتكاء و اطمينان مي شناسند. فرهنگ عامه غربي – و همچنين مشابه آن فرهنگ كه در بسياري از جوامع اسلامي رواج يافته است- بر ديدگاهي بنا شده كه درآن " نظريه هاي علمي" ، عين حقيقت فرض شده اند و"علم" تنها پاسخگويٍ قابل اعتماد پرسش از هستي است. در اين منظر نقش دين در بهترين حالت عرضه داشت سيستم اعتقادي اي است كه در سايه آن آدميان به تسكين روحي و استقامت اجتماعي دست مي يابند.
يكي از نتايج روش علمي آن بوده است كه سنن عقلي اسلامي چون: فلسفه، جامعه شناسي، و علوم سياسي به وسيله علم و نهادهاي آكادميك مدرن در محاق و كسوف قرار گرفته است |
يكي از نتايج روش علمي آن بوده است كه سنن عقلي اسلامي چون: فلسفه، جامعه شناسي، و علوم سياسي به وسيله علم و نهادهاي آكادميك مدرن در محاق و كسوف قرار گرفته است. اين بدان معنا است كه متفكران مسلمان معاصر بر اساس قواعد مدرن آموزش ديده اند و عمدتاً در باب علم و دين با اصطلاحات غربي بحث مي كنند. اگر دين نقشي در زندگيشان داشته باشد ، بسيار كم اهميت است؛ اما در آموزه هاي سنت عقلاني – اگر آگاهيي در باب آن وجود داشته باشد- بدان چنان نگريسته مي شود كه گويي نياي دير سال مرده علم مدرن است. نيايي كه آموزه هاي پر ابهام آن، اكنون جايگزين "حقايق" شده اند.
در متون اسلامي بنيان تفكري كه مي گويد: دين خودش را با سوالات علمي درگير نمي كند، انديشه اي است كه وظيفه دين را گفتن باورها و آداب مي داند . با وجود اين، وقتي به سنت عقلي اسلامي مينگريم درمي يابيم كه آن سنت دانشهاي مختلفي را در دل خود جاي داده بود |
در متون اسلامي بنيان تفكري كه مي گويد: دين خودش را با سوالات علمي درگير نمي كند، انديشه اي است كه وظيفه دين را گفتن باورها و آداب مي داند . با وجود اين، وقتي به سنت عقلي اسلامي مينگريم درمي يابيم كه آن سنت دانشهاي مختلفي را در دل خود جاي داده بود. آنچه را كه ما روش علمي مي ناميم ، يكي از صور آموزشي بود كه در حوزه روش هاي عقلي جاي داشت، اما براي درك اهميت شمول آن ، نخست بايد دريابيم كه متكران مسلمان قصد انجام چه كاري را داشتند؟ اگر بخواهيم مقاصد و اهداف متفكران مسلمان را دريابيم ، بايد در خاطر داشته باشيم كه روش آنها تحقيق و شناخت بود. با به خاطر آوردن چنين موضوعي ، از خودمان مي پرسيم : كدام گونه از علم مي تواند تحقق ( اثبات) يابد؟ متفكران مسلمان سعي مي كردند تا چه چيزي را به وسيله خود و براي خودشان ، بدون تعلق به منابع بيروني دريابند؟ به نظر آنها كدام گونه از فهم ها نمي تواند با احاديث نبوي و حكما و فقها عرضه شود؟
قصد جستجوگر عقلي، گردآوردن اطلاعات و يا آن چه كه آن را امروزه " حقايق" مي ناميم نبود. همچنين مشاركت در پروژه علم و كمتر از آن ، بناي اطلاعات بنياني هم نبود، بلكه مراد آن ، تصفيه و تهذيب درك انسان بود. به بيان ديگر ، جستجوگران اين معرفت، به دنبال تربيت اذهان و تهذيب قلوب خود بودند تا بتوانند آنچه كه توسط ذهن انساني قابل فهم است و هر چيزي كه ممكن است به وسيله آن به معرفت مطمئن و يقيني و دانش محقَق رسيد، را به شايستگي درك كنند |
توجه كنيد كه قصد جستجوگر عقلي، گردآوردن اطلاعات و يا آن چه كه آن را امروزه " حقايق" مي ناميم نبود. همچنين مشاركت در پروژه علم و كمتر از آن، بناي اطلاعات بنياني هم نبود، بلكه مراد آن ، تصفيه و تهذيب درك انسان بود. به بيان ديگر، جستجوگران اين معرفت، به دنبال تربيت اذهان و تهذيب قلوب خود بودند تا بتوانند آنچه كه توسط ذهن انساني قابل فهم است و هر چيزي كه ممكن است به وسيله آن به معرفت مطمئن و يقيني و دانش محقَق رسيد، را به شايستگي درك كنند. هر طالب علمي در انتظار بود تا خود به معرفت علمي يقيني دست يابد و چنان بود كه مجهول خود را در اولين نقطه با معرفت مستقيم دريابد. اگر او به جاي شناخت حقيقت در درون خويش ، به كلام استاد يا كتابي تكيه مي كرد، مقلدي بيش نبود. تقليد قادر به ساختن علم عقلي نيست، بلكه تنها "علم نقلي" را بر مي سازد. به طور كلي، چهار منطقه اصلي براي تحقيق و اثبات وجود دارد كه عبارتند از : " رياضيات"، "كيهان شناسي" ، " روانشناسي" و " اخلاق" . متافيزيك مطالعه خاستگاه و نهايت واقعيتي است كه زير ساخت همه پديده هاي جهاني است."خدا" بر فراز بحث قرار دارد. با وجود اين ، خدا به اسامي غير شخصي چون "وجود" يا "ضرورت " ، يا " اول" ناميده مي شود. كيهان شناسي (Cosmology) علم پيدايش و ناپيدايي(غيب) عالم است . جهان از كجا (پديد) آمده است و به كجا مي رود؟ به طور طبيعي عالم از احد پديد آمده است و به سوي او برخواهد گشت. اما چگونه بدين جا رسيده است؟ و چگونه باز خواهد گشت؟ سنت عقلاني يادآور مي شود كه اثبات خط سير آمدن و بازگشتن ممكن است
.
چرا افراد اين قدر با هم تفاوت دارند ؟ انسانها چگونه مي توانند استعدادهاي خدادادي خود را شكوفا كنند؟ اگر آنها انسان كاملند چگونه مي توانند هر چيزي بشوند كه بايد و شايد بشوند؟ در نهايت، اخلاق حوزه عقل عملي است. چگونه مي توان به روح كسي آموخت تا فرامين عقل و هدايتهاي الهي را اطاعت كند؟ و فعاليت هاي روزانه اش را با خدا، جهان و ديگر انسانها هماهنگ كند؟ سلامتي روح چه خواصي دارد؟ اين خواص چگونه مي توانند تبديل به فطرت ثانوي روح شوند؟
بايد اشاره كنم كه نقطه مركزي توجه هر كدام از اين علوم چهارگانه همان نفس است. از آنجا كه تنها " نفس انساني " مي تواند به معرفت خدا دست يابد پس " نفس " مساله كليدي است . راهي كه نفس اين عمل را در آن انجام مي دهد عبارت است از پرورش و تهذيب نيروي دروني خود يعني عقل يا قلب . براي پرورش اين نيرو انسان بايد بداند كه با چگونه نفسي طرف است. اما متن مرجع يا يك كارشناس نميتواند نفس شما را بشناسد و بگويد كه شما چگونه ايد؟ آدمي چنان كه از درون مي تواند نفس خود را بشناسد نمي تواند از بيرون به اين معرفت دست بيايد . شناخت بيروني ، معرفت نفس را بر تقليد بنيان مي نهد و نه تحقيق و اثبات. بنابراين چنان دانشي عقلي نمي تواند باشد بلكه معرفت نقلي است.
همه معارف در سنت عقلاني، چه عقلي و چه نقلي، دستمايه اي براي معرفت نفس بودند. هنگامي كه استادان بزرگ " سنت" ، در واقع در باب چيزي مي نوشتند كه برايشان اثبات شده و به ثبوت (يقين) رسيده بود نه چيزي كه آن را از ديگري شنيده باشند. آنها منتقد سرسخت كسي بودند كه مي خواست اين مسائل را تنها از دريچه نقل، تقليد و اجماع عام بفهمد |
همه معارف در سنت عقلاني، چه عقلي و چه نقلي، دستمايه اي براي معرفت نفس بودند. روح آگاه روحي است كه كاملا "خودش" باشد. فلاسفه چنان روحي را در آثارشان "عقل بالفعل" ناميده اند. اين عقل بالفعل ، روح تغيير يافته و فراتر رفته اي است كه هر دو قواي نظري و عملي وي به كمال رسيده اند. با داشتن چنين عقلي، نفس در هماهنگي با خدا، جهان و ديگر انسانهاست. هنگامي كه استادان بزرگ " سنت" درباب اين چهار عنوان مي نوشتند ، در واقع در باب چيزي مي نوشتند كه برايشان اثبات شده و به ثبوت ( يقين) رسيده بود نه چيزي كه آن را از ديگري شنيده باشند. آنها منتقد سرسخت كسي بودند كه مي خواست اين مسائل را تنها از دريچه نقل، تقليد و اجماع عام بفهمد. پرسش هاي عقلاني پاسخ هاي عقلاني مي طلبند و جاي مطرح كردن سوالات و درك پاسخ ها، روح انساني است.
بايد دانست كه بسياري از مردم قدرت، نيرو، يا انگيزه تهذيب نفس و شناخت خود را ندارند. بطور عمومي مورد موافقت بود كه چنين افرادي بايد به علوم نقلي راضي باشند. آنها بايد به آموزه هاي الهياتي مومن باشند و ازهدايتهاي عملي انبيا پيروي كنند. بر ايمان چون اسلوب مشاركت منفعل در فهم عقلاني نگريسته مي شد. چنان كه حديث مشهور نبوي تاكيد دارد ايمان نوري الهي است كه وارد قلب مي شود و به مردم اجازه درك مستقيم آنچه را كه در نمي يابند، مي دهد و موجب ميثاق محكم با موضوع خود مي شود كه در درجه اول خدا، قرآن، پيامبر و روز قيامت است.
نظر شما