۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۳، ۱۱:۲۰

ديدگاهي متفاوت به يك فيلم ؛ نوشته عليرضا برازش:

مارمولك كيست؟

مارمولك كيست؟

سير فيلمنامه نويس ، تهيه ، توليد و اكران آخرين فيلم كمال تبريزي كه عاقبت " مارمولك" نام گرفت ؛ لحظه اي از انتقاد ، اظهار نظر و ايجاد حساسيت هاي حاشيه اي اها نبوده است. اينك فيلم با توافقي چند جانبه و غير رسمي به هر روي از اكران عمومي بازمانده است و اين فرصت مغتنمي است تا ديدگاههاي مختلف چرايي اين روند را كاوشگري كنند.

عليرضا برازش كارشناس علوم ديني و فرهنگي كه بطور مثال مشاوره مذهبي سريال تلويزيوني « مسافري از هند » را در كارنامه خود دارد، ارزيابي متفاوتي از"مارمولك" نگاشته و به "مهر" ارسال نموده است. نوشته اي كه قبلا بخشهايي از آن در يكي از روزنامه ها چاپ شد ، اينك بطور كامل تقديم مي شود و ضمن احترام به سازندگان اصلي فيلم كه بارها ثابت كرده اند اهل گسترش تعارض در عرصه فرهنگ و سينما نيستند، اميدواريم بابي براي سايرارزيابي هاي كارشناسانه و منصفانه باشد:

بسمه تعالي 

قبل از هر چيز بايد به صاحب ايده، نويسندة سناريو، تهيه كننده و كارگردان و ساير دست اندركاران اين فيلم آفرين گفت، الحق والانصاف ايدة جذابي بوده، خوب پرداخته شده و خوب تر بازي شده كه در شرايط ايران هشتادوسه، حرص و اشتياق ميليونها و شايد ده‌ها ميليون ايراني را براي ديدنِ خود برانگيخته است. شما بفرمائيد، اگر ركوردشكني در جذب اقبال عمومي جاي آفرين ندارد پس چه چيزِ جاي آفرين دارد؟

 البته پر واضح است به هر قيمتي مخاطب جلب كردن، و رضايتِ مخاطب را به دست آوردن آفرين ندارد. حريم شكني در مسائل سكسي براي ملتي كه براي اين امر حريم و خطوط قرمزي قائل است، و نيز دست يافتن به پشت پردة زندگي شخصيتهاي سياسي، سرهم كردن راست و دروغ و پرده‌دري و افشاگري چه بسا سروصداي زيادي به پا كند و مخاطب فراواني جذب، ولي خوشبختانه مارمولكِ ما از اين ديوار بالا نرفته است.

مارمولك در فرازهاي متعددي توپ خندة تماشاگران را مي‌تركاند و به تعدادي بيش از حد متداول در فيلمهاي حتي تماشاگر پسند، ابراز احساسات دسته جمعي تماشاگران را همراه مي‌كند. و اين يعني اقبال، يعني تأييد نيمه رسميِ عملكرد قهرمان داستان توسط مردم، و ابراز احساسات در پس ديالوگهاي متعدد، يعني اينكه: "جانا سخن از زبان ما مي‌گويي ". و اين يعني آفرين  به نويسنده و محقق.

اگر شما بتوانيد جملاتي بنويسيد كه در حالِ اجرا و بازگو شدن، مردمِ شهرهاي مختلف بدون هماهنگيِ قبلي واكنش يكسان و مشابه از خود بروز دهند، يعني دريافته‌اي زبان مردم مي‌خواهد چه بگويد و تو جرأت كرده‌اي و يا اينكه كشف كرده‌اي مردم چه ميخواستند بگويند و رويشان نمي‌شد و يا جرأت نداشتند و يا اينكه تريبوني در اختيار نداشتند. و تو تريبون مردم شده‌اي و رسانه يعني همين و فرهنگ سازي هم يعني همين كار؛

 اتفاقاً فرهنگ از آن دسته مفاهيمي است كه در كتب لغت و دائرةالمعارف ده‌ها تعريف براي آن ارائه شده است و مطالعة همه آنها چه بسا خواننده را گيج كند و بالاخره درنيابد كه فرهنگ يعني چه؟ يك مصداق عيني، واقعي و ملموس از فرهنگ و فرهنگ سازي همين فيلمي است كه در حال نمايش و تأثيرگذاري است، اگر يك فيلم بتواند جمع  قابل توجهي از مردم يك شهر يا كشور را براي ديدنِ خود به سينماهاي كم رونقِ ما بكشاند، و همين مردم دقايق فراواني حتي بيش از زمان تماشاي فيلم، دربارة آن صحبت كنند و دقايق فراواني نيز به مفاهيم آن  بينديشند اين يعني فرهنگ.

اين يعني انتقال عقايد و مفاهيمي كه در ذهن نويسنده، تهيه كننده و كارگردان بوده است،  به اذهان مردم. و كار فرهنگي يعني همين.

حال اگر خوانندة عزيز، ما را همراهي كند، مي‌خواهيم به اين مهم بپردازيم كه طراح، نويسنده، تهيه كننده، كارگردان و حاميان اين فيلم، مي‌خواسته‌اند چه مفاهيمي را به مردم منتقل كنند. و تا چه ميزان در اين امر موفق بوده‌اند؟

كمالِ سادگي است كه تصوّر كنيم كمالِ تبريزي فقط براي خنداندنِ مردم، دست به اين ريسك زده باشد؛  و نهايت كم اطلاعي است كه فرض كنيم پيمان قاسم‌خاني فقط براي پول و حق نگارش اين يادگار فرهنگي را از خود بجا گذارده باشد.

و نيز اوج بلاهت است اگر بپذيريم انتخاب اسم "مارمولك "براي اين فيلم، فقط براي جذب تماشاگر بوده و به اين علت كه "رضا مثقالي " مشهور به "رضا مارمولك "بوده است، حالا چرا به اين صفت مشهور بوده؟ لابد چون روي بازويش عكسِ مارمولك خالكوبي شده؟ و اگر بپرسي چرا عكس مارمولك خالكوبي شده؟ بايد جواب بشنويم كه چون اين شخص داراي صفاتِ مارمولك است و ديدن او آدم را يادِ مارمولك مي اندازد؟ ولي موضوع عميق‌تر از اين حرفهاست...

حالا بايد تأملي عميق‌تر كرد آيا صاحبان اين اثر قصد داشته اند مردم بعد از ديدن فيلم با ديدنِ مارمولك ياد چه كسي يا چه قشري بيفتند؟ يا اصلا ً قصدي نداشته اند؟ و اگر هم قصدي نداشته‌اند امروز مردمِ مارمولك ديده و مارمولك شنيده، در كوچه و خيابان با ديدن چه كسي مارمولك در ذهنشان تداعي مي شود؟ و آيا با ديدن اين فيلم يك مفهوم منصفانه و نزديك به واقعيت به ذهن مردم ما منتقل مي‌شود؟

بد و خوب بودن يك اثر فرهنگي با همين ملاك قابل سنجش است ولاغير؛ هر اثر فرهنگي و هنري، مفاهيمي را به بيننده و خواننده منتقل مي‌كند، حالا اگر آن مفاهيم از خطّ حقيقت و عدالت و انصاف كمتر فاصله داشته باشد آن اثر خوب و خداپسند است و بالعكس.

برگرديم و ببينيم "مارمولك "  تلاش مي‌كند كدام قشر را در ذهن مردم "مارمولك " جلوه دهد؟ و آيا آن قشر به مارمولك نزديك ترند يا ... .

بگذاريد از اين منظر شروع كنيم كه آدمها بعد از ديدنِ مارمولك، كدام خطوط اعتقادي شان، مورد بازنگري قرار مي‌گيرد و از فيلم تأثير مي پذيرد؟

الف: خدا مهربان تر از آن است كه ما تصور مي كرديم.

بنده سخت معتقدم، اين فيلم در آشتيِ بين ما و خدا نقش مثبت ايفا مي كند، اگر نه براي همة بينندگان كه براي اكثر ايشان، خصوصاً جوانها.

خدايي كه صدها صفت جمالي و جلالي را داراست، در طليعة يكايك سوره‌هاي آخرين كتابش، خود را جز رحمان و رحيم نمي‌نامد و اين يعني شروع معرفيِ خدا بايد با صفات رحمانيش باشد و اين يعني خدا را اِندِ لطافت و بخشش، بي‌خيال شدن، چشم پوشي و رفاقت، معرفي كنيد تا مردم به خدا بگروند. و مگر نه اينكه انبياء آمده‌اند تا مردم را به خدا بخوانند. مگر نه اينكه پيامبران آمده اند تا بين مردم و خدايشان آشتي برقرار كنند؟ و اين كاري بود كه "رضا مثقالي" در لباس "حجةالاسلام احمدي" بسيار خوب از پس آن برآمد و اين تعاريف خودماني و از دل برآمده نه فقط تابلوي اعتقادات و بيانية رضا مثقالي خطاب به عزيزان خلافكار بود كه بيانيه و شايد مهمترين بيانية فيلم مارمولك و سازندگانِ آن بود و مرحبا به صاحب ايده. چرا كه احاديث معصومين و ادعية وارده را هر چه بيشتر مرور كنيد به اين اصل مي‌رسيد كه براي آشتي برقرار كردن بين انسانها و خدايشان اين راه بهترين است و به راستي خداي معرفي شده در ادعيه و احاديث معصومين ما آخر رفاقت است و اند لطافت.

خداي معرفي شده در كلام معصومين ما همان خداي رضا مثقالي است كه فقط متعلق به آدم خوبها نيست . خدا، خداي آدم بدها هم هست. و فقط خودِ خداست كه بين بندگان فرقي نمي‌گذارد و اين نوع معرفي از خدا خيلي توفيق مي‌خواهد كه اميدواريم خدا اين توفيق را به مبلغان و معلمان ما هم به همان اندازه كه به حجةالاسلام احمدي داد بدهد.

ب: ديگر پيام زيباي فيلم: پرهيز از نااميدي و يأس

جامعة جوان ما بيش از هر چيز به "اميد" نياز دارد و انديشمندان و دلسوزان جامعه و در رأس آنان رهبر فرزانه و جوان باورمان بيش از ديگران بر طرد و دور كردن گرد ياس و نااميدي از چهرة جوانانمان تكيه دارند. به جملات بيانيه گونة فيلم دقت كنيد:

           «فكر نكنيد خداوند شما را فراموش كرده».

«شايد درهاي زندان ـ و به عبارتي درهاي مشكلات ـ به روي شما بسته باشد ولي درهاي رحمت خداوند به روي شما باز است».

مطمئناًً اين جملات بيش از دهها منبر و سخنراني و كتاب، بر انتقال اميد به جامعه‌اي كه به‌هر‌حال درگير مشكلات عديدة ـ خودساخته يا تحميل شده ـ است، مؤثر خواهد افتاد. ـ خدا قبول كند ـ .

ج: پيام انساني ديگر:

          تو نيكي مي‌كن و در دجله انداز     كه ايزد در بيابانت دهد باز 

جوان عجول است، و نه فقط جوان كه انسان عجول است و اين برچسبي است كه سازنده بر روي محصولش زده است.

انجام كار بايسته و شايسته با اعتقاد بر اينكه ناظري دقيق، همه را ثبت و ضبط مي كند و نه في‌الفور، بلكه در زمان مناسب، پاسخ و مزد تو را مي‌دهد، اعتقادي است كه اگر بتوانيم بذرش را در دلِ نسل جوانمان بكاريم، محصول خوبي درو خواهيم كرد، اعتقادي كه متأسفانه رو به افول است و خيرخواهي و دستگيريِ بي‌توقع، مدت زماني است كه كمرنگ شده است.

رضا مثقاليِ زنداني، بدون ‌توقع، به نگهبان برجِ زندان فرياد مي‌زند، اگر چند دقيقه مرا با تير نزني مي‌روم و آن "كبوتر" را آزاد مي‌كنم، كمك به آزاد شدن مخلوقات، بدونِ توقع، بدون چشم‌داشت دنيوي و حتي اخروي. ـ چرا كه رضا مارمولكِ ما در اين مرحله نه تنها براي ماديات كه حتي براي ثواب و معنويات هم اين پيشنهاد را نداد، خيرخواهيِ خالصِ خالص براي آزاد كردن يك مخلوق از آنچه او را در بند كرده و موجب آزارش شده بود.

در روستاي مرزي آن‌گاه كه پليس ساعتها چشم به منزل پلاك 20 در كمين رضا مثقالي مي نشيند و تيرش به خطا مي‌رود عامل اين دفع خطر از قهرمان داستان ما، فضلة كبوتري بوده است كه 2 را به 20 تبديل كرده بود. و آن نيكيِ بر سرِ دجلة ديوار و كنار سيم‌خاردارهاي زندان، در اين "بيابان" با فضله‌اي از خانوادة همان پرنده پاسخ داده مي‌شود. و اين يعني اين‌كه: «عزيزِ برادر كارِ خير از بين نمي‌رود».

و باز هم نكته‌اي مثبت «شادي در مسجد»

سالياني است از خودمان گله مي‌كنيم كه چرا قرآن خواندن، جوانانِ ما را به ياد مراسم ختم و فاتحه اهل قبور مي‌اندازد، چرا يك كودك مسيحي خاطرة خوشي ـ هر چند با تصوير يا نقل قول ديگران ـ از كليسا و غسل تعميد دارد و ازدواج كه يك روز شاد و خاطره‌انگيز است در كليسا برگزار مي شود و هميشه كليسا با شادي و زيبايي در ذهن او نقش مي‌بندد ولي مسجد نه براي عروسي كه فقط براي عزا و نه براي آغاز زندگي كه براي پايان آن مورد بهره‌برداري قرار مي‌گيرد.

اوايل انقلاب، بعضي از جوانان انقلابي مراسم عقد و ازدواج خود را در مساجد برگزار مي‌كردند و كلاسهاي مختلف ورزشي هم راه به مساجد برد ولي هنوز هم مسجد ما بيشتر تداعي غم و عزا و مرگ را دارد تا نشاط و حيات.

رضا مثقالي در كسوت روحاني، نه به صورت تكرار طوطي‌وار، كه از دل برآمده مي‌گويد: چرا از مسجد به عنوان پايگاه شادي آفرين و جشن و سرور و نشاط كمتر استفاده مي‌كنيم؟

توجّه شما را به آن شعرِ آذري كه خوانندة ترك‌زبان در اولين شب ورود امام جماعت، در كنار سفرة شام خواند جلب مي كنم؛ آن شعر داراي مضاميني عاشقانه بود:

 كوچه را آب و جارو مي‌كنم تا معشوقم در هنگام عبور اذيت نشود و به اميد آنكه رغبت او به گذر از كوچة ما بيشتر شود و ... .

همين شعر را كه چه بسا شاعر براي امام عصر (عج) نسروده باشد و چه بسا اولين خواننده هم براي معشوق زميني‌اش خوانده باشد، خواننده همين شعر را در انتهاي فيلم،  در نيمة شعبان در جشن باشكوه سالگرد ميلاد امام عصر (عج)، در مسجد، مي‌خواند و حاضرين در مسجد و حاضرين در سينما آب و جارو كردن راه عبور را  جز براي امام عصر (عج) نمي‌پندارند و اين است استفاده مثبت از شعر و موسيقي و استفادة خداپسند از مسجد

و نكات مثبت پرتعداد ديگري كه در فيلم ديده مي شود كه بينندگان خود بهتر از نگارنده دريافته‌اند

نمايش چندبارة آن پسر معصومِ، كه محرّك فطرت و صداقت بود، مانع شدن لباسِ آخوندي در لاي پنجرة قطار و پشت وانت بار، از لغزيدن به سمت گناه و .... ما را وامي‌دارد باور كنيم فيلمسازِ ما با خدا مشكلي نداشته و تلاش كرده است رابطة تماشاگر با خدا، دوستانه و دوستانه‌تر شود.

و اما ...

مارمولك چه صفت يا صفاتي را تداعي مي كند؟

آيا "رضا مثقالي‌"‌ مارمولك بود؟ با يك ديد ساده‌انگار و توجيه‌گرايانه مي‌توان گفت مارمولك حيواني است كه از ديوار صاف بالا مي‌رود و رضا مثقالي ـ در واقع بدل او ـ در دو سكانس فيلم نشان داد كه از ديوار صاف خوب بالا مي رود، شايد اسم فيلم به همين خاطر انتخاب شده است.

و شايد براي اثبات اين مدّعا بتوان به اين دو سكانس استناد كرد كه منظور ما از نام‌گذاري فيلم، جذب تماشاگر بوده است و مناسبت نامگذاري هم همان دو سكانس است و مگر نه اينكه نام بسياري از فيلمها برداشتي از يك سكانس و يا يك نما و يا حتي يك نام يا حالت در فيلم مي‌تواند باشد؟

ولي آيا نويسنده و تهيه كننده و كارگردان تيزهوش ما نمي‌دانستند، تماشاگران بعد از ديدن فيلم، يك نفر و يا يك قشر و يك طايفه را با " مارمولك " پيوند مي‌زند و آيا خيلي دور از ذهن است كه مردم، مارمولك را نه به بالارفتن از ديوار كه به آب زيركاه بودن و دورو بودن مي‌شناسند. اگر در يك جامعه به يك دوست يا همكلاسي يا همكار،  مارمولك خطاب كنيم، منظورمان اين نيست كه تو مي‌تواني از ديوار راست بالا بروي بلكه منظورمان اينست كه تو مارمولكي، تو آب زيركاهي، تو دورويي تو ظاهر و باطنت فرق مي‌كند، تو رودررو لبخند مي‌زني ولي در پشت سر....

و تشخيص اينكه امروز تماشاگرٍ مارمولك ديده، صفات بالا را به چه گروهي منتسب مي‌كند خيلي مشكل نيست. ولي آيا اين عقيدة در حال انتقال توسط اين فيلم صحيح و منصفانه است؟

مشكل سازندگان فيلم با آخوندها

اگر ساده‌انگاري ‌كنيم و به همان سادگي كه بعضي مدافعان اين فيلم به مسأله نگاه كنيم فيلم در دفاع از روحانيت است و، مسأله اين چنين است:

روحانيِ بستري شده در بيمارستان داراي صفات پسنديده‌اي است، سعه صدر دارد، در مقابل بي‌ادبيِ رضا مثقالي به روحانيت، عجولانه واكنش نشان نمي‌دهد، نمازِ باحالي مي‌خواند، كتاب شازده كوچولو مطالعه مي‌كند، و بالاتر از همه اين‌كه كار هم مي‌كند و دستش پينه بسته است.

آن دو روحاني كه در تلويزيون مشاهده مي‌شوند، هر دو خوش سيما، با مطالعه و خوش‌بيانند و در موضوعات فرهنگي و سينمائي صاحب‌نظر، و به زيبايي مشغول ارائه نظرات خود هستند.

و حتي رضا مثقالي هم كه در لباس روحانيت به حجةالاسلام  احمدي تبديل شده است، يك انسان خيّر مي‌شود، از زور بازو براي دفاع از مظلوم استفاده مي‌كند و از منبر براي آشتي دادن مردم با مسجد و خداي مسجد.

ولي آيا همة ماجرا همين است؟

آيا واقعاً سازندگان فيلم اين‌قدر به سلسلة جليلة روحانيت ارادت داشته‌اند؟

پس چرا مردم بعد از ديدن فيلم بعضاً به آخوند جماعت كه مي‌رسند، مارمولك برايشان تداعي مي‌شود؟ آيا بينندگانِ فيلم به مطلبي يكصدوهشتاد درجه خلاف منظورِ سازندگان فيلم دست يافته‌اند؟ اگر چنين است كه شكست سختي براي فيلمساز محترم رقم خورده است. زحمتش را اين عزيزان كشيده‌اند ولي مخاطب به نقطة مقابلِِ خواستة آنها متمايل شده است.

به نظر مي‌رسد مسأله به اين سادگي نيست و نويسنده و تهيه كننده و حاميان محترم پيچيده‌تر از اين‌ها عمل كرده‌اند.

بيانيه‌هاي فيلم

آخوند خوب آخوندي است كه كار كند و دستش پينه بسته باشد.

يك ديدگاه كمونيستي صرف، كار را فقط كار توليدي مي‌داند و آخوند و مبلغ مذهبي را چون نقش مستقيم در توليد كشاورزي يا صنعتي ندارد، سربار و مفتخور معرفي مي‌كند و دوستان فيلمساز ما در قالب مدح و تقدير از آخوندِ گچكار، ساده لوحان را فريفته‌اند كه ما از روحانيت دفاع كرده‌ايم ولي غيرمنصفانه‌ترين قضاوت را از كار روحاني ارائه داده‌اند. مگر معلمي شغل انبياء نيست، مگر استادي دانشگاه شغل نيست، اگر استاد دانشگاه به كار كشاورزي و يا توليدي نپردازد ودستش پينه نزند و فقط از ممرّ تدريس، زندگي را بگذراند، سربار و انگل است؟ اين تز كه روحانيت شغل نيست و روحاني علاوه بر تبليغ ديني بايد به يك شغل يدي هم بپردازد از بطن عقايد كمونيستي سرچشمه مي‌گيرد و بي‌پايه بودن آن به روشني آفتاب است. فيلم در پي القاء اين مطلب است كه آخوند خوب بايد كاري توليدي انجام دهد. و با اين توصيف مطهري‌ها و تمامي مدرسين و محققين و مفسرين و حتي تمامي اساتيد دانشگاه و معلمين كه وظيفه انتقال علم را از نسلي به نسل ديگر بر عهده دارند چنانچه به كشاورزي، گچبري و ... نپردازند سربار اجتماع معرفي مي‌كند.

هر كانال مي‌زني آخونده.

رضا مثقالي در اولين ساعات گريز از بيمارستان به منزل دوست خلافكاري به‌نام جكسون مي‌رود و در آنجا دو سه كانال  تلويزيون را عوض مي‌كنند، كه همه جا يك آخوند مشغول سخن پراكني است و راجع به همه چيز داد سخن سر داده‌اند.

طبق آمار چند درصد برنامه‌هاي سازمان صدا  و سيما به آخوندها اختصاص يافته است؟ و چه ميزان وجود روحانيت در مسائل غير مربوط و غير تخصصي شان مشاهده مي‌شود؟

اگر هم در مناسبتهاي مذهبي كانالهاي متنوع سراغ روحاني مي‌روند، زمان وموقعيت جز آن طلب نمي‌كند. قصدم دفاع  بي چون و چرا از جزئيات عملكرد يكايك شبكه‌هاي صدا وسيما و يا يكايك روحانيون سخنران و غيرسخنران نيست، قصدم اشاره‌اي است به يك نوع اغراقِ با كنايه كه با هدفِ ايجاد فاصله بين مردم و روحانيت از آن سوي آبها كليد مي‌خورد و عزيزان هنرمندمان نيز خواسته ناخواسته در اين فيلم به آن دامن ‌زده‌اند.

احتياج جامعه به كارشناس امور مذهبي همان قدر واضح و مبرهن است كه احتياج به كارشناس مسائل بهداشتي، بزرگنمايي حضور روحانيون، يك شيطنت خزنده است براي دور كردن مردم از روحانيت و بدون اينكه بخواهم از تك تك افراد روحاني دفاع كنم ـ كه نه درست است و نه شدني ـ سخت قائلم كه بالاخره دين و روحانيت در هم تنيده شده‌اند، درست است كه عملِ هر روحاني را نبايد به حساب دين گذارد و درست‌تر آنكه روحانيت بايد ناخالصي‌ها را از خود بزدايد تا مردم به دين بگروند. ولي اصل قطعي اينست كه به‌دليل تنيدگي روحانيت و دين، در مملكت ما نمي‌شود با ضايع كردن روحانيت از دين و خدا دفاع كرد.

در سطور بالاتر اشاره كردم، نويسنده و تهيه كنندة محترم در جهت آشتي برقرار كردنِ تماشاچي با خدا، گامهاي مؤثري برداشته‌اند، اما تحت تأثير بعضي تفكرات، در مواردي خواسته يا ناخواسته رفاقت بين مردم و روحانيت را خدشه‌دار كرده‌اند و يا اگر خدشه‌دار بوده سعي كرده‌اند بر خدشه‌هايش بيفزانيد و اين امر به نفع همان دين و همان خدايي كه در فرازهايي از فيلم به دفاع از او برخاسته‌اند، نيست و اين نقض غرض است كه متأسفانه اتفاق افتاده است.

غلامعلي و آقا مجتبي

از بدو ورود رضا مثقالي يا بهتر بگوئيم حجةالاسلام احمدي به روستاي مرزي و مسجد امير(ع) دو جوان به او معرفي مي‌شوند كه غلامعلي مي‌خواهد راه پدربزرگ روحاني‌اش را ادامه بدهد و آقا مجتبي نيز طلبة جواني است با قلم و دفتر يادداشتي هميشه حاضر.

اگر بينندة فيلم مارمولك بخواهد تصويري از طلاب علوم ديني و حوزه‌هاي  علميه داشته باشد آن يكي دو سكانسِ بيمارستان و ملاقات دو "رضا" كفايت نمي‌كند، و تازه وجه بارز آن روحاني و آنچه از او در ذهنها باقي ماند همان پينه‌هاي دستش بود كه زهرش را گفتيم. و حجةالاسلام احمدي هم نماينده روحانيت نيست و تماشاچي فيلم، نه از ديوار بالا رفتنش را به حساب روحانيت مي‌گذارد و نه كف گرگي و زير زانويش را و نه حتي آن برداشت لطيف و احساسي‌اش  را از لطافت و رفاقت و گذشت و چشم پوشي خدا،

اين غلامعلي و آقا مجتبي هستند كه به نمايندگي از طرف جوانان و از طرف طلاب علوم ديني، خصوصاً نسل جوانِ حوزه، در دو سوم فيلم، پابه‌پاي قهرمان داستانِ ما به نقش‌آفريني و انتقال باورهاي سناريست و تهيه كننده به تماشاگران، مشغولند.

جوان ايراني و طلبة معرفي شده در فيلم مارمولك، آدمي است كم هوش مايل به نفهم، فضول، شايعه پراكن، غلوكننده، هر جا گناهي پيش بيايد دلش مي‌لرزد، سيگار مي‌كشد و  دستش را هم با آتش سيگار مي‌سوزاند، تو رودربايستي و زير فشار پدر، قرآن حفظ مي‌كند و خلاصه به قول رضا مثقالي: «خريّتش را به‌حساب خدا مي‌گذارد».

و مهمتر از همه، از علم و دين فقط به بخشهايي توجه نشان مي‌دهد كه نه به درد دنيا مي‌خورد نه به درد آخرت . بحث اسير شدن در قطب شمال، تماس بدن زن و مرد فضانورد در خلأ و سؤالاتي از اين دست عمده مشغوليتهاي ذهني اوست.

آيا به راستي اينست تصوير جوان و مدارس علوم ديني ما؟ نمايش دادنِ اين تصوير از يك طلبه، اين‌گونه معرفي كردنِ جوان و مسائل مبتلا به او، باورِ مردم جامعه ما را به حوزه‌هاي علوم ديني كه تربيت كنندة مطهري‌ها و بهشتي‌ها بوده است خدشه‌دار نمي‌كند؟ در صورتي كه هم امروز نيز ميانگين ساعاتي كه يك طلبه صرف مباحث علمي و پيشرفت علوم عقلي و نقلي مي‌كند از ميانگين صرف وقت و همت يك دانشجوي دانشگاهي بيشتر هست كه كمتر نيست. و چه بسيار طلابي كه بعد از طي دورة دانشگاهي به تحصيل علوم ديني رو آورده‌اند.

و اگر سهم حوزه‌هاي علميه و خصوصاً ايرانيان را در پيشبرد علوم منصفانه بررسي كنيم، اذعان مي‌كنيم كه در اين نگاه، هم به حوزه بي‌انصافي شده است هم به جوان ايراني.

البته پرواضح است كم هوشي و تيزهوشي، پيگيري مسائل مفيد و يا صرف وقت حول و حوش مسائل غريب و كم فايده در هر مركز آموزشي اعم از دانشگاهي يا حوزوي، داخلي يا خارجي وجود دارد.

اما نمايش دو جوان پَپه، و سؤالاتي كه به قول رضا مثقالي معلوم نيست آقا مجتبي از كجاش درمي‌آورد اين باور غلط را در ذهن بينندة ما القا مي‌كند  كه طلبه يعني آقا مجتبي، و نمونة جوان ايراني يعني غلامعلي؛ و مسائلي كه در حوزه روي آن  بحث مي‌شود و علما نظريات مختلفي مي‌دهند پاسخ همين سؤالاتي است كه معلوم نيست به چه درد مي‌خورد.

و ارائه اين تصوير از مراكزي كه سران نظام ما، رؤساي سه قوة ما و بسياري مسؤولين ما دست پروردة آنند، بس غيرمنصفانه است و بس خطرناك و اين نوع ارائه تصوير، تصادفي و بي‌غرض نبوده و نيست و پشت سر آن يك تفكر ايستاده است و آن نيست جز ايجاد تصوير موهن و سخيف از روحاني و طلبه و حوزه و جوانان آن، با نيّتِ فاصله گرفتن مردم ازاين طايفه.

حال چه كسي از اين فاصله گرفتن، سود مي‌برد؟ خيلي واضح است.

حالا كم‌كم مي‌رسيم به اين سؤال اصلي كه مارمولك كيست؟

آيا آخوند و روحاني مارمولك است و آب زير كاه و دورو و متظاهر؟

نفاقِ دروني، تظاهر، روراست نبودن با خود، سست شدن و لغزيدن در مقابل مال و مقام و ظواهر دنيا، صفاتي است كه جامعة انقلابي و مسلمانِ ما نه تنها نتوانست ريشه‌كن كند كه بعضاً اين صفات منفي رشد صعودي هم داشته‌اند. و اين امر گريبان جامعة بازاري، پزشك، مهندس، معلم و دانشگاهيِ ما را گرفته است و روحانيت نيز مستثني نيست. و آن قداست و پشت كردن به ظواهر دنيوي، ساده زيستي، كه قرين نام روحانيت در ذهن‌ها تداعي مي‌شد، امروز بخاطر عملكرد بعضي از همين عزيزان سخت مخدوش شده است و اگر بعضاً جوان ايراني را به علاقمندي به يك شبه ثروتمند شدن متّصف مي‌كنند جوانِ رشد يافته در خانوادة روحاني نيز از اين امر مستثني نيست.

و اگر روحانيت مي‌خواهد آب رفته را به جوي باز گرداند راهي جز نقد دروني ندارد، و بايد خود، ناخالصي‌هايش را به كنار بزند.

و راهٍ دفاع از روحانيت برخورد و ايجاد مانع بر سر راه منتقدان نيست «كونوا لنا زيناً ولا تكونوا علينا شيّنا» امام صادق (ع) فرمود كاري كنيد كه مايه آبروي ما باشيد و موجب ننگ ما نشويد.

لذا فقط اعمال خود روحانيت، مي‌تواند بهترين مدافع و بهترين بالابرندة مقام روحانيت در نزد مردم باشد.

با اين اوصاف در بين اقشار مختلف جامعة ما، باز هم اين روحانيون هستند كه از صفات مارمولك دورترند . لذا  ممكن است سناريست محترم و تهيه كنندة عزيز و كارگردان هنرمندمان يك به يك يا هر سه قصد تضعيف روحانيت را  نداشته باشند ولي آنچه امروز واقع شده است اينست كه تماشاچي به ناخواه مارمولك را با قشري پيوند ذهني داده است كه الحق والانصاف مارمولك نيست. اگر فيلمساز عزيز ما تعمدي هم نداشته است خود آلت دست مارمولكي واقع شده است كه هدفي جز تضعيف پايگاه روحانيت و حوزه‌هاي علوم ديني در پيشگاه مردم عزيز ما نداشته است.

عزيزِ برادر، همان قدر كه خداي رفيق و خداي لطيف را بسيار دل‌انگيز معرفي كرده‌اي،  در حق اين طايفه بي‌انصافي روا داشته‌اي و شكستن حرمت اين طايفه، مورد رضايتِ همان خداي لطيف و رفيق نيست.

                                                 والسلام

 

کد خبر 80088

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha