تلاشهایی صورت گرفته تا فایدهگرایی را با مکتب اخلاقی کانت و امر مطلق او ( آنچه را که برای خود نمیپسندی برای دیگران هم مپسند) ترکیب کنند تا نقاط منفی هردو این نظریات کمرنگ گردند. به طور مثال، جیمز کورمان پیشنهاد می کند که در هر موقعیت ما باید 1) چنان رفتار کنیم که حداقل انسانها وسیله اهداف ما قرار گیرند و 2) عمل ما با غایات انسانهای زیادی سازگار باشند. او نظریه خود را با عنوان " اصل کانتی فایده گرایی" مطرح مینماید.
نتیجهگرایان دیگر به خوشبختی و شادی به عنوان یک نتیجه مهم عطف توجه نشان داده اند اما علاوه بر این از این نکته بحث کرده اند که نتیجه ارزشهایی چون: عدالت و برابری هم بسیار مهم است حتی اگر آنها نه تنها نتیجه مورد نظر را افزایش ندهند که آن را کاهش هم بدهند.
اینگونه اذعان شده که جامعه – زیست شناسی که مطالعه جامعه انسانی را محور بررسیهای خود دارد تأییدی بر نظرات فایدهگرایانه است. به طور مثال فیلسوف معروف فایده گرا پیتر سینگر در کتابش "گسترش حلقه: اخلاق و جامعه زیست شناسی" از این نکته بحث می کند که عقلانیت اخلاقی فایدهگرایانه در این زمان از نیازهای اولیه انسانها و تلاشی که آنها برای زنده ماندن می گیرند و تصمیم گیریهایی که در این زمینه صورت می دهند بر می خیزد.
او تصریح می کند: در مناقشه میان اعضای یک جمع منسجم از موجودات عاقل، تقاضا برای عقل، تقاضا برای توجیهی است که می تواند از سوی کل این گروه پذیرفته شود" از این رو تأمل در باب علایق دیگران بخشی ضروری از تجربه انسانی به حساب می آید. سینگر باور دارد که عقل هم اکنون مجبور است در باب علایق همه انسانها تأمل کند.
اگر من از چشم انداز اخلاقی دیده ام که در واقع فردی در میان انسانهای زیاد یک جامعه هستم و علایق من از علایق دیگران مهمتر نیستند آماده ام بپذیریم که از یک چشم انداز گسترده تر جامعه من تنها یک جامعه در میان جوامع گوناگون است و علایق اعضای جامعه من مهمتر از علایق اعضای جوامع دیگر نیستند. در نظر گرفتن رویکردی منصفانه در زمینه عقلاینت اخلاقی بدان معنا است که ما در ابتدا بپذیریم که همه ما به یک اندازه مهم هستیم.
این نتیجه – که علایق هر فرد باید به صورت یکسان و مساوی در هنگام تصمیم گیری در نظر گرفته شود – اصل محوری و اساسی فایده گرایی است.
سینگر از این بحث می کند که مساوی دیدن خود با دیگران در یک جامعه و در همان حال دیدن برتری یک جامعه نسبت به جوامع دیگر باعث گونه ای ناسازگاری شناختی می شود. این معنایی است که در آن سینگر معتقد می شود عقل انسانها را بدان سمت سوق می دهد که منظری کلی تر و کلانتر را اتخاذ کنند. منتقدان این رویکرد (به طور مثال بین مور) اما تصریح می کنند که این ناسازگاری شناختی زیاد مهم نیست چرا که افراد اغلب آگاهانه علایق جوامع دور از خود را نادیده می گیرند.
آنها اشاره می کنند که "باید " موجود در این بند تنها برای افرادی به کار می رود که پیشاپیش این فرض را پذیرفته اند که همه جوامع به یک اندازه مهم هستند. پاسخ سینگر به این انتقاد این است که استدلال وی در کتاب " بسط این حلقه" قصد ندارد تا توجیهی کاملاً فلسفی برای "امر مطلق" فایده گرایانه ( یعنی کاری که برای دیگران نمی پسندی برای خودت هم مپسند) فراهم کند بلکه تبیینی موجه برای اینکه چگونه پاره ای از افراد فایده گرایی را می پذیرند ارائه میکند.
نظر شما