امروز کسانی هستند که به نگارش تاریخ و رخدادهای برجسته آن مشغولند. آنها با قلم خود گوشهها و زوایای این مقاطع را آشکار کرده و به شخصیتهای مختلف تاریخ عینیتی امروزی میبخشند تا چهره این گذشتگان مقابل ما زنده و روشن شود.
گاه این زندگی بر پرده سینما شکل میگیرد و گاه حضور خود را بر صحنه تئاتر ثبت میکند. در هر صورت احیا کردن این زندگیها نیازمند نگاهی تیزبین است که توانایی حیات بخشیدن به بندبند کهنه تاریخ را داشته باشد.
سیامک صفری و ستاره اسکندری در صحنهای از تمرین نمایش "شکار روباه"
نمایشهایی هستند که بخشی از تاریخ ایران و جهان را بر صحنه تئاتر زنده کرده و حال و هوایی قدیمی اما جذاب از نوع زندگی که انسان معاصر توانایی دستیابی به آن را ندارد، به نمایش میگذارند. این روزها نیز تار و پود خاطره و گذشتهای نه چندان دور در حال شکلگیری است و مراحل تکامل و عینیت یافتن را طی میکند.
این روزها مردی از تاریخ ایران برای زندگی بر صحنه نمایش، دوباره زاده میشود تا زنان و مردان امروز در بخشی از زندگی، خشونت، تنفر و شادیهای وی سهیم شوند. مردی که شاید نامش در تاریخ پادشاهان ایرانی بیشتر مورد توجه باشد. پادشاهی از دوره قاجار که نام خود را نه به عنوان یک پادشاه بلکه به عنوان خواجه تاجدار در صفحات تاریخ ایران ثبت کرد.
آغامحمدخان قاجار فرزند محمدحسن قاجار به دستور کریمخان زند در پستوهای حکومت زندیه با تحقیر و تنفر زیست تا روزی این دو حس انگیزهای شود برای خونخواهی و پادشاهی وی بر ایران زمین. حکومتی که آغامحمدخان در طول آن به نزدیکان خود نیز رحم نکرد و آنان را به تیغ مرگ سپرد.
این روزها آغامحمدخان با تمام خصوصیات و عواطف خود، همه تنفر و ترسی که حس کرد با قلم و نگاه علی رفیعی، زندگی در کالبد سیامک صفری را تجربه میکند. این بار صحنه زندگی وی نه مازندران است و نه تهران. صحنه نمایش تالار وحدت میزبان تنفر، ترس و آرزو و خونریزیهای این شاه قاجار خواهد بود.
این بار آغامحمدخان برادران خود را نه در خفا بلکه مقابل دیدگان تماشاگری به قتل میرساند که در لحظه رفتار وی را به قضاوت مینشیند. این بار آغامحمدخان نه به میل خود بلکه به خواست رفیعی زندگی میکند تا هر آنچه زمانی در چاردیواری تنهایی تجربه کرده بازگو کند.
این بار جعفرقلی، مرتضیقلی، مصطفیقلی و میرزاقلی چهرههایی آشنا دارند که در صحنه نمایش بلوغ یافتهاند. هدایت هاشمی، افشین هاشمی، محمود راسخفر و داریوش موفق در نقش این برادران، طمع تلخ کشته شدن به دست برادر را میچشند.
این بار عمه بگم با چهره ستاره اسکندری تخم نفرت را در ذهن و قلب آغامحمدخان پرورش میدهد و سیامک صفری با دست خود به زندگی وی پایان میدهد. مردانی با لباس امروزی نقش کسانی را ایفا میکنند که بر سر حکومت خون یکدیگر را بر زمین میریزند.
این روزها هفتمین طبقه تالار وحدت میزبان شکلگیری آغامحمدخان قاجار است پیش از آنکه مقابل دیدگان عموم ظاهر شود. فرصتی شد تا شاهد شکلگیری لحظههایی از این زندگی باشیم. جعفرقلی و مرتضیقلی مقابل دیدگانمان از آمدن آغامحمدخان میگویند و چشم انتظار آمدن وی هستند.
میرزاقلی به صحنه میآید و از همان بدو ورود بارقه تنفر میان او و مرتضیقلی حس میشود. نزاعی میان دو برادر شکل گرفته که با ورود بیوه جهانسوز رفتهرفته آرام میگیرد. مصطفیقلی برادر تنی مرتضیقلی وارد میشود و بعد از آشنایی با دو برادر ناتنی خود از وضعیت ایل قاجار شکوه کرده و آن را ایلی از دست رفته میداند.
در این میان چهره مردی نحیف و لاغر اندام با پارچهای قرمز در دست و شمشیری در صحنه تمرین نمایان میشود. با صدایی گرفته زبان میگشاید و کلماتش مردان حاضر در صحنه را یک گوشه جمع میکند. تعجبی در چهرههاست و جملهای بیان میشود: "نایب شمایید؟"
آغامحمدخان به ذکر خصوصیات برادران خود میپردازد و یک باره تنفر خود را در نقشهای برای انتقام، اتحاد ایل قاجار و به قدرت رساندن آن بازگو میکند. نقشه جمعآوری و بدست آوردن پول از طریق سرقت کاروان جمعآوری مالیات در راه گرگان به شیراز که باعث خوشحالی میرزاقلی میشود.
طغیان مرتضیقلی در تقابل با نگاه نافذ آغامحمدخان فروکش میکند. مخالفتی میان برادران وجود ندارد، وظایف و مسئولیتهای خود را از برادر میگیرند و مبهوت اعتماد به نفس آغامحمدخان، بیرون رفتن وی را نظارهگر هستند.
جملاتی رد و بدل میشود و در این میان مرتضیقلی دهان میگشاید و از آغامحمدخان به عنوان شکارچی روباه یاد میکند. "شکار روباه" عنوان نمایشی است از زندگی و نحوه به قدرت رسیدن آقامحمدخان قاجار و انتقامجویی وی.
رفیعی 17 سال پیش "شکار روباه" را نوشت و بعد از گذشت سالها تصمیم گرفت آن را در صحنه تالار وحدت اجرا کند. وی معتقد است این نمایش هنوز بیات نشده و طراوت و شادابی خود را دارد. با دقت و حساسیتی خاص که رفیعی و همنسلان وی در عرصه کارگردانی تئاتر دارند، این کارگردان تئاتر نظاره گر صحنهها و بازی بازیگران خود میشود.
در بخشهایی به زیبایی به تفسیر حال و هوای آن دوره از تاریخ و زندگی آغامحمدخان میپردازد تا بازیگران هدف از اجرای صحنههای مختلف را بیشتر درک کنند. رفیعی حس انتقامجویی آغامحمدخان را محرکی برای به قدرت رسیدن وی و البته رسیدن به قدرت را در آن دوران سهلالوصول میداند. او از گروه خود میخواهد این وضعیت را در صحنه با گفتار و حرکت نشان دهند.
رفیعی به پیشنهادهای بازیگران خود گوش میدهد و با صبر و حوصله اجرای هر یک از این پیشنهادها را نظاره کرده و از آن میان بخشهایی را برگزیده و مابقی را با ارائه توضیح کنار میگذارد. وی معتقد است از میان این پیشنهادها لحظههایی ناب و خوب شکل میگیرد.
افشین هاشمی، علی رفیعی، محمود راسخفر
نکته قابل توجه در خصوص کارگردانی چون رفیعی، آشنایی وی با صحنه نمایش و زوایای مختلف آن است. طوریکه در فضای کوچک سالن تمرین تالار وحدت، با قرار دادن تخته و نیمکت صحنه سالن نمایش تالار را شبیهسازی کرده و بازیگر را مقابل ابعاد واقعی تالار قرار میدهد.
در کنار تجربه، تیزهوشی و نگاه منحصر به فرد رفیعی، نکته قابل توجه دیگری وجود دارد که بازی متفاوت بازیگران به خصوص سیامک صفری در نقش آغامحمدخان قاجار است. وی با نقشآفرینی متفاوت نسبت به بازیهای گذشته خود در این نمایش حضور دارد. بازیگری که حتی در زمان تمرین مخاطب را تحت تأثیر شخصیت و رفتار آقامحمدخان قاجار قرار میدهد.
هومن برقنورد، علی سلیمانی، علی میلانی و رضا افشار از دیگر چهرههای آشنای بازیگری تئاتر هستند که در شکلگیری مقطعی از زندگی خواجه تاجدار سهیم هستند. این نمایش از نیمه دوم بهمنماه در تالار وحدت به اجرا درمیآید.
نظر شما