به گزارش خبرنگار مهر، نشست "سرهگرایی زبانی؛ ضرورتها و آسیبها" عصر دیروز با حضور احمد سمیعی، فریده رازی، نگار داوری اردکانی در شهر کتاب مرکزی بررسی شد.
در ابتدای این نشست نگار داوری اردکانی - مولف کتاب سرهگرایی - گفت: سرهگرایی واقعیت همیشه حاضر در طول تاریخ همه زبانها بوده و یکی از علل ماندگاری زبان پارسی نیز گرایش به سرهگرایی بوده است. یکی از انگیزههای برنامهریزی زبان میتواند سرهگرایی باشد و آن را میشود از ابعاد مختلف اعم از کمی و کیفی، تطبیقی،عقلانی و عاطفی، آرمانگرایانه و کاربردی و رسمی و غیر رسمی تقسیمبندی کرد.
وی افزود: نکته مسلم این است که وقتی جایگاه زبان فارسی تثبیت شد توجه به سرهگراییهای خُرد بیشتر شد و در واقع سرهگرایی کلان زمانی اتفاق میافتد که زبان دارای جایگاه رسمی است نه تثبیت یافته و با توجه به اینکه حکومت ایران تا دوران صفویه همواره غیرمتمرکز بوده و به طور همزمان چندین حکومت بر ایران حکومت میکردهاند پس باید جایگاه استراتژیک و جغرافیایی آن حکومت هم بررسی شود.
این پژوهشگر عرصه زبان فارسی در پایان پیشنهاد کرد رای رسیدن به نوعی سره گرایی تعادلی و کاربردی، دو نگاه ابزاری و عاطفی به زبان با یکدیگر تلفیق شود.
در ادامه این نشست فریده رازی مولف "فرهنگ واژههای فارسی سره برای واژههای عربی" با تاکید بر سادهسازی زبان برای آموزش بهتر گفت: زبان هر چه سادهتر و خوش آهنگتر باشد برای آموختن بهتر است. زبان وحدت ایجاد میکند و بیش از هر چیزی تحت تاثیر زمان است و با گسترش تکنولوژی نیاز به دگرگونی و به کار گرفتن واژههای تازه در آن واجب است.
به گفته وی تندروی برای به کارگیری واژههای کهنه به سود زبان نیست چرا که ساختار زبان پیوندی است و واژههای جدید با پسوند، پیشوند و مرکبسازی ساخته میشود.
وی افزود: سده سوم هجری بیشترین عطف توجه به زبان فارسی صورت گرفت که در سدههای 4 و 5 هجری هم ادامه یافت. اصولاً سرهنویسی زبان فارسی را توانمندتر و آموختن آن را برای همگان سادهتر میکند و امروزه هم گرایش به سرهگرایی بیشتر شده است.
این پژوهشگر عرصه زبان و ادب فارسی در ادامه با اشاره به تفاوت نوشتار و گفتار در ایران به انتقاد از برنامههای آموزشی و درسی در آموزش و پرورش و نیز فرهنگستان زبان و ادب فارسی پرداخت و گفت: اینکه دانش آموزان ما سالها وقت صرف کنند که "ضبط" را با ز، ذ، ض، ت یا ط بنویسند کار بیهودهای است، واقعاً چه اتفاقی میافتاد اگر این تفاوتها را برداشته می شد.
رازی اضافه کرد: متاسفانه فرهنگستان زبان و ادب فارسی بخش حروف همصدا را جزو ویژگیهای خط فارسی به حساب آورده است. فرهنگستان با تهیه جزوه "دستور خط فارسی" کار مهمی انجام داده اما باید مسائل جدید مانند اینترنت و استفاده فرزندان ما از آن مورد توجه جدی قرار گیرد.
در ادامه این نشست احمد سمیعی گیلانی عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی، سرهگرایی را نوعی آلرژی و بیماری توصیف کرد و گفت: سره و ناسره در زبان وجود ندارد و در زبان هر چه هست، سره است چه عناصری که در داخل زبان است و چه عناصری که از خارج زبان آمده است. ما همانطور که نژاد خالص نداریم، زبان خالص هم که همه عناصر آن ریشه نیاکان آن باشد، نداریم.
وی با بیان اینکه "نیای زبان ما پارسی باستان، مادرش زبان پهلوی و زبان مادری ما فارسی است" افزود: زبان پارسی تصریفی بود و زبان پهلوی آنالیتیک، اما چیزی که در این میان پیوستگی زبان را تعیین میکرده تغییر کرده است؛ بر همین مبنا نمیتوان گفت "دعا" سره است و "خواهش" ناسره. احمد کسروی که از سرهگراها بود خیال میکرد "پرچم" کلمه فارسی است که آن را به جای "بیرق" به کار میبرد در حالی که پرچم کلمهای مغولی است.
سمیعی در ادامه با ادای احترام به میرجلالالدین کزازی - به خاطر کوششاش در سره گرایی - در عین حال گفت: اگر دکتر کزازی که در گفتار و نوشتار مهارت دارند، در خانه با فرزندش به همان زبان سخن بگوید، خیلی عجیب و غریب خواهد بود. به هر حال مسئله این است که چه زبان آرکائیک و چه سرهگرایی هر دو نامانوساند. سرهگرایی هم جریان عبث و تلاش بیهودهای است چرا که وقتی میگوئیم سرهگرایی یعنی عربیزدایی و نه حتی فرنگیزدایی.
این عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی در ادامه انگیزههای سرهگرایان دوران قاجار را سیاسی خواند و گفت: فرهنگستان هم برای تعدیل سره گرایی تاسیس شد و نه سرهگرایی. سرهگرایی از زمان رضا شاه به این طرف تا حد زیادی انگیزه سیاسی داشت و متاسفانه وقتی این انگیزه وارد جامعه شد، به یک بیماری تبدیل شد و بدتر از آن، اینکه وسیله کسب تشخص شده است برای اینکه اصلاً کار مشکلی نیست که "ثمر" را به "میوه" تبدیل کنیم.
وی قطع ارتبط با سنت، محدود شدن گنجینه لغوی نسل کنونی و نفی فرهنگ 12 قرنی ایرانی را از جمله دیگر معایب سره گرایی خواند و گفت: این بحث هم که میگویند فلان واژه مانوس است و بهمان واژه نامانوس، "کشک" است چرا که در یک زبان، در موقعیتهای مختلف یک چیزی مانوس و یک چیز دیگر نامانوس است. دیگر اینکه هیچکدام از نویسندگان ما بجز ناصرخسرو، سرهگرا نبودهاند در عین اینکه به راحتی میتوانستند سرهگرا باشند. سره گرایی یک آفت و بیماری است.
نظر شما