۲ بهمن ۱۳۸۷، ۱۴:۴۰

نظریه­های بازنمایی ذهن (9)

عدم تعین معنا نزد دیویدسون

عدم تعین معنا نزد دیویدسون

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: دیویدسون معتقد است نسبت‌ها و اطلاق­های حالت گزاره­ای به­وسیله اصل گشاده­دستی هدایت می­شوند: شما باید مرا در بسیاری امور صادق فرض کنید. با این همه اگر تلاش می­کنید کشف کنید به چه چیز باور دارم و بیان­هایم به چه معنا هستند نمی­توانید فرض کنید که باورهای من همه صادقند. چرا که در این صورت تفاوتی میان نظریه‌های من و باورهای دیگران وجود نخواهد داشت.

نظریۀ تفسیر که شما بسط می­دهید "محتویات" را به صورت هم­زمان هم به بیان­های من و هم به حالات گزاره­ای­ام اختصاص می­دهند. برای بیان­های کاملاً غیرعادی شما می­توانید آن­ها را با فرض این­که آن­چه مدنظر من است اشتباه است سازگار کنید یا به طور مثال با فرض این­که من میلی برای گمراه کردن شما دارم یا این­که من شوخی می­کنم یا با فرض این­که به باور اشتباهی پناه می­برم می­توانید آن بیان­ها را سازگار کنید. این امر ممکن است اذعان کند که نظریۀ تفسیر تنها نیاز دارد تا به ضرورت انسجام و سازگاری پاسخ دهد: اگر نظریۀ شما پیش­بینی نامقبولی ارائه کند که نسبت بدان من صدق را در نظر می­گیرم شما آزادید تا این نظریه را سازگار کنید - و این کار را با تغییر آن­چه در نظر می­گیرید که من بدان باور دارم یا مد نظر دارم- صورت می­دهید تا پیش­بینی قابل­دسترس­تری را تضمین کنید.

تصور کنید که شما مرا در یک تور لندن در نظر می‌برید، ما بدین شهر وارد می­شویم و من اشاره می­کنم که: "جالب توجه است که تعداد زیادی کلاه­های بازی بولینگ به سردارند" شما برای لحظه­ای گیج می­شوید: کلاه­های بازی بولینگ؟ آن­گاه تشخیص می­دهید که منظور من آن است که عجیب است ببینیم افراد زیادی  بازیکنان بازی بولینگ هستند. با انجام این کار شما مقداری تفسیر بنیادین صورت داده­اید. شما دلیلی دارید که من صدق جملۀ "جالب­توجه است که می­بینم افراد زیادی کلاه­های بازی بولینگ به سر دارند" را در نظر بگیرم. منظور من در این باره چیست؟ خب ، یک امکان این است که من باور دارم که به­وسیلۀ افرادی که کلاه­های بازی بولینگ پوشیده­اند احاطه شده­ایم و "کلاه­های بازی بولینگ" را به کلاه­های این بازی معنا می­کنیم.

امکان دیگر این است که من از "کلاه­های بازی بولینگ" (آن چه مد نظر شماست) بازیکنان را مد نظر دارم و من (در واقع) باور دارم که  ما به­وسیلۀ افرادی  که آن کلاه­ها را پوشیده­اند احاطه شده­ایم.

آیا این فرضیه با برهان و شاهد شما سازگار است؟ آیا این بدان معناست که هر دو فرضیه به یکسان رضایت بخشند؟

دیویدسون اما این­گونه  نمی­اندیشد. بر طبق نظر او نسبت‌ها و اطلاق­های حالت گزاره­ای به­وسیله اصل گشاده­دستی هدایت می­شوند:  شما باید مرا در بسیاری امور صادق فرض کنید. اگر تلاش می­کنید کشف کنید به چه چیز باور دارم و بیان­هایم به چه معنا هستند نمی­توانید فرض کنید که باورهای من همه صادقند. بدون این فرض هر نظریۀ تفسیر سازگاری به همان اندازه خوب است که نظریۀ دیگری. یک نظریۀ تفسیر باید صدق باورهای مرا بهینه­سازی کند و بنابراین در همان حال بیان­های مرا موجه می­کند.

خوانندگان زیرک ممکن است حدس زده باشند که حتی مشروط به اصل گشاده­دستی، تضمینی وجود ندارد که نظریۀ فریدی برای تفسیر گوینده­ای وجود داشته باشد. امکان دارد در آن­جا نظریه­های تفسیر بسیار متفاوتی برای یک گویندۀ مفروض وجود داشته باشند که با هر شاهد موجود و ممکنی سازگار باشند. فرض کنید که شما و دوست­تان به صورت مستقل نظریه­های تفسیر را برای من می­سازید. هر دوی این نظریه­ها با این شاهدی که شما دارید یا می­توانید داشته باشید  سازگارند و هر دو شما را قادر می­کنند تا بیان­های مرا معنادار کنید و در این موضوعات بی­حد و حصر با من گفتگو کنید.

با این همه، ضمن مقایسۀ این گفته­ها شما درمی­یابد که این دو نظریه به صورت مدونی معانی متفاوتی را به بیان­های من تخصیص می­دهند!  در این مورد حداکثری شما بیان من از یک جملۀ خاص را، به طور مثال معنای  "ببرها خطوطی بر پوست خود دارند"  را تفسیر می­کنید و مقایسۀ شما این بیان مشابه چون معنای "ببرها خطوطی بر پوست خود ندارند"  تفسیر می­کند.

کد خبر 820592

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha