نظریۀ تفسیر که شما بسط میدهید "محتویات" را به صورت همزمان هم به بیانهای من و هم به حالات گزارهایام اختصاص میدهند. برای بیانهای کاملاً غیرعادی شما میتوانید آنها را با فرض اینکه آنچه مدنظر من است اشتباه است سازگار کنید یا به طور مثال با فرض اینکه من میلی برای گمراه کردن شما دارم یا اینکه من شوخی میکنم یا با فرض اینکه به باور اشتباهی پناه میبرم میتوانید آن بیانها را سازگار کنید. این امر ممکن است اذعان کند که نظریۀ تفسیر تنها نیاز دارد تا به ضرورت انسجام و سازگاری پاسخ دهد: اگر نظریۀ شما پیشبینی نامقبولی ارائه کند که نسبت بدان من صدق را در نظر میگیرم شما آزادید تا این نظریه را سازگار کنید - و این کار را با تغییر آنچه در نظر میگیرید که من بدان باور دارم یا مد نظر دارم- صورت میدهید تا پیشبینی قابلدسترستری را تضمین کنید.
تصور کنید که شما مرا در یک تور لندن در نظر میبرید، ما بدین شهر وارد میشویم و من اشاره میکنم که: "جالب توجه است که تعداد زیادی کلاههای بازی بولینگ به سردارند" شما برای لحظهای گیج میشوید: کلاههای بازی بولینگ؟ آنگاه تشخیص میدهید که منظور من آن است که عجیب است ببینیم افراد زیادی بازیکنان بازی بولینگ هستند. با انجام این کار شما مقداری تفسیر بنیادین صورت دادهاید. شما دلیلی دارید که من صدق جملۀ "جالبتوجه است که میبینم افراد زیادی کلاههای بازی بولینگ به سر دارند" را در نظر بگیرم. منظور من در این باره چیست؟ خب ، یک امکان این است که من باور دارم که بهوسیلۀ افرادی که کلاههای بازی بولینگ پوشیدهاند احاطه شدهایم و "کلاههای بازی بولینگ" را به کلاههای این بازی معنا میکنیم.
امکان دیگر این است که من از "کلاههای بازی بولینگ" (آن چه مد نظر شماست) بازیکنان را مد نظر دارم و من (در واقع) باور دارم که ما بهوسیلۀ افرادی که آن کلاهها را پوشیدهاند احاطه شدهایم.
آیا این فرضیه با برهان و شاهد شما سازگار است؟ آیا این بدان معناست که هر دو فرضیه به یکسان رضایت بخشند؟
دیویدسون اما اینگونه نمیاندیشد. بر طبق نظر او نسبتها و اطلاقهای حالت گزارهای بهوسیله اصل گشادهدستی هدایت میشوند: شما باید مرا در بسیاری امور صادق فرض کنید. اگر تلاش میکنید کشف کنید به چه چیز باور دارم و بیانهایم به چه معنا هستند نمیتوانید فرض کنید که باورهای من همه صادقند. بدون این فرض هر نظریۀ تفسیر سازگاری به همان اندازه خوب است که نظریۀ دیگری. یک نظریۀ تفسیر باید صدق باورهای مرا بهینهسازی کند و بنابراین در همان حال بیانهای مرا موجه میکند.
خوانندگان زیرک ممکن است حدس زده باشند که حتی مشروط به اصل گشادهدستی، تضمینی وجود ندارد که نظریۀ فریدی برای تفسیر گویندهای وجود داشته باشد. امکان دارد در آنجا نظریههای تفسیر بسیار متفاوتی برای یک گویندۀ مفروض وجود داشته باشند که با هر شاهد موجود و ممکنی سازگار باشند. فرض کنید که شما و دوستتان به صورت مستقل نظریههای تفسیر را برای من میسازید. هر دوی این نظریهها با این شاهدی که شما دارید یا میتوانید داشته باشید سازگارند و هر دو شما را قادر میکنند تا بیانهای مرا معنادار کنید و در این موضوعات بیحد و حصر با من گفتگو کنید.
با این همه، ضمن مقایسۀ این گفتهها شما درمییابد که این دو نظریه به صورت مدونی معانی متفاوتی را به بیانهای من تخصیص میدهند! در این مورد حداکثری شما بیان من از یک جملۀ خاص را، به طور مثال معنای "ببرها خطوطی بر پوست خود دارند" را تفسیر میکنید و مقایسۀ شما این بیان مشابه چون معنای "ببرها خطوطی بر پوست خود ندارند" تفسیر میکند.
نظر شما