توصیف سطح طراحی یک موجود انسانی شبیه چیست؟ شما ممکن است اندیشهای را با تأکید بر اینکه تحقیقهای علمی به ما بهطور مثال در باب مکانیسمهای دید ، حافظه یا پردازش زبان چه میگویند به دست آورید. تبیینهایی این چنین اشیایی با نظر به جزییات نظام عصبی - به طور مثال مؤلفههای عصب شبکیه و بینایی- به روشی گره میخورد که اینها را بهعنوان کمک له غایاتی مدون و شخص در نظر بگیرد. مثالهایی از موضع طراحی در مورد قابلیتهای موجودات انسانی و غیرانسانیای در نظر گرفته میشوند که به متون روانشناسی و زیستشناسی محدودند.
همانطور که پیشتر اشاره شد این رویکرد سطح طراحی از خطر جریاناتی که کارکردگرایان در نظر میگیرند متمایز میشود. کارکردگرایان به اصطلاحات به عنوان اطلاقکنندۀ حالات ذهن توجه دارند که به موضع قصدی در اساس به جهت اطلاق حالات کاردی موجوداتی که برای آنها، آن اصطلاحات اعمال میشود نظر دارند. اما با اتخاذ موضع طراحی ما در واقع موضع قصدی را برای مکانیسمهایی به کار میبریم که بنا داریم رفتار آن موجودات را اساس و بنیان قرار دهیم. ما این مکانیسمها را (که در نقطۀ مقابل تمامیت آن موجود قرار دارند) بهعنوان مکانیسمهایی که غایاتی را دارا هستند و در جهت تحقق آن غایات حرکت میکنند در مییابیم. شما ممکن است دلنگران این نکته باشید که این امر مؤلفۀ انسانشناسانه غیر معتبری را به تبیینهای مناسب کارهای درونی موجودات وارد کند.
همچنین ممکن است دلنگران این امر باشید که این مشی به دام یک نوع تسلسل بیفتد: ما حالات پیچیده ذهن را با ارائۀ مکانیسمهایی که مشخصههای درستی را که ما انتظار داریم تبیین کنند تبیین می کنیم. اما آن دلنگرانیها تا کجا اساس و مبنا دارند؟
از مواضع طراحی تا موضع فیزیکی
ایدۀ دنت این است که ما پدیدههای ذهنی را با قراردادن مکانیسمهای عصبی که قابلیت توصیف سطح طراحی را دارند تبیین میکنیم و آن توصیفی که به اندازۀ کافی صادق باشد با مشاهدۀ مکانیسمهایی که برای رسیدن به اهداف مشخصی کار میکنند گره میخورد. با این همه نیازی به این نیست که فرایند تبیینی در اینجا متوقف گردد . ما این مکانیسمها را با کشف مکانیسمهای سادهتری که آنها را میسازند تبیین میکنیم. شبکیه اینگونه در نظر گرفته میشود که کارکرد عاقلانۀ مشخصی را انجام میدهد و این با کشف این شبیکه از rods و cones و سلولهای سامان یافتۀ دیگر که خودشان عاقلانه رفتار میکنند اما کارکردهای محدودتر و کمتری دارند تبیین میشود. هنگامیکه ما نظامها را از طریق نظامهای جزیی بدین طریق تجزیه و تحلیل میکنیم در نهایت به سطحی میرسیم که مکانیسمهای متشکل بهشدت متمرکز و تکبندی میشوند.
هنگامیکه به این سطح میرسیم ما در واقع موضع طراحی را به صورت توخالی دارا هستیم و به موضع فیزیکی نقل مقام میکنیم. میتوانیم دریابیم که چگونه سلولی تصور شده کارکردش را با تعیین ترکیبات شیمیاییاش انجام میدهد. از این طریق پژوهشهای ما بر امر غیرذهنی متکی میشوند و رفتار دوری از بین میرود. قصدیت که مشخصۀ تفکرات بر حسب آنچه آنها دربارۀ آن هستند به شمار میرود از زیست - شیمی ارگانیسمهایی که دارای آن قصدیت هستند ناشی میشود.
قبل از پرداختن به تبیین دنت از تجربۀ آگاهانه ممکن است سودمند باشد که بر نظریهای که جای دیگری بسط یافته است تمرکز کنیم و آن را بررسی نماییم.
نظر شما