هر چند که میتوانیم کودکان، شامپانزهها، دلفینها، سگهای خانگی، حلزونهای دریایی و حتی ترموستاتها را بهعنوان موجودات و اشیایی که باورها، خواستها و دلایل برای آنچه انجام می دهند دارند در نظر بگیریم برای در نظر گرفتن تصور تفکر برای موجوداتی شبیه ما که قابلیت بازنمایی خودآگاهانه را بر اثر تکامل به دست آوردهاند و این قابلیت بازنماییها را مورد توجه قرار میدهند خوب عمل میکنیم.
آیا این بدان معناست که تنها موجوداتی شبیه ما واجد اذهان هستند؟ بر طبق نظر دنت اینگونه نیست. داشتن ذهن مستلزم هدایت شدن بهوسیلۀ بازنماییهاست. ما دلیل مناسبی داریم مبنی بر اینکه فعالیتهای کودکان، شامپانزهها، دلفینها، سگهای خانگی، صدفهای دریایی با بازنماییهای اهداف و شرایط آنها هدایت میشوند. شاید این نکته حتی برای توموستاتهای ساده هم برقرار است.
اگر [موضع] دنت در مورد اذهان درست باشد اذعان به اینکه صدفهای دریایی و ترموستاتها ذهن دارند تصریح و اذعان موکدی نیست. ما هنوز میتوانیم تمایزات کیفی موسعی میان انواع ذهن ایجاد کنیم. دنت اما به یک سلسلهمراتب قایل است. در سطح زیرین اذهان "داروینی" اولیهترین موجودات قرار دارند؛ آن موجوداتی که راهحل های متفکرانهتری را نسبت به مسائل تکامل دادهاند و این کار از طریق محیطشان پیشنهاد و ارائه شده است. در مورد موجودات داروینی مراحل از موضع قصدی تا موضع طراحی و از موضع طراحی تا موضع فیزیکی ممکن است به صورت نسبی خلاصه شده باشند.
مطابق نظر فوق موجودات داروینی موجوداتی هستند که "اذهان" اسکینری را در اختیار دارند (که این نام به جهت روانشناس رفتارگرا بی.اف.اسکینر است) . اینها در اختیار موجوداتی قرار دارند که قابلیت آموختن از طریق شرط ذاری عملی آزمون و خطا را دارا هستند. یک موجود اسکینری درجهای از "شکلپذیری" ذهنی را که موجودات داروینی سادهتر دارا نیستند نشان میدهد. یک موجود اسکینری میتواند رفتارش را برای تغییراتی در محیطهای اطرافش سازگار کند. بنابراین این موجود توانایی آن را دارد که خود را چنان شکل دهد تا با جایگاه مناسب محیطیاش سازگار افتد. برای موجودات داروینی این نقش به صورت منحصر به فردی از سوی طبیعت انجام میگیرد: چنین موجوداتی بهتمامی بهوسیلۀ فشارهای تکاملی شکل میگیرند.
اذهان "پوپری" هم به موجوداتی تعلق دارند که حالت بازنمایی محیطشان را چنان سامان دادهاند که قادرند احتمالاً نتایج رشتههای متمایز عمل را در "سرشان" به آزمون درآورند و بنابراین بدون خطر مهیای آموختن خطاهای محتمل مرگبار شوند(موجودات پوپری برطبق اصولی عمل میکنند که یادآور اصول کارل پوپر فیلسوف هستند، پوپر باور داشت که این اصول در قلب عقلانیت عملی قرار دارند. بر طبق نظر وی ، موفقیت علم به عنوان یک تلاش عقلانی به تمایل دانشمندان برای سروکار داشتن با " حدس و رد" (Congecture and reputation) گره میخورد. نظریهها در مقابل دلیل تخمین زده و آزمون میشوند و یک نظریه تنها وقتی پذیرفته میشود که از آزمون جدی سرافراز بیرون آید).
موجودات اسکینری از خودشان میپرسند که : "من بعد چه باید انجام دهم؟" و تا زمانی که ضربات سختی را متحمل نشوند کلیدی برای پاسخ ندارند. موجودات پوپری با پرسش از خودشان که: من دربارۀ آینده چه باید بیندیشم؟" یک پیشرفت بزرگ صورت میدهند قبل از آنکه بپرسند "در آینده چه باید انجام دهیم؟" (باید مورد تأکید قرار گیرد که نه موجودات اسکینری و نه موجودات پوپری در عمل نیازی به صحبت با خودشان یا تفکر به خودشان را دارا نیستند. آنها صرفاً طراحی میشوند گویی آنها از خودشان این پرسشها را میپرسند) (دنت، 1996، ص100)
نظر شما