۱۱ اسفند ۱۳۸۷، ۱۲:۱۷

فلسفه و اخلاق (10)

اخلاق؛ شاهکار فلسفی اسپینوزا

اخلاق؛ شاهکار فلسفی اسپینوزا

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: باروخ (بندیکت) اسپینوزا یکی از بزرگترین- و بی‌شک اصلی‌ترین- فیلسوفان اوایل دوران مدرن است. در اندیشه او پایبندی به اصول معرفت‌شناختی و متافیزیکی دکارت همراه با عناصری از رواقی‌گری یونان باستان و عقلگرایی یهودیان قرون وسطی در قالب نظامی بسیار بدیع با یکدیگر درآمیخته‌اند.

دیدگاه‌های به‌شدت طبیعت‌گرایانه اسپینوزا درباره خدا، جهان، انسان و شناخت در تأسیس فلسفه اخلاق او به کار‌می‌رود که مبتنی است بر مهار انفعالات برای رسیدن به نیکبختی و فضیلت. علاوه‌‌براین، این نگرش‌ها بنیان‌هایی برای اندیشه‌ سیاسی‌ بسیار دموکراتیک و نقدی عمیق از ادعاهای کتاب مقدس و دین متعصبانه فراهم می‌آورند. چه بسا از میان تمامی فیلسوفان قرن هفدهم هیچ‌یک به اندازه اسپینوزا با دوره حاضر مرتبط نباشد.

باروخ اسپینوزا در سال 1632 در آمستردام متولد شد. او پسر میانی خانواده‌ای سرشناس از طبقه متوسط اجتماع یهودی- پرتغالی آمستردام بود. در دوره نوجوانی- که دوستانش او را با نام بنتو می‌شناختند- بی‌شک یکی از شاگردان ممتاز مدرسه تلمود تورات وابسته به جامعه مذهبی بوده است. نبوغی که به او عطا شده بود باید توجه خاخام‌های جامعه مذهبی را جلب کرده باشد. این امکان وجود دارد که اسپینوزا به هنگام گذراندن مراحل تحصیل برای حرفه خاخامی نیز آموزش می‌دیده است. اما او هیچ‌گاه به سطوح بالای آموزش مذهبی که شامل مطالعه پیشرفته تلمود می‌شد، راه نیافت. در سن هفده سالگی، مجبور شد تا تحصیلات رسمی‌اش را نیمه‌کاره رها کند تا در اداره کسب و کار واردات به خانواده‌اش کمک کند.

سپس در 27 جولای 1656 خشن‌ترین "هِرِم" یا حکم تکفیری که جامعه سفاردی (یهودیان پرتغالی تبار) آمستردام تا آن زمان صادر کرده بود، در مورد او صادر شد؛ این حکم هرگز فسخ نشد. با اطمینان نمی‌توان گفت که "اعمال ددمنشانه" و "بدعت‌های نفرت‌انگیز" اسپینوزا را چه اعلام کرده‌اند، اما حدسی قریب به یقین درباره آن کار دشواری نیست. شکی نیست که او تنها ایده‌هایی را بیان می‌کرده است که به زودی در رساله‌های فلسفی‌اش پدیدارشدند. اسپینوزا در این آثار فناناپذیری روح را رد می‌کند، با مفهوم خدای مشیت‌‌اندیش- خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب- به‌شدت مخالفت و ادعا می‌کند که نه خداوند شریعت را موبه‌مو وضع کرده است و نه دیگر شریعت برای یهودیان لازم‌الاجرا است. به این ترتیب در این مورد که چرا اجتماع ارتدوکس یهودیان یکی از شجاع‌ترین و رادیکال‌ترین متفکران تاریخ را مجازات کرد، رازی وجود ندارد.

علی‌الظاهر، اسپینوزا در نهایت از این‌که برای جداشدن از اجتماع یهودیان و ترک مذهب یهود بهانه‌ای داشته راضی بوده است. در این مرحله، ایمان و تعهد مذهبی او از دست می‌رود. چند سال بعد او به‌کلی آمستردام را ترک کرد. زمانی که در سال 1661 مکاتبات موجود او آغاز شد،‌ در ریجنسبورگ که با لایدن فاصله اندکی دارد زندگی می‌کرد. هنگام سکونت در ریجنسبورگ بر روی "رساله در اصلاح فاهمه"، رساله‌ای در باب روش فلسفی و "رساله‌ای کوتاه درباره خدا، انسان و سعادت او"، کوششی مقدماتی برای طرح دیدگاه‌های اخلاقی، معرفت‌شناختی و متافیزیکی‌اش که ناتمام ماند، کار می‌کرد.

شرح انتقادی او بر "اصول فلسفه دکارت"، تنها اثری که در طول زندگی‌اش به نام خود او منتشر شد، در سال 1663 پس از نقل مکان به ووربرگ، خارج از شهر لاهه، به اتمام رسید. در این زمان، او بر روی اثری کار می‌کرد که درنهایت "اخلاق" نامیده شد و شاهکار فلسفی او است. با وجود این، هنگامی که دریافت در هلند نیروهای ارتجاعی اصول رواداری را تهدید می‌کنند آن را کنار گذاشت تا "رساله الهی-سیاسی رسواگر" خود را به اتمام برساند که در سال 1670 بدون نام و با هراس بسیار منتشر شد. اسپینوزا به هنگام مرگ در شهر لاهه در سال 1677 همچنان بر روی رساله سیاسی خود کار می‌کرد. دوستانش خیلی زود این رساله را همراه با سایر نوشته‌های منتشرنشده او از جمله "دستورزبان مختصر عبری" به چاپ رساندند.

"اخلاق" اثری چندوجهی و بلندپروازانه است. علاوه براین، تا سرحد گستاخی کوبنده است؛ همان‌طورکه از نقدی نظام‌مند و بی‌رحم درباره برداشت‌های فلسفه سنتی نسبت به خدا، انسان و کیهان و مهم‌تر از همه نسبت به ادیان و باورهای اخلاقی و الهیاتی مبتنی بر آن می‌توان انتظار داشت. اسپینوزا برآن است که حقیقت مربوط به خداوند، طبیعت و به‌ویژه حقیقت مربوط به خودمان و همین‌طور عالی‌ترین اصول جامعه، دین و زندگی نیک را اثبات کند (در مستدل‌ترین معنای این واژه).

 با وجود آن‌که بخش اول تا سوم مطالب زیادی درباره متافیزیک، فیزیک، انسانشناسی و روانشناسی را شامل می‌شود، اسپینوزا سرشت پیام اصلی این اثر را اخلاقی می‌‌داند. این پیام عبارت است از نشان‌دادن این امر که نیکبختی و سعادت ما نه در زندگی‌ای نهفته است که اسیر انفعالات و خیرهای گذرایی باشد که معمولا دنبال می‌کنیم نه در وابستگی عاری از تفکر به خرافاتی که به‌عنوان دین پذیرفته می‌شوند، بلکه فقط در زندگی سرشار از خرد نهفته است. بااین‌حال، اسپینوزا برای وضوح‌بخشیدن و حمایت از این نتایج اخلاقی کلی نخست باید از جهان راززدایی می‌کرد و جهان را آن‌گونه که هست به تصویر می‌کشید. این کار که مستلزم طرح برخی بنیان‌های متافیزیکی است پروژه بخش اول کتاب "اخلاق" است.

"درباره خدا"، بخش نخست این اثر، با برخی تعاریف به‌ظاهر ساده از اصطلاحاتی آغاز می‌شود که هر فیلسوف قرن هفدهمی با آن آشنا است. "مقصود من از جوهر شیئی است که در خودش است و به نفس خودش به تصور می‌آید"؛"مقصود من از صفت شیئی است که عقل آن را به مثابه مقوم ذات جوهر ادراک می‌کند"؛"مقصود من از خداوند موجود مطلقا نامتناهی است، یعنی جوهر، که متقوم از صفات نامتناهی است که هریک از آن‌ها مبین ذات سرمدی و نامتناهی است". تعاریف بخش اول، درواقع، مفاهیمی صرفا آشکار هستند که بنیان مابقی نظام او را بنامی‌نهند. پس از این تعاریف تعدادی اصل موضوعه می‌آیند که بنابر فرض او هرکس که از نظر فلسفی مطلع باشد آن‌ها را آشکار و بدون مسئله می‌یابد ("هر شیئی که وجود دارد یا در خودش وجود دارد یا در اشیاء دیگر"؛"هر علت متعین و مشخص ضرورتا معلولی در پی دارد"). قضیه نخست ضرورتا از این تعاریف و اصول موضوعه ناشی می‌شود و تمامی قضایای بعدی را می‌توان با استفاده از آنچه پیش از آن می‌آید ثابت کرد.

کد خبر 841251

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha