خرد اخلاقی ایجاب میکند تا با مردم به صورت هدف برخورد شود نه به عنوان وسیلهای برای هدفهای خودسرانه. تحت این شرایط اصول اخلاقی میباید مرجح بر مصلحت باشد، که البته عملا در سیاست بینالملل دولتها به آن توجهی ندارند.
ذکر این نکته ضروری است، با وجود آنکه در چارچوب رویکردی رئالیستی مسائل اخلاقی در درجه دوم اهمیت قرار دارند و تاکید بر هنجارها نمیتواند ضامن تامین منافع ملی باشد، ولی در عمل با تأکیدی که رئالیسم بر قدرت میکند، با افزایش قابلیتها و سطح تواناییها، میتوان هنجارهایی را که به صورت قواعد بازی بینالمللی تجلی مینمایند، ایجاد کرد و آن را در سطح وسیعتر همگانی و جهانی نمود به نحوی که عدول از آن به صورت یک رفتار ضد اخلاقی و ضد هنجاری تلقی خواهد شد.[1]
یکی از علل ضعف نظریه هنجاری در روابط بینالملل، دیدگاهها و برداشتهای متفاوتی است که هر یک از بازیگران نسبت به مقولات گوناگون دارند. از جمله این اختلافات مسائل مربوط به جنگ، تسلیحات هستهای، مداخله و تجاوز است. بدین معنا که تحت چه شرایطی امکان دارد دولتها با توجیه وارد جنگ شوند؟ و هنگامی که وارد جنگ شوند، چه نوع فشارهای هنجاری به محاربین وارد خواهد شد؟ و یا اینکه چه نوع دولتهای مجاز به داشتن تسلیحات هستهای هستند؟ همچنین چه نهادهایی باید تکثیر سلاحهای هستهای را تحت کنترل خویش داشته باشند؟ تحت چه شرایطی باید در مورد بهره گیری از زور علیه سایر دولتها به توافق رسید؟ و یا احیانا با آن مخالفت کرد؟ در گذشته تأکید زیاد جداگانه، تصلب مرزبندیها، تبیین منافع، هدفها و استراتژیها صرفا در چارچوب بسته ملی، قوم مداری و جز اینها قرن بیست و یکم در سایه جهانی شدن و نفوذ پذیری مرزها، شناور گردیدن هویتها و تحدید حاکمیتها، زمینههای مساعدتری برای همگانی حداقل پارهای از ارزشها و هنجارها فراهم شده است. در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:
یکی از هنجارهای به اصطلاح جا افتاده در روابط بینالملل حفظ جامعه خود دولتهاست که تقریبا در میان کلیه جوامع روی آن توافق حاصل شده است.
هنجار دیگری که مورد قبول کلیه دولتهاست، مقوله نوسازی است. بر این اساس دولت مدرن، مرجح بر دولت بدوی است. قبول این توجیهی برای پذیرش سایر هنجارها به شمار میرود؛ برای مثال برای آنکه دولتها تحت سلطه دیگران قرار نگیرد، میباید از لحاظ داخلی خود را تقویت کند. مسلما در آغاز قرن بیست و یکم توانمندی یک دولت با روشهای ابتدایی و سنتی امکان پذیر نیست. بر این اساس آنها میباید از فناوریهای توانمندی مدرن صنعتی بهره گرفته تا آسیب پذیری خویش را در مقابل دیگران به حداقل برسانند.
برخی از اصول اخلاقی و هنجاری مورد توجه هنجار گرایان در جامعه بینالمللی عبارتند از:
1- دولتها باید از حقوق شهروندان خویش دفاع و امکانات رفاهی آنان را فراهم کنند.
2- تقویت نهادهای دموکراتیک.
3- جنگ پدیدهای نامطلوب است و وقوع آن نیاز به توجیه دارد؛ در صورتی که صلح احتیاج به توجیه ندارد.
4- دولتها نباید در صدد تفوق بر دیگران باشند.
5- حفظ موازنه قدرت تا اندازهای به عنوان یک هنجار مطلوب مورد قبول جامعه بینالمللی است و لزومی به توجیه ندارد.
6- بسط و توسعه همکاریهای اقتصادی.
7- بدین ترتیب ملاحظه میشود که دولتها و جوامع گوناگون در مورد بسیاری از هنجارها و ارزشها موجود در روابط بینالملل با یکدیگر اتفاق نظر داشته، ضمن آنکه در برخی از موارد دارای دیدگاه متفاوتی نسبت به برخی از ارزشها هستند. به نظر میرسد که عمده مشکل برخورداری از نظریه هنجاری در روابط بینالملل، درجات متفاوت توسعه یافتگی جوامع و در نتیجه احراز موقعیتهای متفاوت دولتها از لحاظ قدرت و تواناییها در عرصه سیاست بینالمللی و همچنین سطوح گوناگون جامعه پذیری است، که مشکلات عدیدهای را برای ارائه هنجارهای جهانی و همگانی به وجود میآورند.[2]
یادداشتها
1- جان بیلیس و استیو اسمیت، جهانی شدن سیاست: روابط بینالملل در عصر نوین، تهران: انتشارات ابرار معاصر، 1383، ص 515.
2- Iain Mclean, The Concise Oxford Dictionary of Politics, Oxford University Press, 1996.
نظر شما