فلسفه به صورت رسمي درسطح دانشگاه ، وارد برنامه آموزشي مي شود. اغلب دردوره هاي ويژه ادبيات براي دانش آموزان پيش دانشگاهي و تعداد بسياري از دبيرستانها تا حدي به مقدمه فلسفه مي پردازند . اين امر بدين نكته اشاره مي كند كه افكار مهم فلسفي براي كساني كه دردوره نوجواني بسر مي برند درنظر گرفته نشده است. دو دليل براي پذيرش اين ديدگاه مطرح مي شود : اول : تفكر فلسفي نيازمند يك سطح پيشرفته شناخت است – كه ممكن است هركس اعتقادداشته باشد – اين امر فراتر ازدستيابي نوجوان است ، دوم : برنامه آموزشي بدون وجود فلسفه به قدر كافي فشرده است ؛ معرفي موضوعي مثل فلسفه نه تنها حواس دانش آموزان را ازآنچه بايد ياد بگيرند پرت نخواهد كرد، بلكه باعث ترغيب آنها مي شود تا به جاي اين كه صرفا يادگيرنده باشند نسبت به مسائل حساس باشند. رقابت اين دو دليل موجب طرح زمينه هايي درمورد فلسفه براي كودكان مي شود. آنچه در زير آمده است بررسي اين زمينه ها است.
1. آيا كودكان قادر به تفكر فلسفي هستند ؟
2. فلسفه دريك برنامه آموزشي فشرده .
3. موسسه پيشرفت فلسفه براي كودكان(IAPC)
4. به فلسفه پرداختن همراه ديگران .
5. فلسفه براي كودكان درسراسر جهان .
1. آيا كودكان قادر به تفكر فلسفي هستند؟
نظريه مشهور رشد معرفت ژان پياژه به اين مطلب اشاره دارد كه تا پيش از سن 11 يا 12 سالگي بيشتر كودكان قادر نيستند فلسفي فكر كنند. چرا كه پيش از اين زمان ، كودكان نمي توانند دربارهِ انديشيدن - انديشيدني فراتر از سطح كه تفكر فلسفي را توصيف مي كند - فكر كنند |
"گرث ماتيوز" فيلسوف دليل هاي طولاني مطرح مي كند كه " پياگت" در ديدن توانايي آشكار تفكر فلسفي كودكاني كه با ايشان كار مي كرده ناكام مانده است. ماتيوز(1980) تعدادي مثال لذت بخش از حيرت فلسفي كودكان بسيار كم سن و سال ارائه داد. به طور مثال :
گرث ماتيوز معتقد است پياگت در ديدن توانايي تفكر فلسفي كودكاني ناكام مانده است |
- جردن ( پنج ساله ) در حالي كه ساعت هشت شب به رختخواب مي رود مي پرسد: " اگر ساعت 8 به رختخواب بروم و ساعت 7 صبح بيدار شوم، چطور مطمئن شوم كه عقربه هاي ساعت تنها يك دور چرخيده اند؟ بايد تمام شب بيدار بمانم و حركت آنها را تماشا كنم؟ شايد اگر براي مدت كوتاهي به آن نگاه نكنم عقربه كوچكتر دو بار بچرخد." (صفحه 3) .
- "جان ادگار" (چهار ساله ) در فرودگاه ديده بود كه هواپيماها به هنگام پرواز به تدريج در فاصله دور محو مي شوند، پس از اين كه او براي اولين با سوار هواپيما شد و همزمان با توقف هواپيما علامت كمربند صندلي كنار رفت ، جان ادگار رو به پدرش كرد وبا حالتي كه گويي از مسئله اي راحت شده اما هنوز گيج است ، گفت : " اشياء واقعاً اين چا كوچكتر نمي شوند"( صفحه 4) .
"ماتيوز" بسياري از داستان هاي خود را از طريق دوستانش كسب كرد كه از علاقه وي نسبت به تفكر كودكان آگاه بودند. براي بزرگسالان با دقت ، رويارويي با چنين مثال هايي غير عادي نيست.
اگر چه داستان ها هدفمند هستند و بيشترآنها نشان مي دهد كه كودكان قادر هستند به مسائل مهم فلسفي فكر كنند، آنچه مورد نياز است گواهي بر اين مدعاست كه كودكان قادر هستند بحث هاي فلسفي انجام دهند |
- آيان ( 6 ساله ) راجع به اين مسئله اندوهگين است كه سه نفر از بچه هاي دوستان والدينش تلويزيون را به خود اختصاص داده اند و او از ديدن برنامه مورد علاقه خود محروم مانده است. او با نا اميدي از مادرش مي پرسد " مامان چرا براي سه بچه آسان تر است كه خود خواه باشند تا يكي؟ " (صفحات 92 و 93) .
اين موارد يك بحث جالب را به وجود مي آورد كه در آن كودك بي ملاحظگي سه كودك ديگر را توصيف مي كند . شرايط مطلوب رسيدن به يك راه حل كه هر چهار كودك را راضي كند ، و اهميت احترام به حقوق ديگران . اگر كسي به جاي " آيان " بود چگونه عمل مي كرد. ماتيوز سپس احتمال يك رويكرد سودمند را مطرح مي كند: " اين استدلال چطور است كه ما به سه كودك مهمان اجازه دهيم تلويزيون تماشا كنند؟ در آن صورت سه نفر را به جاي يك نفر راضي كرده ايم" . يك جواب اين بود كه انصاف نيست كه سه نفر را به جاي چهار نفر راضي كنيم. اين مسئله بحث انصاف را به جريان مي اندازد كه سپس مسائل ديگري از جمله رابطه سني كودكان ، دوست بودن ، نسبت خويشاوندي داشتن يا غريبه بودن مطرح مي شود . اما بايد نوع برنامه تلويزيون را هم بايد در نظر گرفت.
شكي وجود ندارد كه قسمتي از توانايي و ميل كودكان به ادامه بحث درباره شرايط " آيان" از اين ناشي مي شود كه آنها هم با چنين موقعيت هايي روبرو شده اند. از اين رو ، برخي از آنان راه حل هاي نسبتاً پيچيده و مفهومي از موضوع مورد بحث ارائه مي كنند . درحالي كه از آنها انتظار مي رود تجربه خود را در اين مورد انعكاس دهند.
داستانهاي متناسب با سن كودكان، براي آنها زمينه اي فراهم مي كند كه در باره انديشه هاي خود بحث كنند |
"هري" و دوستش " تيمي" به يك باشگاه تمبر ميروند تا تمبرهايشان را تعويض كنند. سپس جلوي دكه بستني فروشي مي ايستند، اما " تيمي" متوجه مي شود كه پول ندارد. "هري" پيشنهاد مي كند براي " تيمي" بستني بخرد و مي گويد دفعه بعد او مي تواند "هري" را مهمان كند. همانطو كه آنها مغازه را ترك مي كنند ، يكي از همكلاسيهايشان به " تيمي " برخورد مي كند. سپس " تيمي" هنگام خارج شدن به كتاب او ضربه اي ميزند. پس اين كه "هري و " تيمي" از صحنه گريختند راجع به موضوعي كه اتفاق افتاده صحبت مي كنند:
هنگامي كه متوجه شدند تحت تعقيب دوستانشان نيستند آرامتر راه رفتند. " تيمي "گفت : " نمي توانستم بگذارم همينطوري بروند " ، سپس اضافه كرد : "مجبور نبود پايش را آن طور به من برند.البته من هم مي توانستنم اين كار را انجام ندهم. اما همانطور كه قبلاً گفتم همه چيز به نوبت " . ( اشاره به اين كه دفعه بعد نوبت " تيمي" است كه " هري " را ميهمان كند ) .
"هري" فكر كرد : " اين هم تا حدي به همان معنا است". اما نتوانست علتش را بفهمد. سرانجام به " تيمي" گفت : " نمي دانم. هدف باشگاه تمبر تعويض تمبرها است، وقتي به كسي تمبر مي دهي انتظار داري چيزي برگرداند. درست مثل اين است كه اگر به كسي پول قرض بدهم انتظار دارم پولم را پس دهد. اما اگر گسي رفتار ناشايستي با تو داشت بايد به همان صورت تلافي كني؟ در اين مورد مطمئن نيستم " .
" تيمي " با اعتراض گفت : " اما بايد تلافي مي كردم . نمي توانستم بگذارم همينطوري برود. ضربه اوبه من هيچ دليلي نداشت" .
كمي بعد آنها " ليزا" و" لوئيس" را ديدند. "هري " به آنها گفت چه اتفاقي افتاده و چرا او سر در گم شده است؟ " . ليزا" گفت : اين موضوع مرا ياد سال گذشته مي اندازد كه ياد گرفتيم برخي جملات را اگر برعكس كنيم باز هم معناي درستي مي دهند. در حالي كه برخي ديگر هنگامي كه عكس شوند ، ديگر معناي درستي نخواهند داشت" .
"هري" موافقت كرد. " ليزا" گفت :" اما به يك قانون رسيديم. به نظر مي رسد مواقعي هستند كه تلافي درست است ، اما در برخي مواقع درست نيست. اما چطور مي توانيم بگوييم كه چه وقت تلافي كردن درست است چه وقت نيست" . ( ليزا صفحات 4 تا 23 )
اين كتاب در باره نكات ريز مقابله به مثل است. يك گروه كودك 10-11 ساله در اين باره ممكن است چه چيزهايي بگويند؟ اينجا نمونه30 دقيقه بحث با كودكان كلاس پنجمي در اين باره آورده مي شود . ( پيريتچارد 1996) . اگر چه اين گروه در طي چند ماه گذشته هفته اي يكبار بعد از ساعت مدرسه راجع به انديشه هاي فلسفي بحث مي كردند ، اما بحث در مورد اين داستان به صورت في البداهه انجام شد. با نظارت كمي از طرف معلم دانش آموزان سوالات قوي مطرح كردند :
- هنگامي كه انتقام مي گيريم چه اتفاقي رخ مي دهد؟ آيا اين امر يك رشته طولاني ازانتقام را به وجود مي آورد درحالي كه هيچ كس نمي خواهد چنين اتفاقي رخ دهد؟ ( هر كس به جز شروع كننده)
- آيا انتقام گيرنده واقعاً مي تواند تلافي كند؟ آيا تلافي كردن منطقي است؟
- صحيح است كه يك عمل نادرست را با يك عمل نادرست پاسخ دهيم ؟ از پس دو عمل نادرست يك عمل درست بوجود مي آيد؟
- به جزتلافي كردن چه راه هايي پيش رو داريم؟ اگر كسي را كه قصد آزردن شما را دارد ناديده بگيريم چه مي شود؟
- چه زماني دفاع از خود بهترين تدبير است؟
- آيا بين انتقام گرفتن و درسي به كسي درسي دادن تفاوتي وجود دارد؟
- تلافي كردن با كدام يك از موارد زير تفاوت دارد؟( الف) تبادل كالا ؛ (ب) باز پرداخت بدهي؛ (ج) در عوض كاري نيكي كردن؛ ( د) لطف كردن ؛ (ي) لطف نكردن در حق هيچكس تا زماني كه به شما لطف نكنند.
- آيا قانون طلايي مي تواتند در اين مورد به ما كمك كند؟ قانون طلايي به چه معنا است؟ آيا اين قانون خوب است؟
موضوعات عادي كلاس درس ، يك اثر هنري ، تجربه ها، يا حتي موضوع روزنامه مي تواند يك بحث فلسفي از مسائل اخلاقي بوجود آورد |
اگر كسي تصديق كند كه كودكان كاملاً قادر هستند درباره مفاهيم اخلاقي اي كه به تجارب خودشان ارتباط دارد بحث كنند؛ درباره انديشه هاي فلسفي كه كمتر به امور عملي ربط دارد چطور؟ مثالي كه در اينجا ارئه شده با منطق آغاز مي شود و با متافيزيك خاتمه مي يابد.
" عكس " جملات صادق " همه بلوط ها درخت هستند " و همينطور جمله "همه هويچ ها سبزي هستند " كاذب مي شود . آيا مي توانيم نتيجه بگيريم كه جملات صحيحي كه با " همه " شروع مي شوند هنگامي كه عكس شوند كاذب خواهند شد؟
در نهايت هنگامي كه كودكان به كلاس سوم مي روند، به سادگي متوجه موارد استثناء مي شوند. بسياري از دانش آموزان خواهند پرسيد جمله همه ببرها ببر هستند چطور؟ ديگران ممكن است پاسخ دهند اين جمله و جملات از اين قبيل مثل همه خرگوش ها خرگوش هستند و همه مادرها بچه دارند گنگ هستند. با كمي دلگرمي ممكن است كودكان به تعاريف خوبي از مسائل دست يابند و بين تعاريف مشخص شده اي كه نمي توانند عكس شوند تفاوت بگذارند. براي مثال جمله "همه مربع ها چهار گوش هستند" صادق است زيرا زماني كه عكس شوند ، كاذب خواهد شد. اگرچه جمله " همه مربع ها با ضلع هاي مساوي چهارگوش هستند " مي تواند عكس شود.
مطالعه منطق به صورت سنتي به عنوان جزئي از فلسفه در نظر گرفته مي شود ، اما از لحاظ فلسفي عكس العمل كودكان در هنگام پي بردن به مسائل منطقي بسيار جالب است |
آنچه درزير امده سيل جوابهاي دانش آموزان رانشان مي دهد :
دانش آموز1 # : آيا در مركز خورشيد زندگي وجود دارد ؟
دانش آموز2 # : حتي اگر نتوانيم به آنجا برويم تا به جوابمان برسيم اين سوال فقط يك جواب دارد.
دانش آموز3 # : چند دانه شن روي زمين وجود دارد؟
داشن آموز4 # : تعداد دانه هاي شن مشخص هستند حتي اگر ندانيم اين رقم چه مقدار است.
دانش آموز3 #: با وجود بادي كه مي وزد ممكن است برخي از دانه هاي شن را بيش از يك بار بشماريم .
دانش آموز5 # : دانه هاي شن براي شمارش خيلي زياد هستند.
دانش آموز6 # : روي تمام سياره ها چقدر دانه شن وجود دارد؟
دانش آموز7 # : روي زمين چند درخت وجود دارد؟
دانش آموز4# : شمردن درختان ازشن ها ساده تر است .
داشن آموز7# : زماني كه شروع به شمردن كنيد برخي ازآنها قطع شده وبرخي ديگرشروع به رشد مي كنند.
دانش آموز8# : آيا خدا زمان را به عقب برمي گرداند؟
دانش آموز9# : منظورت اين است كه اگر خدايي وجود داشته باشد ، اوزمان رابه عقب برمي گرداند ؟
دانش آموز 7# : آيا فضا محدوديت دارد؟
دانش آموز 5 #: بله؛ اما چه اتفاقي رخ مي دهد اگر به انتهاي فضا برسيم وسعي كنيم دستمان را بيرون ببريم ؟ اگر نتوانستيم دستمان را بيرون ببريم چه چيزي دستهايمان را نگاه خواهد داشت ؟
دانش آموز 6 # چه چيزي دستهاي شما را زماني كه درفضا هستيد نگاه مي دارد. خارج از فضا جايي وجود ندارد .
درطول بحث درباره اين سوالات ، به نظر مي رسد دانش آموزان سعي مي كنند از سوالات سخت بگذرند ، جواب دادن به دليل محدوديت هاي عملي وسوال كردن به دليل ماهيت بي جواب سوالها ازاين دست هستند . ( مثال: مطمئن نبودن راجع به اين امركه آيا يك دانه شن را يكبار شمرده ايم يا دوبار ) .
سرانجام يكي از داشن آموزان با حالت شيطنت آميز پرسيد ، " آيا زمان تمام مي شود ؟" ، سپس توضيح داد كه اگر زمان به پايان برسد هيچ كس نمي تواند بگويد كه هم اكنون اوضاع اين گونه بوده است .
مثال زير نمونه آشكارديگري دراين زمينه است كه چگونه يك بحث منطقي به مسائل عميق فلسفي كشيده مي شود . اين گروه كلاس پنجمي هستند وجمله " همه انسانها حيوان هستند " را بررسي مي كنند . يكي از دانش آموزان اين جمله را اين گونه مطرح كرد كه اگر يك جمله صادق را برعكس كنيم كاذب خواهد شد . " جف " گفت : جمله " همه انسانها حيوان هستند " صادق نيست . " چيپ " صحبت خود را ادامه داد تا اين كه يك طبقه بندي بوجود آورد كه درآن انسان را هم رديف فيل ها وببرها پائين مي آورد. دراين طبقه بندي رديف بالاي انسان پستانداران قرار دارند و رديف بالاي پستانداران حيوانات هستند وحيوانات زير مجموعه موجودات زنده قرار گرفته اند.
- چيپ : بگو انسانها چه هستند . نميتوني به سوال من جواب بدهي اينطور نيست .
- جف : البته كه ميتونم .
- چيپ : تو چه هستي ؟
- جف : يك آدم .
- چيپ : آدم چيست ؟
- جف : كسي كه زنده است .
- چيپ : كسي كه زنده است ، مي تواند نهنگ باشد.
- جف : گفتم كسي كه ...، نگفتم حيوان ....
- چيپ : ميتوني همه كتابهاي كتابخانه را بررسي كني- همه كتابهايي كه درباره انسانها نوشته شده است .
- لاري : مي خواهم بدانم چرا همه راجع به يك موضوع كوچك اين قدر بد خلق مي شوند .
- ايمي : كسي اينجا يك دايرة المعارف دارد تا لغات حيوان ، پستاندار وشخص را نگاه كنيم .
- جف : همه ما انسان هستيم . بنابراين ، اگر كسي از كره مريخ ما را ببيند مي گويد اينها بشر هستند . مريخي ها نمي گويند كه اينها حيوان هستند.
- مايك: اگر مريخي ها يي وجود داشته باشند، مي گويند : آنجا را نگاه كن ! چه موجودات عجيبي هستند. يا چيزي مثل اين.آنها نمي دانند ما چه هستيم. هيچ چيز راجع به ما نمي دانند .
- مايك درباره استدلال اوليه جف مي گويد : اگر شخصي را ببينيد مي گوييد يك كسي ، اما اگر حيواني را ببينيد مي گوييد يك چيزي ، يك كسي به معناي يك بشر است .
- چيپ : درابتدا زندگي وجود دارد كه يكي ازشاخه هاي آن را به اين جا مي رسد : حيوان ها، نباتات، مولكول ها ، و چيزهايي ازاين د ست . وقتي به طبقه حيوانات مي رسيم دسته هاي پستاندارن ، دوزيستان ، خزندگان و ... جدا مي شود . سپس به دسته هايي مي رسيم كه انسان ها درآن قراردارند.
- جف : ادامه بده .
- چيپ : فقط مي خواهم بدانم تا اينجا با من موافقي يا نه ؟
- جف : فقط ادامه بده . نمي خواهم عقيده ام را عوض كنم همين ... من حيوان نيستم يك انسان هستم و مي خواهم به همين صورت بمانم .
- چيف : تو نوعي حيوان هستي .
- جف : نمي خواهم نزد دكتر "جيكيل " بروم وبگويم مرا به حيوان تبديل كن.
- ايمي : مردم نوعي حيوان هستند . همانطور كه پرنده نوعي حيوان است . اما با فيل كه حيوان است تفاوت دارد. ماهم با يك پرنده تفاوت داريم . مايك مي گويد ما سگمان رابه عنوان يك شخص صدا نمي زنيم ، اما ممكن است هركسي به حيوان خود آنقدر نزديك باشد كه احساس كند جزئي از اعضاي خانواده است .
اين بحث چند دقيقه بيشتر ازاين هم ادامه داشت . همانطور كه اعضاي گروه متفرق مي شدند يكي از دانش آموزان به ديگري گفت : " اگر بخواهيم مي توانيم ساعت ها در اين باره بحث و گفت وگو كنيم " . اين جلسات هرهفته پس ازساعت مدرسه دركتابخانه محلي برگذار مي شد . هفته بعد بچه ها يك دايرة المعارف آورند تا موضوع را حل وفصل كنند. بعد از چندين دقيقه بحث، معلم به بچه ها گفت كه آيا فكر مي كنند هرچه دردايرة المعارف وجود دارد درست است يا خير ؟
- اميلي : درمواردي كه از آن مطمئن نيستيم واحتمال دارد اشتباه كنيم دايرة المعارف مي تواند درباره چگونگي تشكيل سيستم خورشيدي توضيح دهد . اما ازآنجا كه ما مطمئن نيستيم مي تواند اشتباه باشد.
معلم پرسيد درچنين مواردي دايرة المعارف مي گويد : " مطمئن نيستيد ؟"
مايك : مي گويد " فرضيه " يك نوع حدس است .
كرك : مي گويد ما هنوز مطمئن نيستيم .
بحث به شور و نشاط فلسفي رسيده بود. اين گروه خاص ، جلساتشان را در تمام سال تحصيلي برگزار كردند و درباره بخش وسيعي ازموضوعات فلسفي مثل رابطه بين مغز و ذهن ، تفاوت وشباهت هاي بين رويا و واقعيت، رابطه بين شواهد ودانش به بحث پرداختند.
نظر شما