به گزارش خبرگزاری مهر، دیدگاه انعکاسگرایی معتقد است واکنشهای احساسی محتوای اصلی قضاوتهای اخلاقی را تشکیل میدهد.
کتاب "ساختار احساسی اخلاق" با این پرسش آغاز میشود که آیا "خوبی" انعکاسی از اولویتها و ترجیحات ماست یا درستی یا نادرستی ترجیحات ما بر اساس تطابق با برخی مقاصد، که مستقل از ذهن ما هستند، مشخص می شود؟
پیشینۀ این سؤال به دوران افلاطون باز میگردد و در واقع این کشمکش فلسفی در تاریخ فلسفه تا زمان حال ادامه یافته است.
پرینز در این کتاب برجسته و وزین، دفاعی مفصل و قانع کننده از دیدگاه "انعکاسگرایان" (projectionist) دارد. در دیدگاه "انعکاس گرایان" واکنشهای احساسی، خصوصا پذیرش یا تکذیب، محتوای اصلی قضاوتهای اخلاقی را تشکیل می دهد. او در این کتاب نشان می دهد که حتی نسبی گرایان تکامل یافته نیز اندیشه مباحثه اخلاقی و پیشرفتهای اخلاقی را نادیده نگرفته و به کنار ننهاده اند.
دو بخش اصلی کتاب، در تطابق با دو نظریه اساسی ملهم از اندیشه هیوم و نیچه است. پرینز این اندیشه هیوم را که می گوید قضاوت اخلاقی اساسا بیانی از تصدیق و یا عدم تصدیق است، می پذیرد. او این اصل را با این اعتقاد که قضاوت اخلاقی مبین محتوای واقعی است، بسط می دهد.
پرینز نیز به مانند نیچه رهیافت "ژنتیکی" (genealogical) را می پذیرد. اگر چه نیچه اظهار روشن و واضحی از این موضوع ندارد. او اصول بنیادی مطلق را نمی پذیرد. "درون گرایان"(internalism) عقیده دارند که واکنشهای عاطفی به عنوان ذات تصدیق یک قضاوت اخلاقی به شمار می آید. این استدلال که خیلی پیشتر توسط افرادی چون "پیتر گریچ" (Peter Greach)، "برنارد ویلیامز" و دیگران مطرح شد، به منزله عدم امکان مشروط سازی قضاوتهای اخلاقی است.
اگر گزاره "P خوب است آنگاه p"، را در نظر بگیریم در این صورت نمی توان مقدم این گزاره شرطی را بدون اعمال تغییر در معنا و مفهوم آن بکار گرفت یا نمی توان کسی را وادار به نتایج حاصل از آن کرد. استنتاج زیر را در نظر بگیرید:
1 – اگر p خوب باشد، شما باید x را انجام دهید.
2- p، خوب است.
3- شما باید x را انجام دهید.
بر اساس این استنتاج، آیا گزاره اول، گوینده را متعهد به پذیرش و قبول p می کند؟ با فرض اینکه چنین باشد و بی واسطه گزاره ای که منجر به نتیجه می شود را بپذیریم، لحاظ کردن فرض دوم بی مورد خواهد بود. به عبارت دیگر با این پیش فرض وجود فرض دوم زائد و اضافه خواهد بود. اما اگر چنین نباشد، عبارت و گزارۀ "p ، خوب است" معنای طبیعی در گزاره اول نخواهد داشت.
پرینز خود را از این مشکل و معضل می رهاند. او این امر را با انکار این موضوع که قضاوتهای اخلاقی بیان شایسته ای از احساس هستند و فاقد محتوایی بازنماینده (representational) هستند، به انجام می رساند. وقتی ما می گوییم "آن اشتباه است" در واقع ما هم داریم احساس خود را منتقل می کنیم و هم درصدد هستیم تا این واقعیت را مورد تأکید قرار دهیم که آن کار یک "اشتباه" اخلاقی است. چیزی که در قضاوت اخلاقی اظهار می گردد، فقط احساسات(emotion) نیست بلکه عواطف (sentiments) نیز است. در واقع هم احساسات و هم عواطف (به رغم اینکه دو چیز متفاوت هستند) بیان می شوند.
مفهوم اخلاق بیان کننده عاطفه است و نه احساس. پرینز دیدگاه بسط یافته خود را، "عاطفهگرایی ساختمند" (constructive sentimentalism) می نامد. این اصطلاح مبین این موضوع است که اخلاق، برعکس دیدگاه هیچ انگاران اخلاقی نظیر "جان ماکی"(John Mackie) انعکاسی مناسب از حالت ذهنی نیست.
نظر شما