۲۰ فروردین ۱۳۸۸، ۱۰:۵۹

بندگی و فضیلت در "اخلاق" اسپینوزا

بندگی و فضیلت در "اخلاق" اسپینوزا

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: آنچه باید به خاطرش بکوشیم آزاد بودن از انفعالات است و تبدیل شدن به موجوداتی خودسامان و فعال - یا از آن‌جا که این امر به طور مطلق امکان‌پذیر نیست، دست‌کم باید بیاموزیم که چگونه آن‌ها را تعدیل و مهار کنیم.

اگر بتوانیم به این هدف دست یابیم، آنگاه تا این حد آزاد خواهیم بود که هرچه برایمان اتفاق بیفتد از اشیاء بیرون از ما نشئت نمی‌گیرد بلکه از طبیعت خود ما بر‌می‌خیزد (همان‌طور که طبیعت ما از صفات خدا که ذهن و بدن ما حالات آن هستند ناشی می‌شود و این صفات در نهایت و به ضرورت آن را تعیین می‌کنند).

حاصل چنین کوششی آزادی حقیقی ما از فراز و فرودهای عاطفی و مشکل‌ساز زندگی این‌جهانی است. راه تحقق بخشیدن به این هدف آن است که دانش و اندوخته تصورات کافی خود را افزایش دهیم و تصورات ناکافی خود را که صرفا از طبیعت ذهن ناشی‌ نمی‌شود بلکه تجلی نحوه تأثیرپذیری جسم ما از اجسام دیگر است، تا حد ممکن از بین ببریم. به بیان دیگر، از آن‌جا که زندگی مبتنی بر حواس و انگاره‌ها زندگی‌ای است که اشیای دور و بر ما بر آن تأثیر می‌گذارند و آن را هدایت می‌کنند، باید خود را از اتکاء به حواس و تخیل آزاد کنیم و تا آن‌جا که می‌توانیم تنها بر قوای عقلی خود اتکا کنیم.

به سبب تلاش درونی ما به ایستادگی کردن- که در مورد انسان "اراده" یا "میل" نامیده می‌شود- به طور طبیعی چیزهایی را دنبال می‌کنیم که باور داریم با افزایش قدرت عمل‌مان ما را منتفع می‌کنند و از چیزهایی پرهیز یا دوری می‌کنیم که باور داریم با کاهش قدرت عمل‌مان به ما ضرر می‌رسانند. این مسئله بنیانی برای اسپینوزا فراهم می‌آورد تا انفعالات انسان را فهرست‌ کند. چراکه انفعالات عبارتند از تمامی کارکردهای شیوه‌هایی که اشیای بیرونی از آن طریق قدرت یا توانایی ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند.
برای مثال، خوشی (یا کیف) صرفا حرکت یا گذری است به توانایی بیشتر کنش. "از لذت... انفعالی را قصد می‌کنم که ذهن را به کمال بیشتری می‌رساند" (تبصره قضیه 11 از بخش سوم). لذت که نوعی انفعال است همواره بر اثر ابژه‌ای بیرونی ایجاد می‌شود.

از سوی دیگر، اندوه (یا درد) عبارت است از گذر به حالت نازلتر کمال که آن نیز معلول شی‌ای خارج از ماست. عشق صرفا خوشی‌ای است که با آگاهی از علت بیرونی‌ای همراه است که گذر به کمال بیشتر را موجب می‌شود.

 ما به ابژه‌ای عشق می‌ورزیم که ما را منتفع و مسرور می‌کند. نفرت چیزی نیست جز "اندوه توأم با تصوری از عاملی خارجی". امید صرفا عبارت است از "خوشی‌ای ناپایدار که از انگاره‌ای متعلق به گذشته یا آینده نشئت گرفته که نتیجه آن مورد تردید است". ما به چیزی امید داریم که حضورش، که اکنون غیرقطعی است، سبب مسرت است. ولی از چیزی می‌هراسیم که حضورش، که به یک اندازه غیرقطعی است، سبب اندوه است. هنگامی که نتیجه امری تردیدآمیز است قطعی می‌شود، امید به اطمینان تبدیل می‌شود در حالی که هراس به یأس تبدیل می‌شود.

تمام عواطف انسانی، تا آن‌جا که انفعال هستند، همواره رو به سوی بیرون دارند، به سوی اشیاء و توانایی آنها در تأثیرگذاری بر ما به نحوی از انحاء. ما تحت تأثیر انفعالات و امیال از چیزهایی دوری می‌کنیم که فکر می‌کنیم سبب اندوه می‌شوند و به دنبال چیزهایی می‌رویم که فکرمی‌کنیم سبب خوشی می‌شوند. "ما می‌کوشیم تا وقوع چیزهایی را بیشتر کنیم که تصور می‌کنیم به خوشی می‌انجامند و از آنچه تصور می‌کنیم که خلاف این حالت است یا به اندوه می‌انجامد، دوری کنیم یا آن را از بین ببریم".

امیدها و هراسهای ما به تبع آن‌که امیال یا بیزاری‌های خود را دور، نزدیک، ضروری، ممکن یا نامحتمل بدانیم، دستخوش تغییر می‌شوند.

اما ابژه‌های انفعالات که بیرون از ما قرار دارند، از کنترل ما کاملا خارج هستند. بنابراین، هرچه بیشتر خود را در اختیار آنان قرار دهیم، بیشتر دستخوش انفعالات می‌شویم و کمتر آزاد و فعال خواهیم بود. نتیجه این وضع تصویری نسبتا اسفناک از زندگی‌ای است که در انفعالات فرورفته است و از ابژه‌های زودگذر و دگرگونی‌پذیری پیروی یا احتراز می‌کند که آنها را به وجود می‌آورد:

"عوامل خارجی به شیوه‌های مختلف بر ما تأثیر می‌گذارند و... ما همانند امواج دریا که با بادهای مخالف به تلاطم در می‌آیند به این طرف و آن طرف می‌رویم و نمی‌دانیم چه پیش خواهد آمد و سرنوشت‌مان چه خواهد شد" (تبصره قضیه 59 از بخش سوم). عنوان بخش چهارم کتاب "اخلاق" با وضوح کامل ارزیابی اسپینوزا از چنین زندگی‌ای برای انسان را آشکار می‌سازد: "در باب بندگی انسان یا قوت عواطف".

او توضیح می‌دهد که "من ناتوانی انسان در تسلط بر عواطف خود و جلوگیری از آنها را بندگی می‌نامم. زیرا کسی که تحت سلطه عواطف خویش است مالک خود نیست، بلکه تا آن حد دستخوش اتفاق است که با این‌که بهتر را می بیند، غالبا مجبور می‌شود که از بدتر پیروی کند." او می‌گوید که اشتیاق شدید برای چیزی "که در معرض تغییرات فراوان است و ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم به طور کامل آن را از آن خود کنیم" نوعی "بیماری ذهنی" است.

راه حل این تنگنا راه حلی قدیمی است. از آن‌جا که نمی‌توانیم ابژه‌هایی را که برایشان ارزش قائلیم در اختیار خود بگیریم و اجازه می‌دهیم که بر سعادت ما تأثیر بگذارند، به جای آن باید بکوشیم بر خود ارزشیابی‌هایمان مسلط شویم و به این ترتیب نفوذی را که ابژه‌های بیرونی و انفعالات بر ما دارند به حداقل برسانیم. ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم عواطف انفعالی را به طور کامل از میان برداریم. ما ضرورتا جزئی از طبیعت هستیم و هیچ‌گاه نمی‌توانیم به طور کامل خود را از زنجیره‌ علی‌ای که ما را به اشیای بیرونی می‌پیوندد، جدا کنیم. اما در نهایت می‌توانیم با انفعالات مقابله کنیم، بر آنها مسلط شویم و از دست هیاهوی آنها تا اندازه‌ای به آرامش برسیم.

راه مهارکردن و تعدیل عواطف از فضیلت می‌گذرد. اسپینوزا از نظر اخلاقی و روانشناختی به خود محوری گرایش دارد. همه موجودات به طور طبیعی در جستجوی مزیت خاص خودشان هستند- برای ایستادگی بر سر هستی خاص خودشان- و انجام چنین کاری برای آنها مناسب است. این همان چیزی است که فضیلت را تشکیل می‌دهد. از آن‌جا که ما موجوداتی اندیشمند هستیم که از موهبت هوش و عقل برخورداریم، دانش بیشترین نفع را برایمان دارد.

بنابراین فضیلت ما عبارت است از طلب دانش و فهم درباره تصورات کافی. بهترین نوع شناخت شهود عقلانی محض از ذوات اشیاء است. این "نوع سوم از شناخت"- ورای تجربه تصادفی و استدلال- اشیاء را نه از جنبه زمانمندشان، نه از حیث استمرار و رابطه با سایر اشیای خاص، بلکه از جهت سرمدیت درک می‌کند یعنی جدا از تمامی ملاحظات مربوط به زمان و مکان و با توجه به رابطه‌شان با خدا و صفات او. به عبارت دیگر، آنها در رابطه‌ علی و مفهومی خود با ذوات جهانشمول (فکر و امتداد) و قوانین ابدی طبیعت درک می‌شوند.

کد خبر 857094

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha