از قرن شانزدهم میلادی و به دنبال فرو پاشی نظام سیاسی کلیسا و ورود نظریه قرارداد اجتماعی به مباحث سیاسی و تأکید متفکران عصر روشنگری بر دخالت مردم در تعیین سرنوشت خود، بحث مشارکت سیاسی و جامعه مدنی وارد ادبیات سیاسی مغرب زمین شد. بر پایه آموزههای عصر روشنگری و نظریه قرارداد اجتماعی مشارکت سیاسی به معنای درگیر شدن فرد در سطوح مختلف فعالیت در نظام سیاسی با اجتماعی شدن سیاست رابطۀ نزدیکی پیدا کرد.
مشارکت سیاسی از لوازم اولیه توسعه سیاسی محسوب میشود و این مشارکت زمانی معنادار میشود که توزیع مجدد قدرت در فرایند نوسازی سیاسی انجام شود. در شرایط فقدان نوسازی سیاسی، نخبگان سیاسی از ظهور سازمانهای خودجوش در وحشت به سر برده و سعی دارند تا فرآیندهای تبیین خواستهها و طرح تقاضاها را خود مدیریت کنند. بر این اساس نخبگان سیاسی مبادرت به ایجاد سازمانهایی میکنند تا کنترل تقاضاهای پراکنده را بر عهده بگیرند.
اجتماعی شدن و مشارکت سیاسی در نظام سیاسی عصر نوین همراه با مدرنیته، لازم و ملزوم یکدیگر در امر حاکمیت و حکومت در دنیای نوین دانسته شدهاند.
در بین اندیشههای حاکم بر جامعۀ نوین، مشارکت سیاسی دخالت هر چه بیشتر مردم و گروههای اجتماعی در مسائل سیاسی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم دانسته میشود. مشارکت سیاسی در این معنا نوعی اختیار و آزادی عمل فردی است که بوسیله آن نوعی اعمال اراده و قدرت تصمیم گیری جمعی که مشروعیت حکومت را تضمین میکند، دیده میشود.
کنار گذاشتن خشونت و نارضایتی و عمل کردن فرد بر اساس رفتارها و فراگردهای جمعی که نوعی برابری همگانی را میطلبد، جدای از سیاست مربوط به دخالت شرکتها و یا کلیسا در امور سیاسی مشارکت سیاسی نامیده میشود.
مشارکت سیاسی بر دو گونه است: 1- مشارکت مستقیم؛ 2- مشارکت غیرمستقیم. دخالت در تعیین سرنوشت وانتخاب ونظارت بر نظام سیاسی حاکم بر خود به صورت رأی دادن در چارچوب احزاب فراگیر را میتوان مشارکت سیاسی مستقیم نامید. اما مشارکت سیاسی غیرمستقیم، راهکاری برای دخالت مردم در امور سیاسی است به طوری که در این سیستم سیاسی، فعالیتهای حزبی اولویت اول را داراست. در این سیستم، نظام سیاسی و دولت حاکم بر آن، برآمده از رای مستقیم و انتخاب رهبر سیاسی کشور به وسیله مجلس میباشد، مانند انتخاب رئیس جمهور در آمریکا و چین. در آمریکا به عنوان نظام سیاسی دو حزبی، مشارکت سیاسی در قالب دو حزب نمود مییابد و در چین فعالیت در حزب کمونیست و انتخاب دبیر کل حزب به عنوان رهبر سیاسی از دیگر مصادیق مشارکت سیاسی است.
در نظام جمهوری اسلامی ایران مشارکت سیاسی به معنای حق دخالت مردم در تعیین سرنوشت خود با توجه به آموزههای سیاسی – دینی است. بر همین اساس دخالت مردم در امر تصمیمگیریهای سیاسی و نظارت بر آنها با توجه به اصل اول قانون اساسی به رسمیت شناخته شده است. این مشارکت مبتنی بر اصول قانونی، مذهبی و عرفی حاکم بر روابط اجتماعی مردم ایران، لازمۀ حفظ و انسجام نظام جمهوری اسلامی ایران است.
از اینرو مشارکت سیاسی هر گونه رفتار و عمل فردی است که هدف آن تحت تأثیر قرار دادن سیاست گذاریهای عمومی یا انتخاب رهبران سیاسی و یا اعمال نظر رهبران بر مردم یا به طور خلاصه حوزۀ تصمیم گیری و تقاضا در بین مردم و دولت است.
از آنجا که توسعه سیاسی در قالب الگوهای فرهنگ سیاسی قابل تبیین و بررسی است، لذا فهم فرهنگ سیاسی یک جامعه میتواند فهمی از توسعه سیاسی و متعاقبا مشارکت سیاسی را به دنبال داشته باشد. لذا لازم است ابتدا به تعریف فرهنگ سیاسی به مثابه الگویی برای تحلیل توسعه سیاسی پرداخته شود و انواع آن از دیدگاه برخی اندیشمندان بررسی شود و سپس به تعریف توسعه سیاسی پرداخته شود. از آنجا که مشارکت سیاسی یکی از شرایط لازم توسعه سیاسی به حساب میآید میبایست به آن پرداخته شود و نهایتا به نقش رسانهها در میزان مشارکت سیاسی شهروندان و تأثیری که بر مشارکت سیاسی افراد جامعه دارند مورد مداقه و بررسی قرار گیرد.
نظر شما