۲۶ خرداد ۱۳۸۸، ۱۳:۱۱

جایگاه "خدا" در فلسفه دین

جایگاه "خدا" در فلسفه دین

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: "خدا" برای فیلسوفان دین مهمترین موضوع است. بسیاری معتقدند که یک نظام فلسفی تا تصویر منسجم و درستی از خدا نداشته باشد نمی‌تواند تکلیف خود را با دیگر مفاهیم روشن کند. این نکته به‌خصوص در مورد ادیان ابراهیمی صادق است.

فلسفۀ دین تأملی فیلسوفانه در مورد دین است. از این جهت قدمت آن شاید به قدمت خود فلسفه باشد و بخشی مهم از فلسفه غرب در همۀ دوره‌های آن به حساب می‌آید. در نیمۀ دوم قرن بیستم رشدی چشمگیر در این حوزه مهیج به وجود آمد و این شاخه در دل خود حوزه‌های متفاوتی را به خود دید.

فلسفۀ دین گاهی به دین‌شناسی فلسفی و الهیات فلسفی تقسیم می‌شود. این تقسیم‌بندی ناشی از نارضایتی فیلسوفان تحلیلی دوره اولیه است که در آن فیلسوفان احساس می‌کردند تأمل بر دین تنها وقتی قابل تکیه و احترام است که این تأمل بر خداشناسی محدود باشد و خود را از همۀ ادیان خاص مجزا کند و همۀ امور غیر از این تأمل را الهیات و نه فلسفه می‌نامیدند. اما فیلسوفان هم‌اکنون با احساس آرامش به هر دینی که بخواهند عطف‌توجه نشان می‌دهند.

نه تنها آموزه‌ها و اعمال دینی در فلسفۀ دین مورد توجه قرار می‌گیرند که پرسشهایی را در حوزه‌های دیگر فلسفه نیز مطرح می‌کنند و از این جهت نیز سودمندند. به طور مثال تأمل در باب تصور مسیحی امر قدسی نوری بر مباحث معاصری در باب سرشت آزادی اراده افکنده است.

مانند پژوهش در باب خداشناسی محض ، که محور باورهای مشترک وحدانیت‌گرایی است، فلسفۀ دین به پاره‌ای از پرسشها در باب خدای واحد عطف‌توجه نشان می‌دهد. چه ویژگیهایی موجودی را خدا می‌سازد؟ آیا ممکن است که صفات خدا را شناخت؟ این صفات چه‌ها هستند؟ به صورت رایج خدا موجودی ضرروی قلمداد می‌شود و این خدا عقل کل و قدرت مطلق  است و خیر مطلق نیز تنها از آن وی است، همچنانکه تغییرنایذیری و ازلیت از ویژگیهای وی به حساب می‌آیند. او کسی است که جهان را آفریده است و اخلاق هم نسبتی تنگاتنگ با وی دارد.

این تصور از خدا او را فرید و واحد می‌داند برخلاف همۀ موجودات دیگر که اینگونه نیستند. در اینجا این پرسش مطرح می‌شود که آیا زبان ما قادر است تا از خدا صحبتی کند یا نه؟ پاره‌ای از اندیشمندان از این نکته بحث کرده‌اند که ما قادر به صحبت در این باب نیستیم و اصطلاحاتی که در این زمینه وضع می‌کنیم مبهمند. دیگران اما معتقدند که زبان ما می‌تواند طوری به کار رود که هم در باب خدا و هم در باب مخلوقات اعمال شود، یا  پاره‌ای از اصطلحات موجودات می‌توانند با معنایی مشابه در باب خدا هم به کار روند.

همه نمی‌پذیرند که مشخصه‌هایی که ما به خدا نسبت می‌دهیم تمایز میان خداو انسان را کمرنگ می‌کنند. فیلسوفانی به این تصور رایج تاخته‌اند که بر مبنای آن مسائلی فلسفی چون: مسئلۀ شر بدون راه‌حل رها می‌شوند. اگر این تصوررایج از خدا را بپذیریم می‌توانیم دریابیم که چنین خدایی وجود دارد؟ استدلالهایی موجودند که قصد دارند نشان دهند وجود خدا را چنین باید دریافت.

استدلال وجودی تلاش دارد تا نشان دهد که موجود کامل باید موجود باشد. این جهان‌شناسی از این نکته بحث می‌کند که وجود جهان نشان دهندۀ وجود عالی و والا برای این جهان است. استدلال غایت‌انگارانه هم از این نکته سخن می‌گوید که از وجود نظم در طبیعت می‌توان به وجود ناظم پی برد. پاره‌ای از فیلسوفان تصریح کرده‌اند که پدیدۀ گستردۀ تجربۀ دینی هم دلیلی برای وجود موجودی عالی است که متعلق این تجربه به حساب می‌آید.

در این میان پاره‌ای از فیلسوفان و متفکران معاصر به ما گوشزد کرده‌اند هرچند خدا وجود دارد نمی‌توان دلیلی برای وجودش آورد. 

کد خبر 897620

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha