در فلسفه ورزش تنها از شرايط گزاره هايي كه موضوع آنها يكي از شاخه هاي ورزشي است و يا روشهايي عيني سنجش احكام ورزشي سخن نمي رود ، بلكه كاركرد و نقش ورزش در زندگي فردي - اجتماعي و كارآيي آن در كاهش تنش ها و چالشهاي انساني نيز مورد بررسي و مداقه قرار مي گيرد.
همانطور كه مي دانيم بحث خشونت و جنگ از جدي ترين بحث هاي اجتماعي - انساني تاريخ بشري بوده و هر چند بشر هم اكنون پا به قرن بيست و يكم گذاشته و به تعبيري مدرن تر از قبل شده معضل و مشكلي كه با خشونت و جنگ داشته اگر افزايش نيافته باشد كاهش نيافته است. تنها كافي است نگاهي به ادبيات موجود در بحث خشونت و جنگ بيندازيم تا دريابيم مشكل خشونت و جنگ چه از جهت كمي و چه از لحاظ كيفي كماكان باقي است و پرسشهايي چون : آيا خشونت و جنگ اجتناب ناپذيرند؟ سرمنشاء اين مشكلات انساني چيست؟ و آيا بشريت راهكارهاي اساسي براي جلوگيري از اين مشكلات دارد؟ هنوز بجد ذهن و زبان انسان مدرن را به خود مشغول داشته اند. اما فيلسوفان ورزش كه در باب تاثير ورزش در كاهش خشونت و جنگ سخن گفته اند چندين پبشفرض را براي نقش مثبت ورزش در اين زمينه بازگو كرده اند:
(1) بشر امروزي بيشتر و بهتر با مقوله فرديت درگير است. به تعبير ديگر، سير تاريخي بشر طوري بوده كه انسان به تدريج از اجتماعات و فرهنگ هايي كه بدان تعلق داشته جدا گشته و تنهاتر و به تعبيري فردتر شده است. هنگامي كه ما فرد را قوي تر و بزرگتر در مي يابيم با مسايلي چون شهرت طلبي، قدرت طلبي، ثروت جويي و برتري طلبي بيشتر مواجه هستيم. به زعم پاره اي از روان شناسان يكي از دلايل آن كه ما در جهان جديد و به خصوص در قرن بيستم شاهد جنگ هاي خانمان سوز جهاني بوده ايم نضج گرفتن بيش از حد همين فرديت بوده است؛
(2) فرديت في نفسه امر مذمومي نيست و حتي مي توان آن را پيشرفت قابل توجهي در سير انسانيت انسان به حساب آورد. مهم آن است كه بتوان تبعات ناخواسته اين مهم را تشخيص داد و سپس در رفع آنها كوشا بود. با اين معنا انسان بودن ما، هويت ما منوط به همين فرديت است و تنها با اين فرديت است كه مي توان تعاريف درستي از آزادي، عدالت، حق و اخلاقيات سخن به ميان آورد ، هر چند همان طور كه در بند (1) آمد شهرت طلبي، قدرت طلبي و برتري جويي تبعات ناخواسته اين فرديت به شمار مي روند؛
(3) با اين مقدمات، ورزش كار كرد مهمي كه دارد آن است كه فرديت را در مسير كم خطر و كم تنشي بيندازد. به همين جهت است كه بسياري از فيلسوفان ورزش اشارت دارند كه اگر در دنياي فرد محور معاصر ورزش وجود نداشت تنشها، خشونت هاي فردي، اجتماعي - ملي بيشتري بشريت را مي آزرد، چرا كه بسياري از رقابت جوييها و برتري طلبي هاي فرد انساني به جاي آن كه سرمنشاء جنگ و خشونت باشند به رقابت سالم ورزشي ختم مي شوند؛
(4) هرچند وضع كنوني بشر در آغاز سده بيست و يكم با فرديت و فرد محوري عجين است، از سوي ديگر اين بشر در جهاني زندگي مي كند كه تعصبات قومي - اجتماعي خود را در قالب احساسات ملي - تمدن نشان مي دهند. به تعبيري واحد اجتماعات انساني در جهان ما ملتها و كشورهاي گوناگون است و اتفاقا در همين واحد است كه رقابت هاي ورزشي صورت مي گيرد. شكي نيست كه وطن پرستي نيز في نفسه امر مزمومي نيست اگر به شووينسيم و وطن خواهي افراطي منجر نشود . اما همين وضع عادي و رايج وطن دوستي نيز بايد جايگاههاي گوناگوني براي ارضاي طبيعي داشته باشد و مسابقات علمي و همچنين رقابتهاي ورزشي از مهم ترين مكانهايي هستند كه اين احساسات را بدرستي و به صورت معقولانه اي جواب مي دهند؛
و(5) ممكن است ايراد گرفته شود كه خود ورزش در پاره اي مواقع سر چشمه خشونتهاي خواسته و ناخواسته بسياري است. در پاره اي ورزش ها چون بوكس و فوتبال آمريكايي و يا حتي ورزش هاي رزمي تلويحا يا علنا شاهد تبليغ گونه اي خشونت هستيم. آري اين گونه است اما اولا: هيچ كاري و از جمله ورزش عاري از تبعات ناخواسته نيست، ثانيا براي بررسي نقش ورزش در كاهش خشونت و جنگ بايد كاركرد كل كاروان ورزش را در اين زمينه به بررسي نشست و در اين زمينه است كه قاطبه فيلسوفان ورزش قايل به سنگيني اثرات مثبت ورزش بر پيامدهاي منفي آن در كاهش خشونت و جنگ هستند.
نظر شما