شاید اگر پیشبینیهای انگلس در رابطه با موفقیت و پیروزی پرولتاریا به حقیقت میپیوست، فشارهای بی امان پلیس از سال 1878 که قانون منع فعالیت "حزب کارگران سوسیالیست آلمان" وضع شد و به "قانون سوسیالیستها" معروف شد، اتفاق نمیافتاد.
البته فشار حکومت و حاکمیت بر "قانون سوسیالیست ها" از طرفی باعث تقویت روح مارکسیستی در حزب شد. اگر چه حزب سوسیال دموکراسی آلمان هرگز به یک حزب کاملا مارکسیستی در معنای خود تبدیل نشد، بلکه این حزب دایما مقام و جایگاه خود را متناسب با فضاهای گوناگون اجتماعی و سیاسی تغییر داد. به عبارت دیگر دکترین های موثر اخلاقی و انسان دوستی سوسیالیستی را با اصلاحات در عمل توام ساخت. از دهه 90 قرن نوزدهم میلادی این دیدگاه به کمک تجدید نظر طلبی، کامل شد.
مجادلات اولیه تجدیدنظر طلبی به بحثهایی ختم شد که نهایتا روشنفکران حزبی، جایگاه و خط مشی آینده حزب را مشخص کردند. در این مرحله اعضاء و طرفداران عادی حزب شرکت نداشتند.
صفت ممیزه این مرحله از تجدید نظر طلبی در کنگره مونیخ در سال 1902 میلادی روشن شد. در این کنگره روشنفکران و دانشمندان حزبی مکلف شدند، قبل از تشکیل کنگره بعدی، در یک پیش کنگره تمامی اختلافات اساسی خود را در رابطه با مسایل مهم حزبی (تجدید نظر طلبی) حل نموده تا کنگره اصلی مشکلی در پیش نداشته باشند.
معروفترین و مهمترین سخنگوی تجدید نظر طلبی را باید "ادوارد برنشتاین" متولد برلین دانست. او در سال 1898 قبل از تشکیل کنگره حزب سوسیال دموکرات ضمن استدلال نظرات خود، بیان میدارد که : "بحران بهصورتی که در مانیفست کمونیسم پیشگویی شده است، بوجود نخواهد آمد و این بسیار بچه گانه و حتی بی نتیجه خواهد بود اگر ما این مطلب را پنهان کنیم."
او برای اثبات گفتههای خود استدلال میکند که : "تعداد صاحبان ثروت در حال ازدیاد هستند و به هیچ وجه کم نشده اند. ازدیاد بیش از حد ثروت در جامعه نه تنها منقبض و جمع نشده است، بلکه بر عکس تعداد سرمایه داران در سطوح مختلف در حال افزایش است؛ طبقه متوسط نه تنها ضعیف نشده بلکه سیرت و شخصیت خود را تغییر داده است. از آن گذشته روند تمرکز تولید نیز بسیار با آنچه در مانیفست پیش بینی شده متفاوت است."
برنشتاین حزب سوسیال دموکراسی را - که بعدها به حزب سوسیال دموکراسی آلمان تبدیل شد - با تکیه بر فرمول بندی انگلس تشریح می کند، انگلس گفته بود: هنوز برای اینکه کارگران را بتوان از نظر سیاسی سازماندهی کرد و برای یک نظام دموکراتیک تربیت و آماده ساخت راه زیادی لازم است، همچنان که برای اصلاحات در دولت باید مبارزه و فعالیت زیادی نمود تا کارگران بتوانند ساختار دولت را دگرگون کرده و به صورت دموکراتیک دولت جدیدی بسازند."
او این نظریه را به کشورهای رومن و لاتینی که از نظر سنتی و عقب ماندگی صنعتی، تئوری فاجعه آمیز درباره آنها صدق میکند، گسترش داده و میگوید: "تجدید نظر طلبی درباره این گونه کشورها نیز واجب است."
بدین ترتیب او جهت و پایانه مارکسیسم را تغییر میدهد. البته باید توجه داشت که اگر برنشتاین برای جامعه سرمایهداری بورژوازی یک چنین قابلیت سازش و تکامل را در درون سیستم قایل است، بدان معنا خواهد بود که او حیات این نظام را ثابت نمیداند.
او معتقد است: "مسلماً سرمایهداری نیز بعد از تمامی تجربیات تاریخی به گذشته (تاریخ) خواهد پیوست و بالاخره سوسیالیسم جایگزین آن خواهد شد".
نظر شما