کارل ریموند پوپر در سال1902 میلادی در حومه شهر وین، در یک خانواده یهودی که به مسیحیت پروتستان گرویده بود، زاده شد. دوران بلوغ او مصادف با سالهای دشوار جنگ جهانی اول بود. فقر و مسکنت اقشار وسیع مردم در سالهای پس از جنگ، او را به سوی اندیشههای سوسیالیستی سوق داد.
مدت کوتاهی عضو حزب کمونیست شد، ولی به سرعت از آن روی گرداند. با این حال به اعتراف خود تا مدتها همچنان سوسیالیست باقی ماند و معتقد بود که اگر سوسیالیسم با آزادیهای فردی تلفیق پذیر باشد، باز هم سوسیالیست خواهد بود، زیرا که او آزادی را مهمتر از برابری میداند و اعتقاد دارد که اگر آزادی از بین برود، بین بندگان برابری هم باقی نخواهد ماند.
کارل پوپر را برجستهترین نماینده فکری "خردگرایی انتقادی" میدانند. این نحله فکری، بیش از آنکه به دنبال مسائل آکادمیک فلسفی باشد، خود را متوجه علوم تجربی میداند و به طرح پرسشهای واقعی سیاست عملی میپردازد. خود پوپر معتقد است که اندیشه فلسفی باید مشغولیت همه روشنفکران باشد، مسائل را صریح و ساده طرح کند و از لفاظی و پیچیده گویی بپرهیزد.
اندیشه پوپر از یکطرف متأثر از فلسفه سقراط و از طرف دیگر تحت تأثیر فلسفه روشنگری است. این جمله معروف سقراط "می دانم که هیچ نمیدانم" بیتردید در شیوه تفکر پوپر نقش بزرگی داشته است. پوپر بر این نظر است که حل هر مسألهای به پیدایش مسأله تازهای منجر میگردد و هر چه انسان بیشتر درباره جهان بداند، معرفت او نسبت به آنچه که نمیداند آگاهانهتر و صریحتر است و لذا نادانی انسان را پایانی نیست.
پوپر در آنجا که با قیم مآبی و همه اشکال تامگرایی به ستیز بر میخیزد، تحت تأثیر فلسفه روشنگری است. وی بویژه در آغاز دارای گرایش نئوکانتی بود و همه جا از ایمانوئل کانت به عنوان فیلسوف آزادی و انسانیت یاد کرده است. پوپر با تکیه بر روح فلسفه روشنگری، به سهم خود تلاش میورزد تا انسانها از پذیرش غیرسنجشگرانه نظریات فاصله بگیرند و به گفته تاریخی کانت، شهامت استفاده از خرد خود را بیابند.
پوپر با هر نوع "اتوپیاگرایی" چه مدینه فاضله افلاطون، چه کمونیسم و جامعه بی طبقه مارکس و چه غرب آزاد و متمدن هگل به مخالفت برمی خیزد و جوهره تفکر آنان را فاقد اصالت می داند. چه اینکه حیطه اندیشگی که به راحتی از آن هیتلر و موسولینی و استالین سر برآورند، به دور از هرگونه اصالت و بشرباوری و عقل گرایی است.
پوپر آنچنان که در "فلسفه" و "علم" نشان می دهد، در "سیاست" نیز یک اصلاح طلب است. پوپر در حل مسائل اجتماعی و سیاسی طرفدار مهندسی گام به گام است. یعنی با مسائل به طور تک تک برخورد کنیم نه کلی و مبهم. مهندس اجتماعی بررسی می کند که اشکال از دستگاه است یا کسانی که با دستگاه کار می کنند و اقدام به عیب یابی و رفع خطا می کند و در صورت عدم نتیجه گیری به طرح راه حل های دیگر با تجربهای که آموخته اقدام می کند. این روش در مقابل روش اصلاح کل گرایانه اجتماعی انقلاب و براندازی قرار می گیرد.
به نظر پوپر "تغییرات مسالمت آمیز فضایی می آفرینند که در آن انتقاد آشکار از وضعیت موجود اجتماعی با خشونت سرکوب نمی شود و چارچوبی به وجود می آورد که اصلاحات بعدی را ممکن می سازد."
وی بهترین محل و محمل برای بروز اندیشه ها و نقادی را "جامعه باز" می داند؛ جامعه یی که فکر دموکراسی در آن نهادینه شده باشد. تنها در جامعه باز است که حق اظهار نظر درباره اعتقاد و فکر دیگر را دارد. در عین حال تغییر قدرت و تعویض کابین قدرت بدون هیچ گونه خشونتی اتفاق می افتد اما دیری نمی پاید که "چپ های نو" در مقابل "جامعه باز" پوپر می ایستند.
تقابل چپ های نو با کارل پوپر نه به خاطر نقد و رد آرای آبای فکری آنها بلکه به خاطر تبیین "دموکراسی لیبرال غربی" به مثابه ما به ازای معاصر "جامعه باز" توسط پوپر است.
آنها جامعه امروزین غربی را مصرف گرا و سرکوبگری می دانند که تحکیم سرمایه داری در آن به ضرر فرد است. یگانه راه حل خود را نیز در "حذف" سرمایه داری به وسیله "کنش قهر آمیز و انقلابی" می بینند. ایجاد جامعه رستگار "پساانقلابی" هدف مبهم چپ های جدید - خاصه دیالکتیسین های مکتب فرانکفورت - است.
اما پوپر در هیچ گاه و مکانی نسخه انقلاب را مناسب نمی داند. "انقلاب های خشونت آمیز، انقلابی را می کشد و آرمان هایشان را تباه می سازد."
کارل پوپر نقدهای طعن آگین و زهرآلودی را متوجه چپ های جدید می سازد و با نگاهی به جمله معروف مارکس، "مکتب فرانکفورت" را افیون روشنفکران می داند.
پوپر در پی بهزیستی در دنیای امروز و ارائه راه حل صادقانه و متواضعانه برای وضع موجود است، اما مخالفان او این حق را برای او قائل نمی شوند، به نظر آنان (نئومارکسیست ها) اولین شرط صلاحیت برای نقد وضعیت موجود اجتماعی در تخلف از قوانین موجود و نقد انقلابی شرایط امروز است.
پوپر با رد این ادعا گوش سپردن به صحبت و سخن هر کسی را که ساده و واضح مسائل را مطرح می کند برای ارتقای وضعیت جامعه مفید می داند. پوپر البته می پذیرد که وضع حاضر (دموکراسی لیبرال) دارای نقص هایی است اما در نظر او این سیستم در قیاس با نمونه های سیاسی دیگر کمترین نواقص را در خود دارد. با دموکراسی تمرین تساهل امکان پذیر می شود و تساهل همان گرانیگاهی است که برای رسیدن به جامعه باز بدان نیاز است.
نظر شما