با بسط و نضج گیری تمدن اسلامی توجه به معارف گوناگون رنگ و بویی دیگر را به خود گرفت. هر تمدن از اجزایی تشکیل شده است. بخشی از آن البته به دیوانسالاری و نظام سیاسی آن منوط و مربوط است. از سوی دیگر تمدنها به یک نظام حقوقی جامع و مانع نیازمندند، همچنانکه بدون توجه به گونه ای از قواعد و قوانین و راهکارهای اقتصادی تمدن و فرهنگی به بار نمی نشیند. اما شاید در عمیقترین وجه هر تمدن و فرهنگی به پایه ها و مبانی نظری نیازمند است.
هر عمل و تحولی که در تمدنها و فرهنگهای گوناگون رخ داده ناشی از تغییری بوده که در مقام نظر و اندیشه به وقوع پیوسته است. به همین جهت فرهنگ و تمدنی را نمی توان سراغ گرفت که بدون مبانی و مبادی نظری فرصت رشد و جولان داشته باشد. تمدن اسلامی نیز بسی به این مبانی نظری عطف توجه نشان داد و علوم و معارف – و همچنین هنرهای - زیادی در دل این گستره فرهنگی فرصت بروز و نمود یافتند. شکی نیست که آموزه های اسلامی با تکیه بر فهم و زبان مردم ارائه می شدند.
اگر زبان قرآن را مدنظر قرار دهیم و حتی اگر به زبانی که پیامبر اسلام (ص) با تکیه بر آن با مردم عادی سخن می گفتند توجه کنیم در می یابیم که این زبان زبانی قابل فهم است. با این همه لازم بود که اندیشه های ژرف اسلامی با زبانی تخصصی نیز ابراز شوند و پایه های نظری آن معرفی گردند. بدین گونه بود که فلسفه و کلام در تمدن اسلامی فرصت ظهور یافتند. از سوی دیگر جامعه اسلامی نیاز داشت که به قواعد و قوانین حقوقی و اجتماعی مجهز باشد و فقه و اصول در دل این منظومه رشد کردند.
حکمت عملی مسلمانان هم که به سیاست مدن، تدبیر منزل و اخلاق تقسیم می شد با تکیه بر آموزه های اسلامی و با توسل به معارف عصری دیگر سامان یافتند. در بخش حکمت تولیدی نیز که با فناوریها و همچنین هنرها و معماریهای گوناگون روبرو هستیم مسلمانان ضمن مدد گرفتن از آرا و رویکردهای دیگر نظامی منحصربفرد و مبتنی بر آرا و اصول اسلامی ایجاد کردند.
گفته اند و درست گفته اند که تمدن اسلامی از اندیشه های نظری – فلسفی یونان باستان استفاده کرده است. کسی نیست که منکر این تأثیر پذیری باشد اما آنچه در این زمینه مناقشه ای طولانی به وجود آورده این است که میزان این تأثیرپذیری و تأثیرگذاری تا چه اندازه و چگونه است.
پاره ای از پژوهشگران معتقدند تفکر نظری اسلامی کاملاً متأثر از تفکر فلسفی یونانی است اما عده ای دیگر بدرستی تصریح می کنند هرچند که تمدن و تفکر اسلامی از آرای فیلسوفان مطرح یونان باستان چون: افلاطون، ارسطو و فلوطین تأثیرپذیر است این تأثیرپذیری به معنای یکسان بودن تفلسف اسلامی با تفکر یونانی نیست. به تعبیر دیگر اثر آموزه های اسلامی بر آرای فلسفی فیلسوفان اسلامی آنقدر پررنگ است که باید یک منظومه و گستره ای جز منظومه فلسفه یونان را برای آنان تعریف کرد.
همانطور که گفتیم ما این نظر را صائب می دانیم و معتقدیم فیلسوفانی چون: فارابی، ابن سینا ، خواجه نصیر و حتی ابن رشد را باید در ذیل گفتمان اسلامی در نظر گرفت هرچند که آنان از اندیشه ای مختلف بخصوص اندیشه های یونانی تأثیرپذیری نیز داشته اند.
اگر معارف نظری را به پیروی از یونانیان مابعدالطبیعه، ریاضیات ، طبیعیات و همچنین منطق بدانیم مسلمانان در همه این عرصه ها استعدادهای زیادی از خود نشان دادند و در این عرصه ها به کل معرفت بشر مدد و یاری بسیار رساندند. در این میان نقش ایرانیان هم در پیشبرد معارف اسلامی به هیچ وجه قابل انکار نیست. مسلمانان با افرادی چون: کندی، فارابی، ابن سینا و خواجه نصیر منطق یونانی را بازتفسیر نموده از طریق غرب قرون وسطا به جهان جدید رساندند.
از سوی دیگر افرادی چون : زکریای رازی ، خوارزمی و ابوریحان بجد در پیشبرد حکمت طبیعی نقش داشتند. همچنین پیشبرد ریاضیات با مدد از تلاشهای متفکران زیادی که بسیاری از آنها مسلمان بودند صورت گرفت. در این میان مابعدالطبیعه به عنوان یکی از مهمترین و اساسی ترین علوم نظری نیز بسیار مورد توجه متفکران مسلمان قرار داشت و آنها نقشی بی بدیل در پیشبرد این نحله بر عهده داشتند.
نظر شما