ابن رشد در سال 520 هجری (1126 میلادی) در قرطبه متولد شد. خاندان وی از متأله و قضات معروف بودند. او نیز قاضی و پزشک معروفی در قرطبه بود و با دربار رفت و آمد داشت.
با این همه به جهت اوضاع سیاسی ناآرام اسپانیا در آن زمان ، شرایط زندگی ابن رشد فراز و نشیب بسیار داشتند و حتی در دوره ای وی به شمال افریقا تبعید شد. او در سال 595 درگذشت و این زمانی بود که هرچند از سوی حاکم وقت بخشیده شده بود هنوز نسبت به وی سوء ظنهای بسیاری وجود داشتند.
او در زندگی خود شرحهای مختصر و تفصیلی زیادی بر آثار ارسطو نوشت اما چون کتاب "سیاست" ارسطو را در اختیار نداشت بر کتاب "جمهوری" افلاطون شرحی به عبری نوشت که از این شرح ترجمه هایی به زبان انگلیسی و عربی موجودند.
همانطور که گفتیم ابن رشد تلاش زیادی داشت تا میان دیدگاههای ارسطو و تفسیرهای نوافلاطونی از آن خط ممیزی ایجاد کند و در این راستا البته به جهت آنکه در جهان اسلام اندیشه های نوافلاطونی نفوذ زیادی داشتند با مشکلات زیادی روبرو بود. با این همه او توانست این نکته را نشان دهد که باید میان اندیشه های ارسطو و شرحهای آن تمایز قایل شد.
هرچند در شرح ابن رشد بر آرای ارسطو آرای خود ابن رشد هم مطرح می شوند اما وی بر خلاف ابن سینا که سعی وافر داشت از آرای ارسطو و فلسفه یونان در جهت چارچوب فکری خود استفاده کند تلاش می کرد مفسر صرف ارسطو باقی بماند.
یکی از بحثهای مهم در فلسفه اسلامی نسبت میان خدا و جهان است. ابن رشد هم به این بحث مهم وارد شده است. او در کتاب "تهاف التهافت" که جوابی است به کتاب "تهافت الفلاسفه" غزالی به این موضوع می پردازد. غزالی در کتاب خود دو مشکل مهم را در باب فیلسوفان اسلامی پررنگ می کند.
مشکل اول کاربرد اشتباه ابزارهای فلسفی است. یعنی استدلالهای این فیلسوفان از معیارهای معتبر فلسفی که خود فلسفه مشخص می کند تبعیت نمی کنند. مشکل دیگر نیز این است که نتایج حاصل از کار فلسفی آنان با آموزه های اسلامی در تعارض قرار گرفته اند. این در حالی است که فیلسوفان می خواهند اینگونه وانمود کنند که فلسفه موید آموزه های اسلامی است.
غزالی تقریرهای درست استدلالهای فلسفی را ارائه کرد و سعی نمود آنها را ابطلال نماید . او در این راستا از همان اصول فلسفی ای استفاده کرد که مخالفانش ( فیلسوفان) به کار می گرفتند.
او استدلال کرد که هرچند فیلسوفان می خواهند اثبات کنند که فلسفه صرفاً یک ابزار تحلیل پیشرفته از طبیعت واقعیت است که این ابراز در دسترس مسلمانان عادی نیست آنها تصوری از خدا، زندگی بعد از مرگ و خلقت را زیر نقاب این ایده فلسفی ارائه کرده اند و ترویج نموده اند. غزالی در این راستا بسی به آرای فارابی و ابن سینا و بخوص آثار ابن سینا توجه داشت. ابن رشد اما تصور می کرد هرچند سمت و سوی مخالفت غزالی این دو نفر هستند اما او با کل فلسفه به مخالفت پرداخته است. به این جهت در صدد دفاع از فلسفه برآمدد.
یکی از نکات محوری حمله غزالی این بود که فیلسوفان تفسیر اشتباهی از نسبت میان خدا و جهان ارائه داده اند. همانطور که می دانیم خداوند در قرآن بر خلق جهان اشاره می کند این در حالی است که فیلسوفان می خواهند نشان دهند جهان ازلی است. اگر خدا علت جهان است چرا او نباید بتواند آن را از نیستی به وجود آورد. اما به نظر ابن رشد میان عامل ازلی و عامل زمانی تفاوت وجود دارد. ما می توانیم قبل از انجام کاری منتظر بمانیم، ما می توانیم در باب اعمال آینده مان تردید داشته باشیم و اما این امور برای خدا معنا ندارد . برای او شکافی میان خواستن و انجام دادن موجود نیست.
غزالی این جواب را ناشی از تنبلی ذهنی می داند. او به گونه ای به خدا نگاه می کند گویی او عامل واقعی است و نه یک راز و رمز. به نظر ابن رشد مشکل غزالی این است که میان علم و اراده خدا تمایزی ایجاد نکرد است.
از آنجا که خدا دانای کل است میان تصور وی و ساختن جهان شکافی نیست. او نیاز ندارد زمانی را داشته باشد تا جهان را خلق نماید. از سوی دیگر غزالی به عنوان یک اشعری نمی تواند ضرورت طبیعی را بپذیرد چون به نظر وی این امر با اراده و قدرت خداوند در تعارض قرار می گیرد.
ابن رشد اما تأکید می کند که این نظریه هرگونه معرفت از جهان را منکر می شود. بحثهای ابن رشد با غزالی بدان جا ختم می شود که وی ناگزیر می شود گونه ای معناشناسی را نیز ارائه کند تا علیه مثالهای غزالی قد علم نماید.
همانطور که مشخص است این بحثها همه در ذیل موضوع مهم علم الهی مطرح می شوند. غزالی تأکید می کرد که خدا از هر حادثه و پدیده ای که خلق کرده علم جزیی دارد. این در حالی است که ابن سینا علم خدا را به کلیات محدود کرده بود چرا که به نظر وی علم خدا به جزییات تجرد و ازلیت خداوند را دچار خدشه می کند. اما به نظر ابن رشد علم خدا به جزییات هم او را در حد یک موجود مادی پایین می آورد. بدین جهت موضع وی در این زمینه به موضع ابن سینا نزدیک است. ابن رشد تأکید می کند که بهترین و مهمترین علم علم به کلیات است و با اتخاذ این مشی ما مقام ذات اقدس الهی را تنزل نداده ایم.
نظر شما